Battan

  مطالب گذشته  
  • بازهم آفریقا...بعد ازانتشارمقاله آفريقا...آفريقا، ...

  • داستان " واسا " W A S A

  • مشکل رفيوجي ها در دريا

  • دسترسي به اخبار ايران براي در يانوردان

  • اقیانوس آرام + آفریقا


  • Mittwoch, November 02, 2005


    خاطره اي از " Wladivostok "
    اگربعضی ها تصورمی کنندمن به اين زودی ها دست ازسرآفريقا بر مي دارم خطا می کنند ! اروپا وآمريکا چه چيزخارق العاده ای دارند که من به تعريفش بپردازم ؟ اين آفريقاست که قاره عجايب وغرايب است. ولی امروز استثنا قايل می شوم ومی خواهم شما را با خود به خاوردورببرم، دقيق تر بگويم به (ولادی وُستک ) بندری درشرق روسيه.
    اجازه بدهيد نخست دو کلمه در باره يادداشت هايم توضيح بدهم:
    من ميدانم مردم وقت وحوصله خواندن مطالب بالابلند را ندارند، خودم هم نوشته های کوتاه را برای خواندن ترجيح می دهم ولی باوجوديکه سعی وافي درکوتاه نويسی دارم، نمی توانم خاطرات دريايی ام را همیشه درچند جمله خلاصه کنم . من قلم توانای استاد حسن درویش پور، مجید زهری يا اسد علیمحمدی را ندارم که مي توانندمتن دو سه صفحه ای را چنان سليس وروان درکمتر ازيک صفحه بنویسندو همه مقصود را نیزبرسانند.
    شما با من کمی حوصله داشته باشيد! قول ميدهم خسته تان نکنم وقول ميدهم ـ زود زود ـ آپديت نکنم . متشکرم !
    ادامه مطلب: جهت کشتي ما که از غرب آمريکا، از Seattle ، می آمديم براي رسيدن به شرق روسيه، اين باردرامتداد مجمع الجزاير زنجيره ايAleuts، در مسيريک نيم دايره بزرگ می گذشت. اين به ظاهر بيراهه، که بيراهه نبود، به دودليل انتخاب مي کردم:
    نخست اين که اين راه کوتاه ترين راه تا مقصد بود*، هر چنددرابتدا به طرف آلاسکا و به طرف شمال پاسيفيک حرکت مي کرديم. دوديگرآنکه، اگرشدت توفان های شمال اقيانوس ِ به اصطلاح آرام ( معروف به Taifun) به مرحله ای می رسيد که هرگونه لجاجت ودرگيری بيشتربا آن مساوی می شد با ازدست دادن جان بيست ودو انسان، به انضمام صدها ميليون دلارخسارت به کشتی وکالا، دراين صورت می توانستم سريع به پشت يکی از اين جزيره ها پناه ببرم وچند ساعت يا يک روز انتظار بکشم تا توفان زهرش رابريزد، کما اينکه يک بار به ناچاردست به اين کار زدم .
    درامتداد مسير، پس از گذشتن از جزاير زنجيره اي اليوت، از شمال به جزيره ژاپنی Hokkaido نزديک می شديم واگرهوا آفتابی ومساعد بود قله آتشفشان معروف آن جزيره را، که اسمش يادم نيست تما شا می کرديم، ما از تنگه Taugaru Street می گذشتيم ووارددريای ژاپن می شديم وچه منظره پرشکوهی: درسمت راست جزيره Hokkaido ودر سمت چپ سرزمين اصلی ژاپن، ورو بروی ما پنهان در پشت يک خليج، بندر(ولادی وستوک ) قرارداشت که بعلت بعد مسافت هنوز چيزي ازآن نمي ديديم. با وجوديکه اين بندر درعرض جغرافيايی حدود ۴۲ درجه شمالی، يعنی همان عرض جغرافيايی شمال مديترانه، که از شهررم نيزمی گذرد قرار گرفته است وما بار اول اوايل ماه مارس وارد آنجا شديم، حوضچه بندر يخ بسته بود. که يکی ازدلا يلش وزش هوای سرد سيبری از شمال است. شهر بردامنه کوه و تپه های مرتفع با بناهاي زشت وبد ريخت به سبک اکثر کشورهاي کمونيستي بنا شده است. هنگامي که ازبالای کوه به اطراف شهرنگاه مي کني، بندروخليج آن در زير پايت پهن شده است ومنظره ای زيبا وتماشايی دارد. چند چيزدر این شهر توجه مرا جلب کرد:
    نخست باوجوديکه چند سال از گلاست نوست وپروسترويکا می گذشت مردم اين شهر( من طبق معمول با مامورين ومسئولين بندر وگمرک سروکار داشتم) هنوزازخواب کمونيستی بيدارنشده بودند وعقربه زمان برای آنها درهمان تاريخ وهمان دوران برژنف وآندروپف درجامی زد. گويا گورباچوفي هرگز زاده نشده وتغييري در ارگان سيستم به وجود نيامده است ! آخر مسکو دور بود...خيلي دور...
    ولادی وُستوک اواخرسالهای نودميلادی (از لحاظ بوروکراسی واموربندری) نعل به نعل مطابق بود با آلمان شرقی سالهای ۶۰ و ۷۰ميلادی يا بالنينگرادی که من اوايل سالهای ۸۰ م. ديده بودم.
    پس ازپهلو گرفتن کشتي به اسکله ، بين ۱۵ تا ۲۰ نفر نظامی با يونيفورمهاي بسيار تميز( يونيفورمها هم عوض نشده بودند!) با قيافه های عبوس و اخمو به کشتي واردمي شدند، نخست سر نشينان را (face control) مي کردند، تمام سوراخ سنبه های کشتی را، حتا کابين هاي محل سکونت پرسنل رامی گشتند( موقع خروج کشتي وترک بندر يه همچنين)، تقريبن از همه اسناد ومدارک کشتي، که در دو کلاسور ضخيم نگهداري مي شوند، کپی مطالبه مي کردندو همه چيز رابا جدوجهدو دقتي بي نظير درچندين دفتر ۳۰ × ۵۰ سانتی متری ثبت وضبط می کردندو سخت مواطب بودندمبادا در درج وثبت اسناد مرتکب اشتباهي بشوند که شايد بعدهامورد مواخذه قرار بگيرند. اگرجه تمام وقت اخمو ولي همواره بسيار مودب بودند! ومن دلم برايشان مي سوخت که وقت گران بها را اين گونه براي کنترل هاي بي هوده تلف مي کنند.
    حدود پنج ساعتي بابت ثبت مدارک وکنترل اسناددست به کاربودند.
    به ( Steward) دستور داده بودم چندين بطر مشروب روی ميزبگذارد وبه محض خالی شدن ليوان هافوری آنهاراپرکند تافرصتی برای ايراد های بی جا و معطلی های بی ثمرو احتمالن جريمه نقديپيدا نکنند، آنها نیز لیوانشان را به سلامتی من با یک ( ناستروویا) ی محکم وقاطع بالا می بردندو کله شان که گرم مي شدبه اصرار دعوت مي کردندباآنها هم پياله شوم ومن دستي به ريش پرپشتم مي کشيدم ومي گفتم: مرا معذورداريدمن مسلمانم.
    زبان انگليسی راکه هيچ کدامشان بلد نبودند وهرچيزی را به زبان روسی از من مي پرسيدند ومن در پاسخ با سر تصديق مي کردم ومي گفتم : « د ا د ا » .
    واگرمی دیدم هر از گاهي از« د ادای » نا بجاي من تعجب می کنند، تصحيح مي کردم و مي گفتم: « نی يت نی يت ».
    نشان به اين نشان که آخر سرچنان ازويسکي( black lable) مفت صاحب مرده مست مي شدند که نوشتن هر کلمه اضافي در دفاتر ده گانه ثبت اسنادواموال واملاک !! تبديل مي شد به عذابي اليم. وهنگامي که ديگر قادر به نوشتن هيچ کلمه اي نبودند ملوانان را صدا مي کردم تا با احترام کامل زير بغل تک تک آنها را، که هرکدام يک بطر جاني واکر هديه من در جيب کت داشتند، بگيرند ودر پياده شدن از کشتي ياري شان کنند.
    ومن در مبل لم داده نفس راحتی می کشیدم که این دفعه نیزهمه چیزبه خیرگذشته است، معطلي براي کشتي و تاخيري درکالا به وجود نبامده است وجريمه اي پرداخت نکرده ام.
    درپايان می خواهم به این حقيقت اشاره کنم که من زيبا ترين زنان را درسه نقطه جهان ديدم: اول ايران، واين را بدوراز تعارف و جداازحس وطن دوستي می گويم، دوم در ولادی وستوک روسيه وسوم درلهستان.
    ==================================================
    * کوتاه ترین راه از این جهت که ما کشتی را به طریق great circle به مقصد هدایت می کنیم. کساني که از لندن يا از فرانکفورت به مقصد مثلن لوس آنجلس پرواز کرده اند ميدانندکه هوا پيما بجاي اينکه مستقيم از فراز آتلانتيک به سمت LA پرواز کند نخست به طرف شمال غرب به پرواز در مي آيد وپس از گذشتن از گرينلند وکانادا وطي مسيري در نيم دايره اي بزرگ، از شمال وارد فضاي آمريکا مي شود. ما دريانوردان و خلبان هاي هواپيما براي طي مسافت هاي بزرگ از شرق به غرب وبه عکس ازسيستم ناويگاسيون به طريق great circle استفاده مي کنيم. کساني که مايلنداطلاعات بيشتري راجع به (گريت سيرکل) بدست بياورندمي توانند در گوگل مطالبي در اين مورد بيابند.










    This template is made by blog.hasanagha.org.  


    This page is powered by Blogger. Isn't yours?