Battan

  مطالب گذشته  
  • یکشنبه در کلیسا

  • تکبیر برای اسکندر مقدونی

  • اگر گفتید...

  • ساعت چهار است

  • کاش ما هم دختر بودیم

  • عید غدیر بجای نوروز

  • چل چله باد شمال زیر بال مینار

  • خطبه نماز جمعه یا عوامفریبی!

  • سهمیه‌بندی معقول و اجرای نامعقول

  • گور خر زانی و اسب زانیه


  • Mittwoch, November 07, 2007



    جنگ دريايي لپانت - از بخش تخست تا بخش هفتم
    تصویرها

    اینجا


    بخش نخست

    شبی در حالی که در مبل لم داده، برنامه تلویزیون آلمان را تماشا می کردم،
    فیلم مستندی را نشان ‌می‌دادند که شرح چگونگی جنگ دریائی لپانت بود، در 434 سال پیش. از آنجا که من قبلن مطالعاتی در این زمينه داشتم، این فیلم مستند توجه‌ام را به شدت جلب کرد و سراپا گوش و چشم شدم.
    فیلم علاوه بر پخش مطالب بسیار جالب، که برای من هم تازه گی داشت، غواص‌هایی را نشان می داد که از لاشه‌های باقی مانده ازگالرهای غرق شده در چهارصدو اندی سال پیش، فیلم‌برداری‌می‌کردند. لاشه‌ها و اسکلت گالرهای فرو رفته در گل و لای زمان را که می‌یافتند جلو دوربین می‌گرفتند ضمن نشان دادن توضیح می‌دادند که آن اجسام یافته شده متعلق به مسیحیان بوده است یا مثلا متعلق به ترکان عثمانی، ازجمله شمشیرهای شکسته، گلوله‌ها ی توپ و قسمت‌های مختلفی از باقی مانده توپ‌ها، لنگرها، مملو از گوش ماهی وخزه دریائی.
    چشم‌هایم را بستم و در عالم خیال فرورفتم. صدای چکاچک شمشیرها، همراه با فریاد و ناله‌های زخمی‌ها در فضا پیچیده بود، زنده بگور شدن پاروزن‌های پای در غُل وزنجیر را می‌دیدم، خون بود و مرگ و...

    دیدن این فیلم مستند، انگیزه من درنوشتن این یادداشت شد و پس از رجوع به کتابخانه کوچکم، و جستجو در منابع آلمانی، انگلیسی و فرانسوی، و آپدیت کردن اطلاعات و مطالعاتی که قبلن داشتم، این نوشته‌ها را به جنگ دریائی لپانت اختصاص دادم. امیدوارم علاقه مندان به تاریخ ، بویژه جوانانی که مایلند چیزی به اطلاعات‌شان افزوده شود، این یاداشت بتواند برای‌شان سودمند باشد.
    هدفم در مرحله نخست فقط اشاره‌ای بود کوتاه و مختصر، به سرگذشت هیجان انگیز و عبرت آمیز این رویداد شگفت دریائی، که عنان قلم از دستم رها شد و ناخواسته به یاداشتی دراز دامن مبدل شد. لذا برای جلوگیری از خستگی و آزار خوانندگان صبور و مهربانم آنرا در چند بخش منتشر می‌کنم.

    ***
    ظهر روز هفتم اکتبر ۱۵۷1 ميلادی، ناوگان دريايی کشورهای مسيحی ساحل دريای مديترانه، بنام
    «اتحاد مقدس holy league» متشکل از نيروی دريايی اسپانيا، جمهوری ونيز، جمهوری ژن (جنوا) در شمال ايتاليا، جزيره مالت و نيروی دريايی پاپ / رُم و ناپولي، به فرماندهی آدميرال دُن ژوان دوآوستريا (ِDon Joan d`Austria )، و ناوگان دریایی دولت اسلامی عثمانی ومتحدين‌اش، مصر و فلسطين وکشور هاي شمال آفريقا که خراجگزار آن امپراتوري بودند، به فرماندهی آدمیرال علی مؤذن زاده (علی پاشا)، در خليج پاتراس، درمدخل خلیج کورینت واقع درجنوب غربی يونان، باهم برخورد و خونين ترين جنگ دريايی گالرها، که جهان تا آن تاريخ به خود ندیده بود را آغاز کردند.
    پس از سه ساعت نبرد بی‌امان (1) دريای آرام و آبی رنگ خليج کوچک پاتراس، درانتهاي غربي خلیج کورینت، دراطراف شناورهای جنگی هردوطرف، از خون ۳۷ هزارکشته، به معنای واقعی کلمه سرخ رنگ و سرتاسر محل نبرد مملو از پيکرهای زنده وزخمی و کشته شده بود.. نعره وهياهوی جنگ جويان، صدای گوش خراش طبل و شیپور و سنج و کوس و سرنا و آه و ناله زخمی‌هايی که در گالرها زير دست و پا له می‌شدند، فرياد پاروزنان پای درزنجير به هنگام آتش سوزی بادبان‌ها و دکل‌های فرود آمده برسرشان و زنده زنده غرق شدن آنها با شناور سوراخ شده از گلوله توپ به قعر دريا، چنان بلند بود که سر وانتس، نويسنده کتاب معروف دون کيشوت، که خود نيز درآن جنگ شرکت داشته و دست چپ‌اش در اثر ضربه‌ی شمشير قطع شده بود، از آن به عنوان وحشيانه ترين نبرد جهان ياد کرده است ! (2)بيش از ۴۰۰ ناوجنگی گالر و يکصد کشتی تدارکاتی، حامل آذوقه و وسايل يدکی و يکصد هزار نفرانسان دراين نبرد دريايی شرکت داشتند.
    گالر ها قبل از شروع نبرد بادبان ها را به دگلهاي افقي مي بستند و با پارو مانور مي کردند. براي افزايش سرعت گالر، پاروزنان را به شلاق مي بستند وهر اعتراضي را با شمشير پاسخ مي دادند. براي ردوبدل کردن اطلاعات وفرمان ها از شناور فرماندهي به گالر ها و به عکس، از پرچم هاي رنگارنگ استفاده مي شد. با پيکان با منقارجلو گالر ( beak ) با سرعت به بدنه کشتي دشمن کوفته سوراخ بزرگي در آبخور شناور بوجود مي آوردند. منقار گالز مسيحيان، به عکس عثماني ها، از جنس آهن بود.


    در پايان نبرد، دريا چنان رنگين ازخون ومملو از کشته وزخمي بودکه کس تا آن زمان نديده بود. ۳۷ هزار نفر دراين نبرد ۳ ساعثه يا بقولي ۵ ساعته جان خودرا ازدست دادند.

    ***پرداختن من به اين رويداد مهم به دو دليل است. نخست اينکه يک حادثه عبرت انگيز تاريخی است و صعود يا سقوط، پيروزی يا شکست عثمانی‌ها درنبرد با مسيحيان اروپايی، درآن زمان، از هر جهت تأثيری مستقيم، ، براوضاع وطنم ايران داشته است. دراوج قدرت عثماني ها بود که سلطان سليم اول به ايران حمله ودر سال ۱۵۱۴ ميلادی شکست چالدران را به ما تحميل کرد . ضعف عثمانی‌ها ودر گيری مداوم آنان با دولت‌های اروپايی، آرامشی بود برای وطن ما.
    اگرترکان عثمانی نیرو و قدرت همیشه‌گی خود را حفظ کرده بودند، علاوه برخطه " ديار بکر"، که درزمان پادشاه نيرومندی مثل شاه اسماعيل صفوی از ايران جدا شد، چه بسا بخش‌های ديگری نیز در زمان شاهان ضعيف‌النفسی چون شاه اسماعيل دوم دايم‌الخمر، که از پدر بزرگ هيچ به ارث نبرده بود، يا در زمان شاه سلطان حسين از وطن مان جدا می شد.دو ديگر اين‌که مطالعه چگونگی نبرد گالرها، ومانور دریایی شناورهای طرفین درگیر، و تصمیم کاپيتان‌ها برای اقدام و اجرای مانوری خاص، با شراع و با پارو، در 400 سال پيش، برای من دريانورد سخت هبجان انگيز، مورد توجه ، قابل مطالعه و مقايسه‌اش با امروز است. و ناخودآگاه اين پرسش فکر مرا به خود مشغول می‌دارد که چرا و به چه دلیل فلان فرمانده گالر فلان تصمیم را در یک مانور خاص گرفته است ؟ چقدر سخت بود، با در نظر گرفتن وضعیت موجود آن زمان وآن لحظه، مانوری را در اسرع وقت، با پارو، به بهترین نحو به انجام رساند ؟ هرچند تجربه دریائی من روی کشتی های آهنين و موتور داربازرگانی است (۳) و نه روی گالرهای جنگی تخته ای و بادبانی، ولی هنگام مطالعه آن رویداد، یا اینک، هنگام نوشتن این واقعه، خود را در وسط معرکه نبرد احساس می‌کنم! ادامه دارد...
    ...............................................................................................................

    گوگل ارث

    1 - در بعضی منا بع خواندم که جنگ در مجموع پنج ساعت طول کشیده است.

    2 - جای تاسف است که سروانتس، با وجود شرکت دراین جنگ، خاطرات خودرا منتشر نکرده است.

    ۳ - هرچند دوره کارآموزي دريايي را درچهل وخورده اي سال پيش در آلمان روي يک کشتي بزرگ بادباني آغاز کردم وبا پاروزدن نيز آشنا شدم. که البته جز و دروس دريانوردي ما کارآموزان بود وبايد امتحان پاروزني راهم ميداديم و شلاقي هم در کار نبود.

    ...................................................................................

    جنگ دريايي لپانت - بخش دوم

    نیروی دریایی عثمانی

    جنگ دريايی " لپانت " نبردی بود که نطفه اش در يکصد و هيجده سال قبل از آن در آسيای صغير بسته شده بود !
    درشب ۲۹ ماه مه سال ۱۴۵۳ ميلادی، سربازان سلطان محمد دوم پادشاه عثمانی، پس از چندماه محاصره و روبرو شدن با مقاومت سنگین ساکنین شهر، سرانجام الله اکبر گويان حصار شهر قسطنطنیه را شکسته و باعث سقوط پايتخت روم شرقی، مرکزآسيای صغير و متروپل بيزانس شدند. شاید بی‌دلیل نباشد که مورخین به درستی حادثه این سقوط را يکی از رویدادهای برجسته جهان، پايان قرون وسطا و آغاز عصر نوين نام نهاده‌اند. هرچه که بود، برای مسيحيان متدّين وبنيادگرا زلزله ای بود بر شالوده ایمان و برپيکرباورشان و لکه ننگی بردامن غرورو نخوت‌ شان و بايدبه هر قيمت تلافی وجبران می شد. ولی چگونه ؟
    دنيای مسيحيت به شدت دچار درگيری و نفاق با یک دیگر بودند و چه بسا چشم‌اندازی بر پایان این اختلافات درآینده نزدیک ديده نمی‌شد. عثمانی‌ها از این نفاق و تضاد درونی اروپایی‌ها کمال استفاده را بردند واز سال ۱۴۶۰در مدت کوتاهی کشور های ساحل دريای سياه، متعلق به جمهوری ژن را تصرف و دامنه تعرض و کشور گشایی را تا دریای مديترانه و سواحل کشورهای اروپایی و آفریقایی گسترش دادند.
    **
    سلطان سلیم اول و پسرش سلیمان، معروف به قانونی، خیلی زود از مزایای داشتن نیروی دریائی قوی آگاه شدند و برای تشکیل بزرگ ترین ناوگان دریائی مدیترانه و قابل رقابت با ناوگان ونیز، مالتا و اسپانیا همت گماردند. نام دريانوردان معروفی مثل خیرالدین بارباروس که قبرش هرساله در ترکيه گل باران می‌شود و برادرش عبدالرحمان بارباروس در تاریخ دریانوردی مدیترانه و جهان ثبت است.
    **
    سلطان سلیم دوم قدرتمند ترین ناوگان دریائی دوران عثمانی را از پدر و از پدر بزرگ به ارث برد ولی از آنجا که در شرابخواری وعیاشی بی حد و مرزش، که بالطبع لاابالی‌گری را به همراه دارد، درست لنگه شاه ا سماعیل دوم خودمان شده بود، به راهنمایی‌های دریاسالارانش گوش نداد و از مدرنیزه کردن شناورهایش غافل ماند، در نتیجه چند صد( حدود 280 فروند) گالرهای قدیمی و کهنه و غیر مدرن و بدون پوشش زرهی(۴ )، به جنگ با گالرهای اروپایی فرستاد، که هرچندازتعدادشناور جنگی کمتري برخوردار بودند ( حدود 220 فروند) ولی گالرهای مدرن تر با آنشبارهای قوی تری دراختيار داشتند. عثمان‌ها، با وجود داشتن برتری تعداد شناور و داشتن سپاه جرار« ینی‌چری»، که حتا نام آن لرزه بر اندام دشمن می انداخت، و در 57 سال قبل از آن ایرانیان را درجنگ چالدران شکست داده بودند، متحمل چنان شکست فاحشی شدند که پس از آن دیگر هرگزمثل سابق کمر راست نکردند، و اين جنگ بي شک نقطه عطفي شددر زوال تدريجي امپراتوري شان، هرچند عثمان ها یک سال پس از جنگ لپانت، نیروی در یایی خودرا باز سازی و به فرماندهی آدمیرال اولوچ پاشا، ونیزی‌ها را مجبور به بستن قرار داد صلح کردند.
    ***
    شکست در جنگ لپانت به قیمت جان 30 هزار سرباز ترک و عرب، و جان هفت هزار سرباز اروپایی تمام شد. ولی کهنه گی گالرهای ترکیه در مقابل گالر های مدرن اروپایی تنها دلیل شکست آنها نبود، که غرور ونخوت بي جا، دست کم گرفتن قدرت دشمن، اعتقاد به شکست ناپذیر بودن خود، به علت پيروزي هاي مستمردر جنگ هاي دريايي، نيز مزيد بر علت بود. هم چنين پرهيز از پوشيدن لباس زرهي، دست کم براي فرماندهان وکاپيتان ها، که همه پرسنل مطيع بي چون وچراي دستور وفرمان هاي آنها بودند،واصولن وجود نظم وديسيپلين در شناورها بستگي به حضور، وبود ونبود آنها داشت.
    ***
    عثمانی‌ها کشورهای جنوب مديترانه، یعنی مراکش، الجزايرو تونس را متصرف شدند وباتجاوز و حمله مداوم به سواحل کشورهای ساحلی شمال وشمال غرب مديترانه ودرياي آدريا تيک، و حمله به ناوگان تجارتی آن‌ها، بویزه خشم ونیزی‌ها را بر مي انگيختندو درحين اين در گيري هاي پياپي، چيزی نمانده بود که درسال ۱۵۶۵جزيره مهم واستراتژیک (مالت) درجنوب سیسیل، که يکی از قدرت هاي دريايی مديترانه بود، به تصرف خود درآورند.

    درادامه تعرض به کشورهای اروپایی و بی‌حرکتی آنها، عثمان‌ها جزاير شرقی مديترانه، از جمله جزیره رودوس را اشغال وبه تصرف خود درآوردند ويکه تاز شرق مديترانه شدند. و تنها زمانی که جزيره قبرس، متعلق به جمهوری ونيز را درسال ۱۵۷۰ میلادی به محاصره در آوردند کاسه صبر پاپ اعظم لبريزشد، دست به آسمان بلند کرده و پس از دعا و نفرين مفصل، دولت‌های اروپايی را برای نجات دين مسيح، به اتحاد و وحدت دعوت کرد. ادامه دارد.....

    .........................................................................................................................................
    (۴) منظور از پوشش زرهي روکشي بود که اروپايي ها از جنس برنس در زير آب بر بدنه گالر ها مي کشيدند وبراي جلوگيري از آسيب پيکان ها يا منقار هاي گالر دشمن بکار مي رفت

    .....................................................................................
    جنگ دريايي لپانت - بخش سوم

    انگزيسيون
    درايتاليا، در بين سال‌های ۱۵۳۶تا ۱۵۶۶ ميلادی هرکس نام اسقف ميشل گيسليری( Antonio Michele Ghislieri) را می‌شنيد ازشدت ترس مو بر اندامش سيخ می‌شد. اين پدر روحاني و رئيس دادگاه تفتيش عقايد، برای اظهارعبوديت به پروردگار قاصم‌الجبارين و نزديکی معنوی به فرزندش عيسای مسيح رحمة الله عليه، و روح‌القدس و رزروجاو مکانی بايسته و شايسته در بهشت برين، هر موجوددوپایی را که بوی کفر و الحاد می‌داد، يا سخنی در ذُم و نکوهش مقام شامخ روحانيت برزبان می‌ راند، يا شکي درنفوذ قدرت و ترديدی درنيروی لايزال کليسا از مخيله‌اش می‌گذشت، به عنوان مفسد فی الارض و فی الهوا، وفي السماء في الکائنات، چنان پوستی از کله‌اش می کند که مرغان آسمان به‌حال و روزش زار مي زدند. در مدت ۳۰ سالی که "مون سنیور گیسلیری" به شغل شريف ( تفتیش عقاید) یا بقول خودمان امر به معروف و نهی ازمنکر، و موعظه درپرهيز از معاصي صغيره وکبيره اشتغال داشت، تا روز هفتم ژانويه سال ۱۵۶۶ ، که به پاس زحمات مجدانه اش در کشتن دگر اندیشان قربتا الی الله، تاج پاپ اعظم اي را بر سرنهاد، بدان و آگاه باش، تعداد ۵ هزارمرد و زن را محکوم و زنده زنده درآتش سوزانيده بود.
    ( توجه ! توجه ! پس از ۲ روز جستجو در اينترنت و با کمک امدادهاي غيبي سرانجام تصويري ازچهره زيبا ونورانی پاپ پيوس پنجم رايافتم ودر اينجا گذاشتم ولي هربار پس از چند لحظه ناگهان عکس مذکورغيبش مي زد و بجايش کاريکاتور يک کشيش سيه دامن سپيد جامه نشان داده مي شد که در حالت گريه و شکوه، کتاب آسماني در دست، مرا بخاطر دزديدن عکس پاپ مقدس سرزنش مي کرد !! نخست تعجب کردم ! سپس تر سيدم، مبادا کفري گفته باشم که از من دورباد، که جز نقل حقايق سخني بر لب نمي آورم. من لينک سايتي که تصوير را در آن پيدا کرده ام در اينجا ميگذارم تا اگر چنانچه شما عزيزان هم مثل من گرفتار جن وانس شديد وتصوير شبح سفيد پوش را بجاي صورت پرنور پدر روحاني ملاحظه فرموديد، بتوانيد اين آدرس را کليک و چهره منُور پاپ را ملاحظه و از يک فيض عظيم برخوردار شويد! "خودم امتحان کردم گاه تصوير پاپ را نشان ميدهد وگاه تصوير شبح را !" پناه بر خدا....! يک بار الحمد وسه بار قل هوالله...فوت فوت...راست چپ...)

    http://www.heiligenlexikon.de/index.htm?BiographienP/Pius_V.htm

    ***
    خُب، عيب اش را گفتيم حسن اش را نيز بگوييم: دامنه بُخل وخِسَت عاليجناب نیز چنان ورد زبان‌ها بود که ا ززمان تاج گذاری، پدر مقدس holy father، که اينک نام " پاپ پيوس پنجم " را برخود نهاده بود، هرگز لباس تازه نخريد وهمواره لباس‌های دست دوم پاپ قبلی را می‌پوشيد و هرعبا و قبا و لباده را، باز هم قربتا الی الله، تا مثل جگر زلیخا ريش ريش نشده و از هیکلش آويزان نشده بود عوض نمی کرد و شگفتا که پس از پاپ شدن، ناگهان۱۸۰ درجه تغییررويه داد و اخلاق منحوسش متحول شد، چنان که ديگر کسی را تا حد مرگ شکنجه نمی‌کرد و برای نجات روح گنه آلودش جسم خاکی‌اش ر ابه شعله‌های فروزان آتش نمی‌سپرد. و حتا اگر کسي دشنامی، قربتا الي الله، به خود او هم می‌داد ناسزاگو را می‌بخشید. واقعن شگفتا !
    درست عکس آخوندهای خودمان که قبل از کسب مقام ومنصب، فروتن ومردم دارند ولی پس از رسیدن به جاه ومقام ...افسار گسیخته وچموش می‌شوندوبا هيچ کرررر و هرررري رام نمي شوندودست ازعادت زشت لگد پراکني بر نمي دارند!
    بدیهی است پاپ اعظم، هرجا که لازم می‌دید، گاه گاهی امر به معروفی و نهی از منکری هم، البته صرفن شفاهی و برای خالی نبودن عریضه، وبرای تقرب بیشتر به درگاه احدیت می‌کرد، ولی دیگر از فتواهای آنچنانی خبری نبود، مگر در مورد ترک‌ها ، که معتقد بود، این قارداش ها، کافرو ملحدو زنديق واز خدا بي خبرند. چه، وجود وهستي اين قوم بر روي کره ارض، تهدیدی بودبالفطره وبالقوه برای مقام شامخ و منافع شخصی‌ عاليجناب. و مو لاي در زش هم نمي رفت،زيرا خود عاليجناب، شخصن وبي هيچ واسطه، خواب ديده بود ترکها خونش را در شيشه ريخته با شيشليک و دونا کباب مي نوشند و با تخته، شيش وبش بازي مي کنند، هرچند خود مي گفتند ک خون آشامي امري است نجس دراسلام ولي آنجا که پاي نجات وتوسعه دين مبين در کار باشد، علماي اعلام وآيات عظام شان حاضرند حرام خدا را حلال ومکروه اش را مستحب کنند، افزون براين، اين زنادقه " به تعبير پدر روحاني" قصد تبدیل کلیساهارابه مساجد داشتند، همانطور که کليساي " هاگا سوفيا "را در يکصدواندي سال پيش به مسجد" ايا صوفيه" تبديل کرده بودند و آب هم از آب تکان نخورده بود.

    فتوا
    پاپ پيوس پنجم درسن ۷۰ سالگی، با داشتن ۳ عدد سنگ ناقابل درشت درمثانه(۵) و رنج و دردفراوان روزانه وشبانه، وقتی شنيد مسلمانان عثمانی شهر نيکوزيا درقبرس را محاصره و تصميم به تصرف کامل جزيره وجداسازی آن از جمهوری ونيز گرفته اند، مثل بمب منفجر و باصدور فتوایی، دول مسيحی را، برای چندمين بار، به اتفاق و هم ياري و هم کاری، و پرهیز از نفاق و بي عاري وبي زاري دعوت، و با وجود بُخل و خست ذاتی اش قول مردانه داد جایی که پای منافع دين و نابودي ملحدين در ميان باشد سر کيسه را شُل وبيت المال کليسا را درخدمت نجات دين مسيح ومؤمنين قرار دهد.
    متن اعلاميه يا فتواي عاليجناب پاپ اعظم، پيوس پنجم، به نقل از کتاب " سقوط قسطنطنيه " کتاب دوم ،جنگ دريايي لپانت، نوشته (پال شاک ) فرانسوي به ترجمه استاد ذبيح الله منصوري چنين است:

    « ما در عصری زندگی می کنيم که بد بختی عيسويان بمنتها درجه رسيده است زيرا ترکها بدولت ونيزاعلان جنگ داده اندومنظورشان این است يکی بعدازديگری تمام ملل مسيحی راازبين ببرندوامروزعساکرسليم دوم برغم حقوق بين المللی وعلی رغم قول وپيمان خوداوميخواهدبقبرس حمله ور گردد.... ای ملل مسيحی ازجا برخيزيد وگرنه نابودی شما حتمی خواهد بود » (۶)

    اين فتوا، توأم باپشتکار،استقامت ويکدنده گي پاپ در جمع آوري دول ذي نفع ودر عين حال خروس جنگي اروپايي، که در هر فرصتي چنگ به صورت يکديگر مي زدند،کار خودش را کرد و سر انجام ناوگان دريایی کشورهای مسيحی با بوق وکرنا ودام درام دام به سمت جزيره کرت به حرکت در آمده ودر آنجا گرد آمدند . اما در همان زمان که ترک‌ها دمار از روزگار اهالی نگون بخت نيکوزيا در می‌آوردند حضرات فرماندهان ناوگان مسيحی هر چند روز يکبار وقت‌شان را به تشکيل جلسات مشاوره ريز ودرشت و رژه و سان ديدن از ملوانان هدر می‌دادند. آن قدر وقت‌کشی و این دست و آن دست کردند و به‌خاطر اختلافات‌شان همدیگر را مدام تهدید به دوئل وشمشير کِشی نمودندکه ترک‌ها موفق شدند شهر نيکوزيا را تصرف و با خيال راحت سکنه آنرا قتل عام و دومين شهر بزرگ قبرس، يعني فاماگوست را نيز به محاصره درآورند.
    ناوگان دريائی مسيحيان به علت اختلاف فی‌مابين، و شروع
    توفان‌های زمستانی، بدون عمل و بدون اخذ نتيجه وبا بی غيرتی تمام درتنها گذاشتن مردم بی پناه فاماگوست، به پايگاه های دريايي خود درجزيره سيسيل، که آنزمان متعلق به اسپانيا بود و یا به جزيره کورفو درمدخل دريای آدرياتيک و يا به کشورهای متبوع، باز گشتند. دراين بسيج و در اين گیر و دار ۲۰ هزار ملوان و برده‌های پاروزن، به دلیل مبتلا شدن به امراض مختلف، جان خود را از دست دادند، بگذريم از هزينه هنگفتی که خرج اين بسيج بی هوده و بی‌نتيجه شد. افزون بر اين، ونيزی‌ها در اين بازگشت سيزده کشتی را براثر توفان و تصادف با صخره ها از دست دادند . مدافعين شهر فاماگوست، که به انتظار رسیدن کمک از هم کيشان، با شهامت از شهر وخانه وناموس خود دفاع می‌کردند، سرانجام در اول اوت ۱۵۷۱ ، پس از حدود يازده ماه استقامت مردانه، قول و تعهد مسلمانان را باور کرده و پرچم تسليم را بر فراز شهر برافراشتند. ولی مسلمانان خوش قول و غيور عثمانی، به سرکردگی له له مصطفی، فرمانده نيرو، برخلاف قول شرافتمندانه و تعهدمردانه اي که به مردم بی‌پناه فاماگوست داده بود، چنان بلایی بر سر اهالی بی دفاع‌ و بويژه شخص « براگادینو » حکمران شهر، که يکی از بزرگان جمهوری ونيز هم بود، آوردند که من شرم دارم شرح آن چه را که در تاریخ خوانده ام دراينجا ذکر کنم.

    ادامه دارد......
    ..........................................................................................

    (۵)- تعداد دقیق سنگ هارا من در کتاب های تاریخی خوانده ام ونمی دانم بدون اشعه ایکس چگونه به تعداد دقيق آن پی برده اند، مگر اين که بگوييم از طريق امدادهای غیبی !
    ............................................................................................................
    (۶)- پاپ اعظم اين فتوا را البته به زبان لاتين صادر فرموده بودند وسبکي را که آقاي ذبيح الله منصوري براي ترجمه آن از فرانسوي به فارسي انتخاب کرده اند، هر چند جاي سؤ ال ندارد، ولي در مجموع به سبک دوران قبل از انقلاب ترجمه شده است. ما اگربخواهیم متن فتوا را به سبک امروزی ترجمه کنیم چیزی می شود تقریبن شبیه به این:

    " لاکن این ها که می آیند ومی گویند ماهستیم تُرک و می آيندومي گویندما هستیم اولاد آل عُثمان وادعا مي کنندکه هستيم امت اسلامي وچه وچه...ومي نازند به اسافل وبه اجداد خودشان. ومي خواهند بیایند وبزنند ضربه به دین مُبین مسیح و می خواهند بیایند وبکونند حمله به دول اروپائی، وبه جزیره ی اروپایی.و مي گويند ما مي خواهيم بکونيم پاپ اعظم را تسخير ومي خواهيم بکونيم واتيکان را تصرف ! لاکن اين، این جوری نیست که این جوری بوده باشد، من تو دهن اينها مي زنم ، من نصيحت مي کنم این آقای عثمان را، این آقا یگیرد سرجا ش بنشیند، من نصیحت می کنم اين آقارا وامت اسلام اش را... نکنید این طور که بکونیم شماهارا بیرون ار مدیترانه و بیاوریم بجای شما ها یک امت دیگر را ومن نصیحت می کنم این دول مسیح را... نکنید این طور که بکونید نفاق با هم، وبکونید اختلاف با هم ، شما بايدمتحد بشوید، شما خر نیستید، شما بلا نسبت آدم هستيد، شما دعوا نکنید ... وحدت کلمه حفظ بشود ! وحدت کلمه که ما مي گوئيم براي شما احمق ها مي گوئيم، وبراي خودمان ميگوئيم لاکن شما بکنيد وحدت کلمه را وما مي گوئيم اين ها را و اين شا ءالله که همه شما به رحمت خدا برويد وبا حضرت مسيح محشور بشويد و ما هم به کارو کاسبي مون برسيم اين شاالله.
    والسلام و علیکم ورحمۀ الله » الاحقر الباب البیوس الخمسه
    في السنه ۱۵۷۱ الميلادي
    ....................................................................................................................................

    .....................................................................................

    جنگ دریایی لپانت - بخش چهارم


    اتحاد مقدس
    پس از سقوط شهر فاماگوست به دست له له مصطفا ، فرمانده کل نیروی زمینی ترک( له له سابق پادشاه) ، ديگر مقاومتی جدی از مدافعین مشاهده نشد وعثمانی هابا تصرف جزيره قبرس تسلط خودرا بر شرق مدیترانه تکمیل کردند، ودردریا نیزچنان قدرتی به هم زدند که به حق، خواب از چشم پاپ ربودند وآن بیچاره می ديد ترک ها نه تنها از طريق خشکی تا قلب اروپا پیش رفته اند( محاصره وین در 1529) بل که بعيد نيست از راه دريا نيزحاکم مطلق تمام مديترانه شده، کشور های مسيحی را، همانطور که در فتوایش نیز به آن اشاره کرده بود (پست قبلی)، يکی پس از ديگری به بلعند و با اعلام حکومت الله بر روی زمین، به ولایت مطلقه فقیه پاپ اعطم و به کار وکاسبی اش برای همیشه خاتمه دهند و اصولن شالوده و پایه ي دين مسيح را، که يکصد سال قبل از آن با سقوط قسطنطنيه به لرزه درآمده بود، در اروپاسر نگون سازند. هر چند بطور موقت.
    اتحاد مقدس يکسال پيش ( سال 1570) نه تنها تقدسی برای پدر روحانی وکلیسایش دربرنداشت، بل که افزون بر ماتم ازدست رفتن حدود 20 هزار برده پاروزن، ماتم البته نه بخاطر انسان بودن آنها، بل که به عنوان ضايعه کاهش نیروی متحرکه کشتی ها، که به علت شپش زدگی وابتلا به امراض مسری مرده بودند، وبه بهای گران از دست رفتن تعداد متنابهی گالر و سفینه جنگی، براثر لجبازی ویکدنده گی آدمیرال (آندريا دوریا) فرمانده نیروی دریایی شاهنشاهی اسپانیا، چنان خسارتی نيز از لحاظ مادی به پدر روحانی وارد آمده بود که به ناچار و علی رغم میل باطنی اش ! مالیات ها، یعنی خمس وذکات کلیساها را به چند برابر افزایش داد واین داغ دل کم بود که مرتدین وملحدین شایع کردندپدر روحانی به دادگاه ها ی انگزیسیون دستور داده است که، نعوذ بالله، تنور آدم سوزی ها را کمی گرم تر کرده و تعدادي از گردن کلفت های پولدار ممالک محروسه را نیز به اتهام مرتد وملحد، و به اتهام بازگويي اين مطلب کفر آميز و اين ادعای واهی که زمين کروي است وگويا حرکت هم ميکند و نيزبه جرم نيت وقصد مهاجرت به آن طرف دنیا وارتباط مستقیم با آمریکای تازه کشف شده جهان خوار، یا به علت داد وستد با صهیونیسم بین المللی، به زنده زنده سوختن در آتش مقدس محکوم و پس از امضای توبه نامه و غلط کردم نامه ، در مقابل پرداخت فدیه، به تقلید از مسلمانان، آزادشان کنند. منتها با این تفاوت که بجای فدیه گاو والاغ وشتر، متمدَنانه تر عمل کرده پول نقد، طلا وجواهر آلات وملک وزمين اخذ نمایند.
    تهدیدها، ودندان قروچه ترکها برای بلعیدن مابقی کشورهای مدیترانه اتحاد مقدس دیگری را می طلبید.
    دولت عثمانی
    **
    پاپ اعظم وقتی دید اسندعا، اصرار، التماس التجا وتضَرع دیگر اثر ندارد، بدون مکث وبی درنگ فتوای غَلاظ وشَداد دیگری صادر وبا حکم حکومتی دول مسیح را به اتحاد واتفاق و وحدت کلمه در راه رضای خدا و رضاي پیغمبرش عیسا دعوت واز آنان خواست نمایندگان تام الاختیار خودرا برای باردوم در جهت ایجاد اتحاد مقدس دیگر، فی الفور، وبی عذر و بي بهانه به دربار واتیکان اعزام دارند.
    سر انجام نمايندگان کشورهای مسیح بتاریخ 25 ماه مه 1571 درحضور پدر روحانی گرد آمدندو اتحاد ديگری بين آنها تشکيل گردیدو به امضا رسيد و تعهد کردند پس از قلع وقمع کافرين، يعني نيروی دريايی باب علیا، قبرس را آزاد کنند، آب رفته را به جوي باز گردانند وباعث نجات دين وکليساي مقدس بشوند.
    ولي چون دولت جمهوری ونیز، که به نیروی دریایی کارکشته خودش می بالید، ونیروی دریایی شاهنشاهی اسپانیا، که ابر قدرت اروپا بود، طبق معمول نمی توانستند بر سر اینکه چه کسی فرماندهی کل قوا را به عهده بگیردبه توافق برسند، در اینجا نیز پدر روحانی دخالت نموده و از طرفين دعوا خواست ساکت باشند...دعوا نکتند ..، صلوات بفرستند .. او خود فرمانده کل قوا را تعیین ومعرفی میکند. وپیشنهاد کرد فرماندهی اين نيروی عظيم دريايی، که تا آنزمان کس به چشم نديده و کس بگوش نشنيده بود به عهده فرزند شارل پنجم، برادر ناتنی فيليپ دوم پادشاه اسپانيا، یعنی والا حضرت دُن ژوان دو اتریش، که جوانی 24 ساله، بلند قامت چشم آبی، شجاع، مغرور و جویای نام بود، گذاشته شود . که مورد تأييد و تصویب شرکت کنندگان در جلسه قرار گرفت، نيز تصميم گرفته شد درصورت فوت دون ژوان، آدمیرال (کولونا ) فرمانده 35 ساله نيروی دريايی پاپ، به فرماندهی کل قوا برگزیده شود.
    **
    دوستان عزیزی که این سلسله یاد داشت هارا پي گيري می کنند ملاحظه فرموده اند که من جا بجا در این یادداشتها از افرادنام مي برم وبر ذکر نام آنها تأکيد مي ورزم زيرا اين اشخاص، در اين جنگ عظيم دريايي، خواسه يا نا خواسته، چنان رل مهمي را بازي کرده اند که به جرأت مي توان گفت کاتاليزاتور وسرنوشت ساز درتحولات تاريخي، رنسانس درآينده اروپا وتغيير درآسيا و تأثير گذار درفراز ونشيب دولت مقتدر عثماني بوده اند. دولت مقتدر ودر اوايل خشن وبي رحم عثماني، که هرجند پادشاهان شان نظير سلطان مراد، سلطان محمد فاتح، سلطان سليم اول وفرزند دانشمندش سليمان وپسر دايم الخمراو سليم دوم ، به فارسي سخن مي گفتند وبه فارسي شعر مي سرودند، ولي ما ايرانيان نيز ضرب شست آنها را در آنزمان، با جدا شدن بخشي از وخاک وطنمان چشيديم. و شکست آنها در جنگ دريايي لپانت، دست کم ما را براي مدتي از تعرض آنها واحتمال جدا شدن بخشي ديگر از وطنمان در زمان پادشاهي ي بعضي از شاهان بي عرضه ودايم الخمر صفوي بر حذر داشت.
    عملکرد تعدادي از افراد که در جنگ دريايي لپانت باعث پيروزي وسرافرازي مملکت شان وبعضي ديگر باعث شکستي تاريخي شده اند قابل توجه است.
    چندي پيش فيلمي در کانال دوم تلويزيون آلمان ديدم که باز ماندگان، نوادگان ووارثين فرماندهان جنگ دريايي لپانت، از ۴۳۴ سال پيش تا کنون، سال به سال، نسل بعد از نسل در کليسايي در واتيکان جمع شده و براي بزرگداشت اجدادشان از طرف پاپ اعظم پذيرفته مي شوند.
    **
    جا دارد در اينجا از چند نفر از آنها نام ببرم، با شرحي مختصر واحتمال اضافه کردن لينک براي کساني که مشتاق اند بيشتر بدانند:
    شاهزاده دُن زوان دُ اتریش
    فرزند نامشروع کارل يا شارل پنجم وبرادر اعليحضرت فیلیپ پادشاه وقت اسپانيا. ايشان از طرف پاپ پيوس به فرماندهي کل قوا بر گزيده شده بود ودر جنگ علاوه بر فرماندهي کل قوا، فرماندهي جبهه مياني( قلب سپاه) را نيز بعهده داشت.
    لینک دوم
    لینک سوم
    لینک چهارم
    آدميرال سباستيانو ونيه رو
    فرمانده نيروي دريايي ونيز که از همه سالخورده تر ودريانوردي بسيار پرتجربه بود. در جنگ لپانت، با وجود سن بالا، شجاعت بسيار نشان داد. ونيه رو بيشتر از هر کس شايستگي فرماندهي کل قوا را داشت ولي اسپانيائي ها مخالف اين کار بودند. دون زوان به پاس احترام به ونيه رو اورا به عنوان مشاور ومعاون فرماندهي نزد خود در جبهه مياني( قلب سپاه) نگهداشته بود. همين کار را با کولونا، فرمانده نيروي پاپ هم انجام داده بود.
    اوگوستينو بار باريگو
    معاون ونيه رو از ونيز، برادر ش حکمران فاما گوست بود که به طرز فجيعي به دست عثماني ها کشته شد، وپوست اورا را کندند وپر از کاه کردندو پس از پوشيدن يوني فورم بر تنش سوار بر گاو در خيابان هاي فاماگوست گرداندند. بارباريگو با ۶۳ گالر فرمانده جناح چپ نيروي دول مسيحي بود. در جنگ شجاعت بسياراز خود نشان داد.
    آندريا دوريا
    فرمانده نيروي دريايي اسپانيا ۳۰ ساله، تند خو، حيله گر، هرچند عضو خانواده دوريا بود، خانواده اي که حدود ۳۰۰ سال سابقه دريانوردي داشت ودر جنگ هاي در يايي بسيار شرکت کرده و چند دريا سالار معروف وبزرگ از اين خانواده بيرون آمده بود، ولي خودش چندان لياقتي نداشت وبيشتر از اسم ورسم خانواده معروف اش بهره مي برد.
    همين شخص بود که يکسال پيش، در اتحاد نخستين دول اروپايي، هنگامي که ناوگان دريايي مسيحيان در جزيره کرت لنگر انداخته و آماده حمله به ترکها و نجات مردم قبرس بود، با يکدنده گي و لجاجت و در گيري بي جا با ونيزي ها و بيشتر به علت ترس از درگيري با ترک ها باعث به هم خوردن اتحاد شد به اين بهانه که فصل پاييز شروع شده و توفان ها اجازه مانور نمي دهند، هرچند خود عامل تأخير ومسبب اصلي جلوگيري از آغاز حمله به ترک ها بود. در ضمن ادعا مي کرد که طبق دستور پادشاه فيليپ دوم، وظيفه دارد ناوگان دريايي اسپانيا را براي حفظ از توفان هاي زمستاني به پناه گاه بندرمسينا در سيسيل ببرد، و در نتيجه آن خسارت هايي که به افراد و به شناورها وارد شد که ذکر آن در بالا ودر پست قبلي رفت.
    دوريا فرماندهي جناح راست را بعهده داشت.
    مارک آنتونيو کولونا
    ۳۵ ساله، فرمانده نيروي دريايي رُم وناپولي ( فرمانده نيروي دريايي پاپ)
    مردي سياسي وخطيب، که هرچند در جنگ هاي زميني شجاعت زيادي از خود نشان داده بود ولي در جنگ هاي دريايي چندان تجربه اي نداشت. او به شدت به پيروي از پاپ معروف بود ودستورات وي را مبني بر امر به معروف ونهي از منکر در کشتي ها به دقت اجرا ميکرد و با کشيشان (يا امامان جمعه) فرستاده پاپ روي هر کشتي براي اجراي نماز جماعت در يکشنبه ها ويا تنبيه کساني که مثلن بر اثر گرما يا به علت غذاي بد کفر مي گفتند ! همکاري مي نمود. من دريکي از کتب تاريخي از جمله خواندم که دريک جلسه مشورتي که دون ژوان براي شنيدن نظر ديگران براي شروع يا لغو جنگ در لنگرگاه بندر مسينا تشکيل داده بود اسقف اعظم شناورها( فرستاده پاپ) ورييس کل کشيشان روي عرشه ها ( امامان جمعه) گفته بود که قبل از حرکت ناوگان به سوي دريا، پاپ اعظم وي را به نزد خود طلبيده و گفته بوده است که در عالم مکاشفه از طريق امدادهاي غيبي مطلع شده است که مسيحيان در اين جنگ پيروز مي شوند. وکولونا گفته بوده است پس طبق اين حقيقت مذهبي ما حتمن بايد به جنگيم چون پيروزي با ما است. حالا هرکس مدعي است امداد هاي غيبي از کشفيات آخوند هاي ايراني است مي تواند حرفش را پس بگيرد.
    مارک گراف سانتا کروس
    عهده دارفرماندهي نيروهاي ذخيره در پشت قلب سپاه بود، که پس از خرابکاري دوريا وترک موقت جبهه راست وحمله غافلگيرانه ترک ها، به موقع به فرياد ( دوريا) رسيد.
    وصد البته فراموش نکنيم رفیق و هم سفرمان حضرت قدوسي مآب، پاپ اعظم پيوس شماره پنج را، که عجيب
    لذتي مي بُرد از جزغاله کردن انسان ها بر روي آتشُ. که خدای رحمتش کناد
    ...........................................................................................................................

    .....................................................................................
    جنگ دريايي لپانت - بخش پنجم


    شناور های جنگی در قرون وسطا:
    درزمان وقوع جنگ دريايي لپانت دونوع شناورجنگی متعارف وجود دا شت: يکی گالر وديگری گالاس. نيروی محرکه آنها درحالت عادي یا ميداف(پارو) بود، يا بادبان، يا هردو باهم. اما در زمان جنگ، برای کنترل بهتر در امرمانور، ترجيحا فقط از میداف استفاده می شد.
    گالر، Galeere بر گرفته از کلمه لاتینی گاله به معناي Swordfish است.
    به دليل ارتفاع کوتاه (ارتفاع از keel تا Bulwark - به فارسي از بيس، بخوان Bis، تا تَريج، بخوان taaridj، بين دو تا سه متربود ) و به دلیل آبخور کم ودر نتيجه تا حدودي سبک سير بودن اش و قابليت مانور ِنسبتا آسان اش ، يکي از کارآ ترين شناورهایي بود که مهندسين کشتي سازي تا آن زمان ساخته بودند.
    گالر ها، بسته به تعداد پارو وپاروزن به اندازه های متفاوت و به نام هاي مختلف تقسیم شده بودند.۱ـ گالرهای کوچک سبک ( گاليوت) که پشت هر ميداف آن سه پاروزن می نشستند.
    ۲ـ گالرهای متوسط که طول هرميداف آن ۱۲ تا ۱۴ متر و پشت هر ميداف پنج تا هفت نفر جا می گرفتند. ۳ـ گالرهای بزرگ که طول ميداف شان شانزده تا 18 متربودو پشت هر ميداف ۹ نفر یا بیشتر می نشستند.
    ۴ - گالرفرماندهان کل نیرو، (به اسپانيولي گالر رئال: گالر سلطنتي يا گالر پادشاهي) نامبده مي شدند، که حدود پانصد پاروزن داشتند. گالرهاي مخصوص درياسالار ها، يا دريادارها را (گالر کاپيتان) مي گفتند.
    شناورهاي ديگري به نام "ناو" که مدّور و بادباني بودند، و "زورق جنگي" نيز وجود داشتند که در قرون بعد نام آور شدند و چون در زمان جنگ دريايي لپانت رُل مهمي بازي نکردند من از توضيح بيشتر در باره آنها در مي گذرم.
    گالر، در واقع یک شناور جنگی تمام عیار آن زمان بودکه هرچند به علت ارتفاع کم وآبخور محدودش ودر نتيجه استابيليتي* نارسا و ضعيفش، کار برد زیادی دردریای باز، یا دراقیانوس ویا هنگام باد شدید نداشت، ولی به علت سبکی و در نتیجه سرعت زیاد ! و ویژه گی مانورپذيري اش، بیشتر در جنگهای ساحلی ودر خلیج ها، بويژه در آبهای کم عمق از آن استفاده می شد. همانطور که در جنگ لپانت هر دو طرف متخاصم به بهترين نحو از آن بهره برداری کردند. با این تفاوت که دماغه یا منقار(۱) گالر های مسیحی از جنس آهن بود وبدنه زير آبي آنان با برُنس( برُنز) زره پوش شده بود، که اين روکش، افزون بردادن پوشش زرهي، و جلوگيري از خزه بستن تخته، در ازدياد سرعت شناور نيز مؤثر بود.
    يک گالر معمولی حدود ۵۰ متر طول، شش تا هشت متر عرض وبين دو تا ۳ متر ارتفاع داشت.اين نوع گالر ها دارای دودگل عمودی، هريک به ارتفاع 23 تا 25 متربودند. دو بادبان بزرگ به وسيله دو دگل افقی ( به فارسي: فرَمنَ Farman ) افراشته، و به اين دو دگل عمودی آويزان می شدند. به محض رؤيت شناورهای دشمن، گالر ها، هنگام روز، به وسيله پرچم های رنگارنگ ( نمودارحروف آلفابت واعداد) ودر شب به وسيله فانوس های سفید یا رنگی، با هم تماس گرفته وبا علامت(مورس)، اخبار واطلاعات ودستورات وتصميمات را مخابره می کردند.(۲ ).
    سپس، اعم از وزش باد يا سکون دريا، بادبان ها را به( فر َمنَ ) می بستند، یا این که همه دگل ها و فَرمن ها را فرودآورده روی عرشه در طول گالرمی خوابانيدند(۳). آنگاه حرکت ومانور فقط بوسيله پارو صورت می گرفت. عجله دراين کار الزامي بود زيرا جمع آوري بادبان ها يا خواباندن دگل ها، عملي بود وقت گير.
    در قسمت جلوی گالرها ( سينه)، پيکاني (۱) به طول حدود يک متر ونيم یا بیشتر تعبيه شده بود، که هنگام نبرد با سرعت از روبرو، یا ازپهلو، به شکم گالر دشمن فرو مي رفت و حفره بزرگی ایجاد مي کرد و هدف غرق کردن شناور بود. مسيحيان اين پيکان ها را، که معمولن از تخته ضخيم و محکم می باشند، همان طور که قبلن هم گفتم، ازفلز و از آهن میساختند و در جنگ لپانت آسیبهای جبران ناپذيری به گالرهای عثماني، که اکثرن پيکان تخته ای داشتند وارد کردند. ضربه و خسارتی که بر اثر پیکان فلزی گالر مسیحیان به شناورهای ترک وارد می شد چنان شدید بود که بسیاری از آنها تا نیمکت پاروزنان پاره شده و به اصطلاح جر میخوردند. بديهي است گالر هاي دو طرف جنگ سعي داشتند هر کدام پهلوي همديگر را هدف قرار دهند و اينجا بود که کاپيتان ها مهارت و کار آئي خودرا در امر مانور به ثبوت مي رسانيدند وسعي ميکردند از حالت افقي خارج واز روبرو با دشمن در گير شوند تا علاوه برجلوگيري از خسارت شديد بتوانند از توپ هاي مستقر در سينه کشتي نيز استفاده کنند. مشکل زماني بود که دو يا سه گالر هم زمان به يک گالر دشمن حمله ميکردند که پس از گلوله باران از سه جهت، با پيکان يا ميل سينه، از جلو واز پهلو، به بدنه گالر محاصره شده مي کوفتند واگر کسي از آتش گلوله هاجان سالم بدر برده بود اينک به ضرب شمشير ونيزه از پاي در مي آمد.
    هر گالرمعمولي دارا ی پنج آتشبار ويا بيشتردرقسمت جلو بود وسعی میکردند در لحظه آخر، قبل از برخورد دو گالر به هم، توپ ها را شلیک کنند، زيرا پس از شروع جنگ تن به تن و دست به يقه شدن و درهم آميختن، اين توپ ها بی اثر می شدند وکاربردی نداشتند. مسیحیان علاوه بر توپهای متداول، آتش بار هایی نیز بر روی عرشه تعبیه کرده بودند که در فاصله نزديک، خرده آهن و آهن قراضه را، به صورت انبوه به سوی دشمن شلیک و با آن بدن انسانها را سوراخ سوراخ و بادبانها را ریش ریش میکردند.
    .
    دربخش جلو گالر( سينه)، سکویی يا برجي به طول ۳ متر و در سرتاسز عرض سفينه ، تعبيه شده بود که مرکزاصلی دفاع گالربه شمار می رفت، جنگجویان با تجهیزات جنگي شان بر روی اين سکو، منتظر تماس دوگالر میشدند و پس از تماس با قلاب وچنگک گالر دشمن را به کشتي خودي مي بستند تا بدين وسيله از فرار ش جلو گيرند. جنگجويان هم زمان روی گالر دشمن می پریدند و جنگ تن به تن با شمشیر و نیزه و چماق و تبرزین آغاز میشد. و هدف این بود که علاوه بر Entring به سفينه خصم و تصاحب آن ،به هر قیمت که شده نگذارند دشمن از برج دفاع خودي عبورکرده و وارد عرشه یا صحنه اصلی گالر شود. اگر دشمن موفق به تسخير این اولین دژ وسنگر دفاعي می شد، دیگر مقابله با او و وادار کردنش به عقب نشینی کاری بود بس مشکل، حتا محال، از این جهت دستور این بود که عقب نشینی ممنوع، یا بکش یا کشته شو.

    این نقاشي يک گالر لُخت ( بدون تزئينات) از نوع گالر های معمولی را نشان مي دهد که در جنگ لپانت به کار برده مي شد.دماغه يا ميل سينه در جلو ديده ميشودکه فردي روي آن نشسته است، پشت سر او، برج يا سکوي دفاع ديده مي شود که جنگ جويان مسلح روي آن ايستاده اند. درجلو آن توپ هاي گالر نصب است، توپ ها ثابت و مي توانستند فقط به روبرو شليک کنند واین يک مشکل و يک نقطه ضعف بزرگ براي گالرها بود. اين گالر داراي ۲۷ جفت ميداف است و پشت هر ميداف پنج پاروزن نشسته اند. هر گالر داراي يک قايق بود که در موقع آتش سوزي يا غرق شناور صرفا براي استفاده فرمانده وافسران در نظر گرفته شده بود. طبيعي است که گالر ها نيز داراي سکان يا فرمان بودند، زيرا هرجسم متحرکي بدون فرمان يا سکان فاقد قدرت مانور است. طرفه اينکه هر کس به سليقه خود و مخصوصن بسته به بزرگي وکوچکي وفُرم شناور، مؤثر ترين فُرم سکان را انتخاب مي کند. البته مي توان به وسيله پاروها ي اطراف نيز مسير سفينه را تغيير داد ولي چه اوقات پر ا رزشي که با اين مانور بي جا از دست مي روند وچنان از سرعت گالر کاسته مي شودکه از اين نوع مانورجز در زمان بسيار ضروري، استفاده نمي شود.
    ***
    مسیحیان در گالر های شان دو تا سه مانع یا دژ ، در فاصله های مختلف، از چوب و تخته و میداف برای مصون ماندن از تير وکمان ودفاع وجلوگيري از پيشروي دشمن میساختند. در صورتیکه ترک ها فقط به همان (سکوي) نخستین که در جلو گالر بود اکتفا می کردند و چنان به خود مغرور، از خود راضی، واز پیروزی های دایم گذشته بدعادت شده بودند، که سربازان و افسران مسيحي را، که کلاه خود و خفتان در برداشتندبه تمسخر مي گرفتند، وزماني که مي ديدند پيکان ها وتير هاي کمان داران و تير اندازان بسيار ماهر خودشان بر پوشش آهنين مسيحيان اثر ندارد خنده بر لبان شان محو مي شد. بر اثر سهل انگاري در پوشش مناسب جنگي، بسیاری از افسران و درجه داران وناخدايان ترک در حین نبرد با شمشير ونيزه کشته شدند، يا ازفاصله دور هدف تیرآربالت arbalet های مسیحیان، که بُردی معادل دوبرابر برد تیرو کمانهای معمولی داشتند و ترکها فاقد این وسیله جنگی بودند، قرار گرفتند و از پاي در آمدند. ترکها در جنگهای پیشین عادت کرده بودند، دشمن را قبل از گذر از مانع اول از پای در آورند که در جنگ لپانت تبدیل به اشتباه مهلکی شد.
    در پشت دژ يا سکوي جلويي، عرشه اصلی گالر، به طول حدود 35 تا 40 متر شروع و به کابنن فرمانده وافسران منتهي مي شد. که درزير آن پارو زنان پای درزنجير پشت ميدافها قرار داشتند و تا زماني که کمبود سرباز ناشي از کشت وکشتار، احساس نمي شد، آنهادرنبرد دخالتی نداشتند. زیرا نبرد با دشمن نخست به عهده سربازان وملوانان بود. اگر گالری به آتش کشیده می شد این سيه بختان پاي در زنجير، زنده زنده درآتش میسوختند يا با گالر سوراخ شده، به قعر دریا فرو میرفتندو براي اين که به اين صورت فلاکت بار در زبر آب خفه نشوند خود همديگر را مي کشتند تا مرگ آسان تري داشته باشند.
    قسمت عقب گالر (فارسي: تفر، بخوان tafar ) متعلق به کابين فرمانده، افسران ارشد ورؤسا بود. در زير عرشه در طول گالر راهروئی وجود داشت که درسمت چپ و راست آن پاروزنان به نيمکتها زنجير شده بودند و مباشرين دراين راهروها بر برده های پاروزن نظارت می کردند و آنها را تحت کنترل داشتند.
    طریق ٫پاروزدن
    پاروزني را تقريبن همه کس، دست کم در فيلم ديده اند ولي به طور مختصر به اين شکل است که
    پاروزنان پشت به سينه و رو به تَفرَ گالر مي نشستند، با خم شدن به جلو، سَرِِ ِ پارو را به سمت جلو گالر برده در آب فرو مي کردند، به عقب لم داده وبا تمام قدرت ِپارو را از درون آب به سمت عقب مي کشيدند.
    براي تر مز کردن گالر پارو ها را به سمت عقب گالر ( تَفر) متمابل نموده، در آب فرو کرده واز عقب به جلو مي کشيدند وگالر سر جا مي ايستاد. براي چرخيدن مثلن به سمت راست، پاروهاي سمت راست را در آب فرو کرده و به حالت عادي از جلو به عقب مي کشيدند وهمزمان پاروهاي چپ رابه عکس از عقب به جلو.
    پاروزدن مشکل نيست و پس از مدت کوتاهي تمرين تسلط حاصل مي شود خصوصا که در گالرها تازه کارها را با نُخبه ها وحرفه اي ها قاطي مي کردند. پاروزنان بر اثر کار روزانه بدني ورزيده و بازواني ستبر داشتند.
    ***
    نبرد های گالری وحشيانه ترين مبارزه ای بود که بين دو طرف در میگرفت و نظير آن را در هيچ پيکار زمينی نمي توان یافت. در يک فضای بسیار تنگ و محدود عده زيادی وحشیانه و ديوانه وار، سر شار از نفرت به جان هم می افتادند و گاهی برای تصرف يک متر از عرشه کشتی دهها نفر جان خود را از دست می دادند زيرا اگر مکانی از دست میرفت باز پس گيری آن امری بود نسبتا محال .
    روی سطح عرشه وروي سکو ي دفاعي قبلا شن می پاشیدند زیرا کف تخته اي آن، درحین نبرد چنان آغشته به خون میشد که جنگجویان نمیتواستند روی سطح لیزو لزج آن بایستند و به جنگ ادامه دهند.
    در جنگ علاوه برشمشيرو تبر و نیزه و تير و کمان، از کوزه های پر از باروت ( پيشگام نارنجکهای امروزی) نيز استفاده میشد و پس از روشن کردن فتیله، این کوزه هارا برروی کشتی دشمن پرتاب می کردند، گاهی نيز دريا نوردان تونسی والجزايری ازکوزه های پراز مارهای سمی استفاده کرده و باپرتاب آن وحشت و بی نظمی درگالرهای دشمن، بويزه در بين پاروزنان بد بخت زنجيري بوجود میآوردند.
    هرکس در آن فضاي تنگ نبرَد، زخمی میشد زير دست و پاله میگرديد. فریاد رسی نبود که اگر هم می بود، فضايی و فرصتی برای کمک و مداوای مجروحین وجود نداشت. پس ا زپایان متارکه مجروحين دشمن را همراه با کشته شدگان به دريا می ریختند مگراينکه شخص مجروح از اشراف، نجیب زادگان یافرماندهان باشد که بتوان پس از مداوا وتحویل اش پول و فدیه کلانی گرفت. زنده گان دشمن را یا به عنوان برده میفروختندو يا آنهارا به پشت پاروها می نشاندند.
    شناورهای جنگی گالاس
    گالاس کشتی بادبانی وپارویی بزرگی بود با ظرفيت زياد وارتفاع بلند، که به علت حمل توپ هاي متعدد وگلوله ومنجنيق های سنگ انداز وپرسنل زیاد، چنان سنگين بود که پا نصد پاروزن به زحمت آنرا به حرکت در می آوردند. هر يک از آنها جندین دستگاه توپ سنگین در سمت راست، سمت جپ، جلو وعقب خود داشتند، علاوه بر 18 تا 20 منجنیق سنگ انداز چند توپ وآتش بارخرده آهن پرتاب کن هم داشتند، به انضمام یک توپ عظیم الجثه که هر گلوله اش يک گالر را در هم مي کوبيد وغرق مي کرد. در جنگ لپانت ترکها فاقد این نوع کشتی بودندواز دارا بودن عيسويها به آن بی اطلاع ودرحقیقت غافلگیر شدند. مسيحيان با اين گالاس ها، هر چند بيش از شش فروند از آن نداشتند، امابا بکار بردن آنها در خط مقدم جبهه در همان لحظه اول نبرد، به مدت 15 دقیقه ترکها را با رگباري از توپ وسنگ، وخرده آهن وگلوله های آتشزا کيش مات کردند و سرنوشت جنگ را بدست گرفته وده هاگالر خط مقدم ترک هارا یکی پس از دیگری به آتش کشیدند و به قعر دریا فرستادند و بر ضعف روحیه آنان تاثیرگذاشتند، علي پاشا فرمانده کل ناوگان عثماني تنها راه نجات و خلاصي از آتش گالاس ها را در پيشروي سريع گالرها يش به جلو ودر گير شدن با گالر هاي دشمن مي ديد وهمين کار را نيز کرد وگالاس ها که به پشت جبهه ترکها رانده شده بودند موقتا بي اثر شدند گالاس ها از يورش ترکها به درون کشتي واهمه اي نداشتند چون ارتفاع بلند بدنه گالاس مانع ورود دشمن به عرشه بود. گالاس ها در پشت جبهه ترکها در کمين بودند وهر گالر دشمن را که قصد فرار داشت به گلوله مي بستند، کما اينکه پس از شکست جبهه راست عثماني و کشته شدن فرمانده جناح، هنگامي که ده ها گالر قصد فرار از معرکه راداشتند يکي پس از ديگري توسط آتشبار گالاس ها غرق شدند وپرسنل شان يا کشته يا به اسارت گرفته شدند.
    تصويری از جنگ دریایی لپانت:
    نبرد های گالری وحشيانه ترين مبارزه ای بود که بين دو طرف در میگرفت و نظير آن را در هيچ پيکار زمينی نمي توان یافت.

    ادامه دارد....

    ======================================

    * - stability قابليت وپايداري شناور بودن يک جسم برروي آب از لحاظ علم فيزيک را گويند. هرگاه جسمي را در آب(مايع) بياندازيم دو نيرو يعني دو فشار ايجاد مي شود يکي فشار جسم بر روي آب يا مايع از بالا به پايين، ديگري فشار آب يا مايع بر جسم از پائين به بالا Displacement ، اگر فشار مايع بر جسم، از پائين به بالامساوي يا بزرگتر از فشاري باشد که جسم از بالا به پائين بر مايع فرود مي آورد آن جسم شناور مي ماند. بديهي است شناوري يک جسم به وزن، فُرم وحجم آن جسم و چگونگي فاصله هاي K , G , M ( که در اين جا منظور از K بيس شناور، از G نقطه ثقل وزن، وزن شناوربه انضمام وزن کالاتوأما، ومنظور از M متا سنتر Metacentre است) هم بستگي دارد همين طور که به اندازه وحجم مايع. گالر ها داراي استابيليتي محدود بودند.

    ۱ - در ساحل خليج فارس ميل MIL سينه ناميده مي شوند
    ............................................................................
    ۲ - چگونگی مورس وعلامت دادن با پرچم وباچراغ، در 43 سال پیش در آلمان، به من نیز، به عنوان کار آموز کاپیتانی یاد دادند و چنان علاقه شدیدی در مورس با چراغ در من رشد کرده بود که هنگام طی دوران افسری، در آقیانوس ها، هرگاه تردد کمتری از کشتی ها داشتيم، شبها نورافکن در دست 4 ساعت کشیکم را با هر کشتی که از دور پیدا می شد مورس می کردم واین سرگرمی، یاهو مسنجر وپالتاک آن زمان ما بود وما افسران جوان خاطره وتجربه خود از کشتی واز بنادر مختلف را با مورس به هم اطلاع می دادیم. ومن هنوز کار بااین سیستم رافراموش نکرده ام زیرا هر گاه فیلمی نشان میدهند، که در آن کشتی های جنگی، برای حفظ سکوت در رادیو وی - اچ – اف، ترجیحن با علامت دادن وسیله نورافکن با هم تماس مي گيرند، من به راحتی اخبار وعلامت های ردوبدل شده بین آنهارا می خوانم.
    ..........................................................................................................................

    .....................................................................................


    جنگ دريايي لپانت - بخش ششم

    پاروزنان قرون وسطا

    پاروزنی در قرون وسطا چنان شغل سخت وطاقت فرسا يي بود که هيچ انسان عاقلی آزادانه داوطلب انجام آن نمي شد. به ندرت یافت می شدند کسانی که از فشار بيکاری، بي پولی وبدبختی، یا به دلیل فراراز کیفرومجازات، يابه خاطر بدهي کلان و عدم توانايي درباز پرداخت آن ويا جهت فرار ازدادگاه ها وبی دادگاه هاي مختلف تفتيش عقايد، (داو طلب !) پاروزنی درگالرها وگالاس ها ی جنگي می شدند.
    بخش عمده نیروی انسانی برای پاروزنی در شناورها از راه هایی که در زیر شرح می دهم و راه هاي شبیه به آن تأمین می شد:
    1ـ آدم کشان وجانيان محکوم به اعدام، با يک درجه تخفيف در محکوميت، برای پارو زنی به نیروی دریایی تحويل داده می شدند.
    2- هر گاه جنگی در پیش بود، دادگاه های روحانیت، با انجام اضافه کاری، دگر اندیشان، ملحدین وجادوگران مذکر را فلّه ای به جزغاله شدن در آتش، سپس تبديل به حبس ابد، یا به زندان های طویل المدت، محکوم و آنان رابرای رضای خدا وجلب محبت فرزندش عیسا و روح القدُس وتطهیر روح محکومين، به کشتی های جنگی تحویل و بدین وسیله کمبود پرسنل دريايي را تأمین می کردند.3 ـ اگر آقازاده، اشراف زاده يا نجيب زاده اي به دلیل ارتکاب جرمی درداگاهی به پرداخت جزیه ای محکوم می شد، می توانست به عنوان کفاره، با تحويل چند رأس پاروزن به ناوگان دریایی، مدت محکوميت خود را بخرد.
    مکث: ما مسلمانها دراین زمينه رفتاري مدرن تر ومتمدنانه تر در مقایسه با خاج پرستان داشتيم و داريم ! چون از شتر و گاو و الاغ و گوسفند به عنوان فديه آقازاده ها مان استفاده می کنيم، و چنانچه متهم بی پول و بدون پارتی ويکي از اعضاي امت معمولي ي هميشه در صحنه باشد، بجاي محکوميت به پاروزني در گالرهاي جنگي اي، که هرگز نداشتيم، زيراما مسلمان هاي ايراني بيشتر به فکر راه انداختن تعزيه و کتل و روضه خواني و گريه و شيون به حال خامسین آل عبا بوديم و فرصتي براي کشتي سازي و دريانوردي و فتح و فتوح قاره ها ي دنيا نداشتیم، پس اين جور مخالفين مستضعف رابه جاي نشاندن پشت پاروي گالرهاي نداشته، ترجیحن و برخلاف روش مسيحيان بي تمدن، يابا اتوبوس به درّه پرت می کنیم، یا درروز روشن با ماشین پیکان تو خبابان اتو یش مي کنيم و اگر کله اش بوي قرمه سبزي بدهد و ادعای روشنفکری هم داشته باشدبا تریلر دوازده چرخ زیر ش می گیریم يا با شياف پتاسيم خواب اش مي کنيم، و اگرخیلی یکدنده و سمج و حرف نشنو باشد، پس ازحدود ۴۰ تا ۵۰ روز اعتصاب غذا و از کار افتادن کلیه و دل و قلوه و کبد و ريه اش، برای عمل جراحی زورکی مي نسکوس زانويش در بيمارستاني، بدون توجه به ترديدکارشناسان در علم پزشکي، بی هوشش میکنیم! تا ديگرهوس افشاگري و اسرار هويدا کردن به سرش نزند، یا اینکه آن ها را با تفقّدانقلابي و گذشت اسلامي به طور معمولي و فله اي و خداوکیلی در معابر عمومی از جر ثقیل حلق آویز می کنیم !
    (اين مقابسه لازم بود !).
    ۴ - مأمورين دولتی وحزب الهي با چوب وچماق، مي گشتند در کوچه پس کوچه ها، یادر عرق فروشی ها، یا در محل هائی که عشق ومحبت خريد وفروش می شد ويا دربندر ها واسکله ها، به دنبال اراذل واوباش، و ولگردها، چاقوکشها، گردن کلفت ها ، نفس کش طلب ها، دله دزدها، حقه بازها، کلاه بردارهاي آماتور يا حرفه ای، ويا کسانی که به عمد يا به سهو کلمه اي کفرآلود يا گپی شرک آميز از زبان جاري کرده بودند، يا حرکتي درمخالفت باشرع مقدس، مانند حرکتي که باعث باطل شدن وضو مي گردد، از شان سر زده باشد، يا ناسزاي ناقابلي نثار مقام شامخ روحانیت کرده بودند، و حتا ديوانه ها وخُل ها را، می گرفتند وبا جمع آوری اين موجودات زاید وسربار اجتماع، و تسليم آن ها به نيرو هاي هجومي و دفاعي، (فارغ ازهرگونه دادگاه ومحاکمه وقانونمندی)، هم به پاکسازی محيط زيست ياري مي رسانيدند وهم نيروی انسانی برای پارو زنی در نيروی دريائی را تأمين وهم دريچه اي در بهشت به روي خويش مي گشودند ! 5ـ دربنادر وشهرهای ساحلی وغير ساحلي، با اشاره حکومت، قمارخانه هائی دايرمی شد و مردم، به ويژه جوانان را به آنجا دعوت ميکردند وچون جوان هاي فلاکت زده پولی برای بازی در بساط نداشتند کارچاق کن ها مبلغ لازم را به صورت وام دراختيارشان قرار مي دادند وچون دراثر بيکاری وبی پولی قادربه بازپرداخت وام نبودند آن هارا دستگيروبرای پاروزنی به کشتی های جنگی تسليم و مبلغی راکه در اين راه خير هزینه کرده بودند، به انضمام بهره ونزول وپاداش وقرض الحسنه اش از شرکت هاي کشتيراني يا از مقام هاي دولتي باز پس می گرفتند.6 ـ از راه جمع آوری اسرای جنگی ونشاندن آن ها پشت پارو، که يکی از اعمال متداول آن زمان بود.
    7- یک دسته مزدور راه می افتادند و افراد تشنه، ترجيحن تنو مندرا درمیخانه ها، مفت ومجانی، مست می کردند وقربانی هاي سنگین وزن را در فرقون و گاری هاي دستي هن هن کنان تا اسکله حمل و در مقابل گرفتن دستمزدي از مأمورين ومسؤلين به کشتی ها تحويل می دادند، هرجه قربانی از نظر جسمي گردن کلفت تر، قیمت بالاتر.
    - پاروزنی نيازی به تعليم وتدريس نداشت هرکسی در مدت کوتاهی وبا کمک چند ضربه شلاق ناقابل زود ياد می گرفت، بويژه که جديد ها را با کهنه کارها قاطی می کردند. برای تشخيص کيفيت وموقعيت پاروزن ها، واين که کي وچه کسي به کدام دسته وگروه وبه کدام (کاته گُریCategory ) تعلق دارد، از اين شيوه مرضيه استفاده می شد که:
    الف- داوطلبين. پارو زن هاي داوطلب حق داشتند صورت را به ريش وسبيل مزيّن نموده ودر صورت لزوم حنا به بندند.
    ب - اسير جنگي. ريش و سبيل، يعني نمادغرور ومردانگي اسراي جنگی را از ته مي تراشيدند،در عوض کاکلی بلند دروسط سر، ازدورنمابانگر بردگي واسيري آنان بود، و گه گاه يکي دو تا شلاق ارفاقي، همين جوري وبراي تفنن، از شلاق زنان بد اخم، نصيب مي بردند.
    پ- اعداميان. وسومين گروه، محکومين با اعمال شاقه بودند که هم ريش و هم وسبيل وهم سرشان با تيغ صيقل داده شده بود.
    - با توجه به هجوم بي امان شپش ها، تیغ زدن سر برای همه، از هر مسلک وهر (کاته گُري)، امري بود الزامی.- همه پاروزن ها، تا زمانی که کشتی در حرکت بود، يا درلنگر گاه لنگر انداخته بود، بدون استثنا ( برای جلوگیری از شورش وطغیان احتمالی) به زنجير بسته شده بودند، مگر هنگام ورود به بندر، که فقط پاروزنان (داوطلب) اجازه هوا خوری داشتند، و می توانستندبراي تفريحي، گشت وگذاري،تفنّني، کشتي را موقتن ترک و سري به ساحل بزنندو احتمالن لبي تر کنند. بارها اتفاق افتاده بود که همين پاروزنان آزاد، درحين مستي، شکار آدم ربايان حرفه اي در عرق فروشي ها مي شدند، و وقتي خماري از سر مي پريدوچشم باز مي کردند خويشتن را در پشت پاروي کشتي بيگانه اي، زنجير شده به نيمکت ديگري، نشسته در کنار همسايگان عجيب وغريب وناشناخته اي مي ديدندکه نه زبان آدمي سرشان مي شد ونه شباهتي به انسان زنده داشتند. آن ها خيلي زود متوجه مي شدند که ديگر ازمزاياي مستمع آزادي سابق خبري نيست. و چه بسا اين شعر را به زبان مادري خويش در ذهن زمزمه مي کردندکه:
    به يکي جرعه که آزار کس اش در پي نيست / زحمتي مي کشم از مردم نادان که مپرس ! - اين فراموش شدگان شبانه روز پا در زنجير به نیمکت ها بسته شده بودند وحتا رفع احتياج را نيز در همان مکان صورت می دادند. جوی آبی که از زیر پایشان رد می شد، کثافت آنان را با سرعتي حلزوني به دريا می ريخت، غذا اکثرن فقط نان وآب جيره بندي بود، ولی درزمان حرکت کشتی وسيله پارو، ودر زمان جنگ، آبگوشت تقسیم می شد، که آبش با چشم غير مسلح و گوشتش با ذره بين قابل رؤيت بود. با وزيدن باد مساعد واستفاده از بادبانها پارو زنان به استراحت مي پرداختند ولي براي اين که فراموش نکنند کجا ودر چه وضعيتي قراردارند، ضمنن براي اين که به علت بيکاري ممتد فکرهاي بودار به سرشان نزندو رؤياي شورش طلبي وآزادي خواهي وحقوق بشري وجايزه صلح نوبلي، که البته هنوز متولد نشده بود، به مخ شان سرايت نکند، حق داشتند روزانه به مدت سه ساعت بالاجبار ميداف بزنند.- در گالر های کوچک حدود ۲۷۰ نفر، در گالر های متوسط ۴۳۰ نفرودر شناورهای بزرگ بيش از ۵۰۰ پاروزن در يک محيط تنگ خفه جهنمی، آکنده از بوي مدفوع وادرار وبوي عرق بدن هايي که ماه ها رنگ آب به خود نديده بودند، و بوي زخم هاي چرک کرده زنده گی، که نه، مرده گي می کردند.
    شبها چسبيده به هم روی يک نيمکت کم عرض می خوابيدند، شپش بيداد مي کرد، انواع واقسام امراض مسری توسط شپش ها از بدني به بدن ديگر منتقل مي شدند.

    نه خير، اين يک شپش نيست! تصوير يک گالر است با ميداف هايش واگر دقت بفرمائيد پاروزنان را نيز در پشت پاروها مي بينيد!

    مباشرين و مأمورين نظارت، که هنگام تخلف پاروزنان را تنبيه وهنگام طغيان، شورشيان را بی درنگ وسر جا گردن مي زدند، سعی وافرداشتند بی هوده کسی را تنبيه نکنند، يا در انجام تنبيه از حد ومرزممکن فراتر نروند، مواظب بودندآشپزباشی وشاگردانش، يا مأمورين جيره بندي، ازجيره غذائی شان نزنند، اگر مريض مي شدند تا حد امکان از آنها پرستاری ميکردند، دکتر وداروی کشتی در اختيارشان می گذاشتند وهمه این شفقت ها و رأفت ها نه از بابت دلسوزی و نوع دوستي، بل به این دلیل که اين موجود هاي زنده نيروی محرکه وموتورکشتی بودند وبايد نيروی محرکه وموتور را براي کاربرد بيشتر وباز دهي بهتر روغن کاری کرد. چرا که وسايل يدکی انسانی درکشتی حکم کيميا را داشت واگر پارو زنی، به هر دلیل،به روغن سوزي دايم مي افتاد ويا به هلاکت مي رسيد بدون جایگزین به امواج دریا سپرده می شد.
    - در زير عرشه، درمحل سکونت واقامت پاروزنان، يک جهنم واقعی سايه افکنده بود، بوی گند و کثافت چنان مشمئز کننده وطاقت فرسا بود که کاپيتان وافسران ورؤسا در طبقه فوقانی نيز از آن درامان نبودندوبرای رهائی نسبی از اين تعفن، شبانه روز از عطر واز بخورهاي خوشبو استفاده می کردند، واگر اين ترفند هم کار ساز نبود براي تسکين خشم واکراه شان به وضعيت موجود، به زمين وزمان فحش و بد وبيراه رديف مي کردند.
    - پاپ اعظم، پدر روحاني، پيوس شماره پنج، کثر الله امثالهم، روي هر گالر، يک کشيش براي اجراي امر به معروف ونهي از منکر مستقر کرده بود، و اين مردان خدا، بر اساس حکم ودستور اکيد پدر مقدّس که به نماينده اش کاپيتان مارک آنتونيو کولونا، فرمانده ناوگان دريايي واتيکان کتبي وشفاهي صادر کرده بود، اجازه داشتند هرکس، در هرمقام وهردرجه اي، در صورتي که دراجراي اوامر ولايت مطلقه کاهلي نشان دهد، يا دشنام و ناسزايي به عمد يا به سهو وبر خلاف نصّ صريح کتاب مقدّس بر لب جاري سازد، سرزنش ونکوهش کنند و نتايج اخذ شده از اين " بليم blame " مقدّس را در دفتر چه اي که به همين منظوردر جيب لباده خود حمل مي کردند نگارش نمايند.
    کما اينکه يکبار که فرمانده کل قوا، والاحضرت شهرياري، شاهزاده کاپيتان دون ژوان دو اطريش، که بيني مبارک شان به بوي دل انگيزگل هاي بهاري و رايحه گيسوان معطر حوريان درباري عادت مُستمرداشتند، منزجر از بوي تعفن متصاعده از زير عرشه، چين به ابرو ي مبارک انداخته و جمله " maldito " را که همان goddamned خودمان باشد،با اهم اهم خشم آلودي توأم با آخ و تُف غليظي ادا فرمودند، ناگهان اسقف اعظم، مقام محترم رياست کل کشيشان که در آنجا حضور داشتند، با طمأنينه وقدم هاي شمرده به شاهزاده نزديک شده و با چشم غرّه رفتن فرمودند: نوچ... نوچ... نوچ...
    و شاهزاده در حاليکه علامت صليب رابر سينه رسم مي کرد و برصليب طلايي آويزه بر گردن بوسه مي زد زير لب زمزمه فرمودند: perdono mio santo padre
    - شرح پريشاني، آواره گي وبد بختي پاروزنان بخت برگشته را، تا آن جا که در گنجايش اين نوشته بود، شرح دادم، اينک تصور بفرمائيد سرنوشت و سرگذشت شخصيت هاي معروفي را که زماني به عنوان کاپيتان هاي دنياديده وموج دريا خورده، فرماندهان کل قوا، که زماني يونيفورم هاي مليله دوزي وپاگون هاي برّاق شان به خورشيد وماه و فلک چشمک مي زد، ومقام نماينده گي خدايگان اعلي حضرت شهرياري، قدرقدرت قوي شوکت، يدک مي کشيدند،و يافرمانبران وفرمان داران و خاک پاي بوسان سلطان هاي مستبد ومغروري که نوک عمامه جواهر نشان وگوهر آويز پنج کيلوئي شان ناف فلک را قلقلک مي داد، اينک با سر وريش تراشيده، کاکلي بر سر،دمساز با جانيان وآدمکشان بي آزرم، هم نشين با دزدان ووحشيان بي فرهنگ، شريک با نان وآب و رفيق باکثافتها و شپش ها وامراض مسري آنها، پاي در زنجير، قفل شده به نيمکتي، که هم محل خواب وهم محل بيگاري شان بود، سر در گريبان غم، ضربه تازيانه مباشرين کينه توز را بر شانه خسته خويش تحمل مي کردند. که گفته اند:
    چنين است رسم سراي درُشت / گهي پشت بر زين گهي زين به پشت !
    سرنوشتي را که تصور مي کنم امروزه کمتر کسي قدرت تحمل آن را براي چند ماه مي داشت، چه رسد به سه سال وچهار سال. آري تحمل مي کردند اين زحرهارا تا روزي، روزگاري، پس از چند سال اسيري وپارو زني، کسي پيدا شودکه آنان را به بهايي بس گزاف خريداري وآزاد کند، که چنين نيز مي شد !
    - ازجمله بودند افراد بنامی مثل درياسالار " ژان پاريسو" ، فرمانده کل نيروی دريائی مالت، که جا دارد بگويم اين جزيره کوچک در آن زمان متهور ترين دريانوردان وشجاع ترين جنگجويان دريائی را داشت ويک گالر آنها با چندگالردشمن برابری می کرد.
    (ژان پاريسو) که هنگام مرگ دارای بزرگترين نشان وحمايل جنگی عصر خود بود، در يکی از جنگ ها توسط عثماني ها اسير وچندين سال درکشتی های عبد الرحمان بارباروس، برادر خيرالله معروف، پشت پارو نشانده شد. او پس از مدتی آزاد ودوباره به عنوان فرمانده دريائی مالت در جنگی که در سال ۱۵۴۰ ميلادي با عثمانی ها رخ داد شرکت کردو کاپيتان طغرل فرمانده ناوگان ترک را اسير وپس از تراشيدن ريش وسبيل اسلامی اش وتيغ زدن موی سرمبارک اش، اورا پای در زنجيرپشت پارو نشاند و هم نشين آدم کشان و دمساز ديوانگان اش کرد، که گفته اند:
    چنين است رسم سراي درُشت / گهی پشت بر زين گهی زين به پشت !- و کاپيتان طغرل پس از ۳ سال پاروزنی در آن کثافت ها، سرانجام توسط خيرالدين بارباروس برادر عبدالرحمان ( شرح مختصري در رابطه با اين دوبرادر ، کاپيتان هاي بنام عثماني، در پست هاي قبلي نوشته ام) به مبلغ 3 هزار سکه طلاازعيسويان خريداري شد.
    - وطنز روزگار، (ژان پاريسو) ی درياسالار، دريک جنگ ديگري که درسال ۱۵۵۴ ميلادي با عثماني ها داشت، کاپيتان عبد الرحمان بارباروس، يعني همان کسی که اورا چند سال پيش به اسارت گرفته بود، در بین اسرای جنگی خويش يافت. دستور داد سرش را از ته بزنند، ريش و سبيل اسلامی اش را تيغ بکشند، پای در زنجيرپشت پارويش بنشانند، که گفته اند:
    ... گهی پشت بر زين گهی زين به پشت. ادامه دارد......

    .....................................................................................
    پی نوشتی بر یادداشت های "جنگ دریائی لپانت

    پايان کار

    آخرین قسمت از سلسله یادداشت‌های " جنگ دریایی لپانت" در خليج پاتراس در جنوب غرب يونان --ا
    با انتشار هفتمین بخش آن، به حول وقوه الهی والحمدُلله‌رب‌العالمين، چشم حسود احَوَل ! با بدبختی وآتش سوزي توأم با محشر کبرابرای ترکان عثمانی -- تصوير



    سر بريده درياسالار علی مؤزن زاده معروف به کاپيتان علی پاشا

    سر شب سر قتل و تاراج داشت
    سحر گه نه تن سر، نه سر تاج داشت
    - وباخوشی وشادکامی وجشن وسرور، شادی و چراغانی وآذين بندی برای دولت‌های مسيحی ساحل نشين درياي مديترانه، -- تصوير


    - وبا احساسی روح انگيز ومطبوع و باپيروزی معنوی عظيمی براي پاپ اعظم، عاليجناب سرخ پوش، پيوس شماره پنج -- تصوير با چادر وچاقچور،


    - وب ا فرو کشيدن يک نفس عميق و يبرون آوردن يک اوف... ف ...ف ...طولانی برای شخص بنده و با يک خدا را شکر برای برخی از بازديدکنندگان اين وبلاگ، به پایان رسید.
    **
    از همه‌ی خوانندگان با وفا و با حوصله و دوستانی که باتلفن، ایمیل و کامنت تا پايان اين جنگ خانمانسوز در کنارم ماندند و مرا همراهی کردند و دلگرمی دادند و تشویق و ترغيب به پايداری و مقاومت در جبهه و نگهداری سنگر و ادامه نبرد در نوشتن نمودند سپاسگزارم.
    سپاسگزارم از عزیزانی که به این یادداشت‌ها، چه در وبلاگ خودشان و چه در خبرگزاری وزين خبرچین و گزیده بلاگستان پارسی، لينک دادند و به اين طريق هم بر من منت گذاشتندو هم جمع خوانندگان این یاداشت‌های تاریخی را گسترده تر کردند، بویژه جوانان تشنه آموزش واطلاعات را !بديهی است کمک به اطلاع رسانی از طريق لينک دادن به اين مطالب تاريخی به اين دليل بوده است که هم‌ميهنان فرهيخته‌ام پس از مطالعه آنها ارزشی هرچند ناچيز در اين سلسله يادداشت ها ديده بوده اند، و همين پاداشی‌است که به آن ارج بسیار می‌نهم.
    **
    ممنونم از محبت‌ها و تشويق‌های مجید زهری ، آشیل ، گیلیران ، دخو و مهرداد با آرشيو ارزنده‌اش، و پوزش می‌ طلبم اگر مقدورم نيست نام همه دوستان فرهیخته را که محبت‌شان شامل حالم شده است در این مختصر ذکر کنم.
    تشکر وسپاس ویژه دارم از دوست ادیب و هنرمندم اسد علیمحمدی ( بیلی و من) که مشوقم در نوشتن بوده و هست و هرجا و هرگاه نياز به راهنمائی مدّبرانه‌اش در بلاگداری يا ويراستاری داشته‌ام، با وجود ضيق وقت، مهربانانه و با حوصله به ياری‌ام آمده است !
    تصميم نداشتم مطلبی طولانی درباره جنگ دريائی لپانت بنويسم، ولی به دلايلی که پاره‌ای از آنرا در بخش نخست اين سلسله يادداشت‌ها ذکر کرده ام و راستش آنگاه که منبعی به فارسی در اينترنت نيافتم، انگیزه‌ای شدبرای نوشتن و ثبت این واقعه تاریخی.

    من جز يک ترجمه فارسی به قلم نويسنده فرانسوی پل شاک، به برگردانی ذبيح الله منصوری، وچند نوشته ديگر به زبان آلمانی موجود در کتابخانه شخصي‌ام، هيچ منبع ديگری در رابطه با رويداد تاريخی " جنگ دريائی لپانت" نداشتم.
    رويدادی که در تغيير وتحول خاورميانه، بويژه در روند پيشرفت صنعتی اروپا رُل سرنوشت سازی بازی کرده بود، و آنچه را که مورخين بنام، پس از سقوط قسطنطنيه آغاز رنسانس در ارو پا ناميده بودند، اينک پس از جنگ دريائی لپانت وشکست دولت اسلامی عثمانی ورهایی اروپائيان از هجوم فرهنگ واپس‌گرا و متحجراسلامي قرن شانزدهم ميلادی وگشوده شدن دروازه‌های پيشرفت و تمدن به رويشان تحقق بيشترمي يافت! از جمله پيشرفت بدون وقفه صنعتی همه جانبه وسرعت بخشيدن به صنعت اسلحه سازی، نه تنها در خشکی، که در کشتی‌هاو تغيير وتحول درتاکتيک جنگ‌های دريایی، و اصولن اصل صنعت کشتی‌سازي ودريانوردی، چه درحوزه تجارت و چه در کاربرد ارتشی وپدافندی‌اش، که ديديم نقش حياتی کشتی‌ها و درياها را در کشف کشورهای ماورای اقيانوس‌ها و آشنائی با فرهنگ‌های بيگانه، بويژه کشف مواد اوليه‌ی طبيعی که کشورهای اروپا خود فاقد آن بودند.
    براي بازگویی اين واقعه تاريخی برای نسل جوان هيچ منبع ديگری جز آن ياداشت‌های مختصر دردست نداشتم و زمانی که در اينترنت مشغول جستجوی منابع فارسی شدم با کمال تعجب و تأسف و تأثر به جز يک ياداشت بسيار کوتاه توأم با تعدادی نقاشی در سايت روزنامه جام جم متعلق به سنه ۱۳۸۳ خورشيدی هيچ نوشته واثر ديگری به زبان مادری‌ام نيافتم!
    در حالیکه با دريایی از نوشته‌های متنوع، مختصر، مفصّل، کوتاه، بلند، بی‌تصوير و با تصوير در سايت‌های اينترنتی به زبان‌های انگليسی، آلمانی، فرانسوی، ايتاليائی، اسپانيولی، عربی وترکی روبرو شدم. در کتابخانه شهر نيز وضع به همين منوال بود، هر مطلبی در رابطه با اين رويداد تاريخی به زبان‌های مختلف يافتم، جز به زبان مادری‌ام، منابع آن قدرفراوان بودند که نمی دانستم از کجا شروع کنم.
    با تکيه به اين باور که کسی وقت وحوصله خواندن مطالب طولانی را ندارد، از طرفی وبلاگ مشهوری ندارم که خوانندگان زيادی داشته باشد و بعضی‌ها زحمت خواندن مطالب دنباله دار را به خود هموار نمايند، بنا براين زحمت پلکيدن روزها در کتابخانه شهر و پای مانيتور نشستن شب‌ها تا دير وقت در اينترنت ويادداشت برداشتن ازاين مدرک واز آن يادداشت، با اين کُند نويسی‌ای که من در تايپ حروف فارسی دارم، به انضمام گرفتاری شغلی، هر چند به علت کبر سن و باز نشستگی پيش رو، کارنيمه وقت، با در نظر گرفتن همه اين واقعيات به اين نتيجه رسيده بودم که تن دادن به اين امر و متقبّل شدن اين کار، زحمتی است بیهوده.
    به خود گفتم اين مهم، عملی است براي محققين و پزوهشگران حرفه‌ای! و نه کار من.
    اما سر انجام منطق بر احساس پيروز شد، که اگر هم کسی آن را نخواند، دست کم اين نتيجه را خواهد داشت که اگر جوانی از جوانان وطن، در گوشه‌ای از جهان، زمانی، به هر دليلی، دنبال مطلبی در باره جنگ دريايی لپانت گشت می‌تواند اينجا پاسخ نسبتن رضايت بخشی به پرسش‌اش بيابد و اين مختصر، انگيزه‌ای بشود برای پزوهش بيشتر و دقيق تر.بر خلاف برداشتی که داشتم، تجربه و گذشت زمان نشان داد که استقبال خوانندگان ازاين يادداشت‌ها ، نيزبه همت لينک دادن دوستان، خيلی بيش از آن شد که انتظار داشتم.

    شايد برخی از هم ميهنان بر اين باور باشند که تعداد خوانندگان مهم نيست ولی من نظری خلاف دارم و معتقدم در خلوت و تاريکی نشستن و با سايه خود گپ زدن عملي است بيهوده ونه برای من ِ دريانورد، دستِ کم بايد چند نفری به حرف‌ات گوش دهند تاآدم لذتی براي تعريف کردن و علاقه‌ای برای سخن گفتن داشته باشد، که اگر غير از اين است چه لزومی به وبلاگ داري و انتشار نوشته‌هاست ؟
    هنگام نوشتن سعی کردم سبک نگارش را از تاريخ نويسی خشک و خسته کننده متداول بيرون بياورم، چه، هدف اطلاع رسانی بود ونه تاريخ نويسی! تا آن جا که ممکن بود لينک‌هایی نيز به مطلب اضافه کردم تابرای کسانی که مشتاق دانستن جزئيات بيشتری هستند منبعی باشد برای جستجو وکاوش در اينترنت.
    با توجه به اينکه در هر بخش اشاره‌هایی به چگونگی روند جنگ و نتيجه آن داشتم بنابراين از دادن توضيح مفصل، در بخش آخرين، امتناع ورزيدم. در باره اين جنگ می‌شد و می‌شود کتاب‌ها نوشت ولی من به اين مختصر بسنده کردم.در پايان تصويرهایی را از فيلمی که کانال دوم تلويزيون آلمان پس از فيلم برداری از آثارو باقی مانده ی جنگ لپانت وازکشتی‌ها و تجهيزات مانده گار از زير گل ولای آبهای خليج پاتراس، پس از ۴۳۴ سال نشان داد ه است در اينجا می آورم.



    Harquebus = Arkebuse نمونه همين تفنگ، خزه گرفته

    نیمه‌ی یک گلوله توپ

    باقی مانده یک گالر

    یک شمشیر شکسته
    نمی‌دانم چیست! شرحی هم در منبع داده نشده است.

    با سپاس از همه شما
    2 نوشته شده در Tue 9 Aug 2005ساعت 17:44 توسط حميد کجوري
    GetBC(39);
    آرشیو نظرات

    ********************************************************

    جنگ دريائي لپانت - بخش هفتم

    - آخرين بخش

    جنگ و پایان کار
    ظهر روز هفتم اکتبر ۱۵۷۱، یکصد و هژده سال از سقوط شهرقسطنطنیه پایتخت روم شرقی، دوماه از سقوط شهر فاماگوست و تصرف جزیره ونیزی قبرس توسط نیروی دریائی عثمانی می گذشت. در ایران شاه طهماسب اول چهل وهفتمین سال ازسلطنت 54 ساله اش راسپری می کرد، در انگلستان ويليام شکسپير کودکی بود هفت ساله ، خانم کاتارینا کپلر فرزندی در شکم داشت که در دسامبر همان سال تولد بافت و نام اش به عنوان بزرگترین ریاضی دان وفیزیکدان ومنجم آلمانی در جهان ثبت شد: " یوهان کپلر".
    در چنین روزی ابهت، قدرت و سیادت نیروی دریائی، تا آن زمان شکست ناپذیر دولت اسلامی عثمانی، با شلیک توپ های مستقردر کشتی های جنگی کشورهای مسیحی دود شد و به هوارفت.
    نيروی دريائی عثمانی متشکل از کشتی ها وملوانان ترک، سربازان مصری، فلسطينی، دزدان دريايي تونسی، الجزايری ومراکشی، به فرماندهي کل علي مؤذن زاده، کاپيتان علي پاشاي متهور وشجاع، ولي بی اطلاع ازعلم دريا نوردی وناآگاه ازفنون جنگ های دريايي، ليکن با جناغ سلطان سليم دوم معروف به سليم دايم مست، در پیکاری با نيروی دريائی اتحاد مقدس، متشکل از نيروی دريائی اسپانيا، جمهوری ونيز، مالت، جنوا، و رُم ( واتیکان)، به فرماندهي کل والاحضرت کاپيتان دٍُن ژوان دواوستریا، درخليج کوچک پاتراس، واقع در مدخل خليج بزرگ کورينت، در جنوب غربي يونان ( اين مکان را مي توان به وسيله گوکل ارث Google earthازمنظره چشم انداز هوائي مشاهده کرد) مصاف داد وترکها چنان شکست سختي خوردند که ديگر مثل سابق کمر راست نکردند، هر چند پس از شکست در اين جنگ، نيروي در يايي عثماني در تاریخ هفتم مارس 1573 با پیروزی بر جمهوری ونيز آنها را مجبور به عقد قرارداد صلحي کرد که افزون برواگذاری جزیره قبرس به عثمانی، مبلغ 300000 هزار دوکات غرامت نیز از ونيزي هادریافت کردند و در مقابل جمهوري ونيزاجازه تردد با کشتی های بازرگانی اش را در مدیترانه از ترکها کسب نمود. جزیره قبرس تاجنگ جهاني اول جزو خاک عثماني بود.

    علی مؤزن زاده و دون زوان


    آرایش جبهه ها
    نيروی دريايی عيسويان در ۳ جبهه، جبهه راست به فرماندهی جيان آندريادوريا، فرمانده خودخواه نيروی دریایی اسپانيا، جبهه چپ به فرماندهی اوگوستينو بارباريگو، جناح رزرو به فرماندهي کاپيتان مارک گراف سانتا کروز در پشتت جبهه مرکزی، قلب سپاه، به فرماندهی والا حضرت دون ژوان دو اتریش، به معاونت آدمیرال سباستيانو وينه رو، فرمانده با تجربه وکهنه کارنيروی دريائی ونيز ومارک آنتونيوکولونا، فرمانده مغرورنيروی دريائی پاپ، در بخش غربی خلیج ( تصویر ذیل) شمال جنوب رو به شرق، آرايش جنگی دادند. شش فروند کشتي جنگي عظيم مدرن با قدرت آتشي مهيب و توپ های دورزن بنام گالاس، که ترکها فاقد آن بودند، دو فروند جلو هر جبهه، در آماده باش جنگي قرارداشتند. نيروی در يائی عثمانی با آرايش جنگی رو به غرب، متشکل از جناح راست به فرماندهی محمد سيروکو، جناح چپ به فرماندهی اولوچ پاشا وقلب جناح به فرماندهی آدمیرال علی پاشا فرمانده کل قوا. محمد سیروکو واولوچ پاشا از تجربه واطلاعات کافی در جنگ های دریائی برخوردار بودند.

    نيروي دريائي عثماني در سمت راست تصوير، بدون نيروي رزرو. شش فروند گالاس با توپهاي دورزن و وقدرت آتش مهيب در جلو جبهه هاي مسيحيان قرار داده شده اند. اين کشتي هاي جنگي که براي اولين باردر نبر دريائي به کار برده مي شدند درهمان ۱۵ دقيقه نخست نبرد ۳۵ درصد از گالرهاي عثماني را به آتش کشيدند يا غرق کردند.


    برخورددونيرو يکساعت به ظهرمانده به هم رسيدند. عيسويان جلو هر جناح دو فروند از کشتی های جنگی غول پیکر گالاس را در فاصله معین از یک دیگر جا داده بودند. جنگ با شلیک توپخانه گالاس ها شروع ودر همان مرحله آغاز، تعداد زيادي گالرهاي جنگي ترک ها به آتش کشيده شدند. جناح راست عثمانی متلاشی وحتا يک گالر هم نجات پيدا نکرد . فرمانده جناح راست ترکها آدمیرال محمد سیروکو به قتل رسيد قلب جناح ترک نيز پس از يک نبرد خونين از هم پاشيده شد وفرمانده آن علی پاشا با یک گلوله شمخال در پیشانی به قتل رسيد. سرش را بریدند وبر نیزه زدند، نیروی دریایی عثمانی که زمانی نامش لرزه براندام اروپائیان می انداخت وخواب از چشم پاپ اعطم ربوده بودپس از 3 ساعت وبه قولی 5 ساعت نبرد از هم پاشیده شد، پرچم عثمانی را از دگل گالر پادشاهی پایین کشیدند وپرچم دون زوان، نماینده پاپ بر بالای آن برافراشتند. هر کس از سربازهای عثمانی که نیرو وقدرتی داشت خودرا به دریا انداخت تا اسیر نشود ومابقی عمر را پای در زنجیر به پاروزنی مشغول نشود. اولوچ پاشا درجناح چپ پس از نبردی کوتاه فرار را بر قرار ترجيح دادوبا تعداد ۱۳ کشتی گالر و۱۰ هزارسرباز خودرا به پناهگاه لپانت رساند. تعداد ۱۸۰ کشتی جنگی عثمانی به چنگ مسيحيان افتاد وتعداد ۱۰هزار پاروزن اسير از کشور های مختلف، که دراسارت عثماني ها بودند آزاد شدند. پیک های سریع السیری به دربار واتیکان، به ونیز ودیگر کشورهای اروپایی اعزام شدند وجشن وچراغانی روزها وشب ها در شهر ها ادامه داشت، پاپ اعظم از آن پس، اگر درد مثانه امانش میداد، آرام می خوابید. ودر تاریخ 01 ماه مه 1572 به خواب ابدی فرورفت.
    بازماندگان والاحضرت دون زوان، آدمیرال وینه رو، آدمیرال کولونا، آدمیرال دوریا، آدمیرال بارباریجو
    و دیگر پیروز مندان شرکت کننده در جنگ لپانت، از 434 سال پیش تا کنون، هر ساله به دعوت پاپ اعظم در ساختمانی در واتیکان گرد هم می آیند و پیروزی اجدادشان را در جنگ ونجات واتیکان ودین مسیح را جشن می گیرند. در فیلم مستندی که در آغاز این سلسله یادداشت ها به آن اشاره کردم فیلم این تجمع را نیز نشان دادند.
    جنگ لپانت از جمله برای آزادی جزیره قبرس از دست عثمانی ها روی داد ! قبرس ولی آزاد نشد ( دلیلش خیلی مفصل است که خود مطلب ونوشته دیگری می طلبد).
    ولی معروف است که وزیر اعظم عثمانی به ونیزی ها گفت شما با شکست ما در لپانت ریش مارا تراشیدید. ما با تصرف قبرس دست شمارا قطع کردیم، با این تفاوت که دست هرگز دوباره نمی روید ولی ریش ما چرا !

    2 نوشته شده در Fri 5 Aug 2005ساعت 22:51 توسط حميد میداف
    GetBC(37);
    آرشیو نظرات










    This template is made by blog.hasanagha.org.  


    This page is powered by Blogger. Isn't yours?