Battan

  مطالب گذشته  
  • میداف دوساله شد

  • مصاحبه اشپیگل با مُتکی

  • ابطحی و دلسوزی برای فرصت‌‌های از دست‌رفته

  • گروگان می‌گیریم، هیچ غلطی نمی‌توانند بکنند،

  • فیلترینگ و فرار از زندان

  • نیروگاه بوشهرهرگز راه اندازی نخواهد شد

  • ویلُ لِلمُطَفِفین، فریاد ُ لِلمُکَذِبین

  • فاجعه

  • به‌مناسبت سالروز انقلاب

  • خطبه نماز جمعه این هفته


  • Samstag, Mai 05, 2007

    عشق، یا منافع مشترک؟

    پا مطالعه این نوشته‌ی دکتر گوشزد، بویژه پیام‌هایی که در رابطه با مطلب‌ در پیامگیر‌ش گذاشته‌اند، یورش‌های ستیزه‌جویانه‌ی قلمی و حمله‌ها‌ی بی‌رحمانه‌ لفظی و تهمت‌ها بی‌‌جای بعضی از مردان، بویژه بانوان هم‌وطن ‌ مرا به‌یاد آورد. که چه در درون و چه در بیرون از میهن اسلامی، چنان به‌جانم افتادند که مسلمان نَشنفَد کافر نبیند.
    *
    محرک و عامل این بمباران‌ها و سرکوفت‌ها انتشار یک سری از خاطراتم [+] [+] [+] بودند حاوی بی‌وفایی‌های غیراسلامی‌ام در بلاد کفر و در ممالک مسلمان نشین، و عشق‌بازی‌های غیر شرعی‌ام‌ در بنادر کوچک و متوسط و بزرگ جهان، که در ایام جوانی و بعدش، صورت‌پذیرفته بودند.
    رُخ داده بودند در ایگلو‌های قطب شمال تا جنگل‌ها و رودخانه‌ها‌ی آمازون بزرگ و صورت گرفته بودند در نزدیکی آبشارهای نیاگارا در بلاد ربوده شده از سرخ‌پوستان مستضعف، تا کاسکاد‌های "ایگواسو" ، آن‌وَرِ مرزهای مشترکِ آرزانتین و برزیل، نیز انجام یافته بودند از " کیپ‌تاون" در دماغه
    امید، در جنوب قاره آفریقا، تا " کاپ هورن" و تنگه " مازلان " در منتها‌الیه جنوب آمریکای لاتین.
    *
    گناهم نرد‌عشق باختن با زیبا رویان هوس‌انگیز دل‌رُبا، بود، که عقل از سَر هر آدم پرهیزکار و مؤمن‌ای چون امام جمعه شهر هامبورگ! و شعور از مغز هر خسرو بی شیرینی چون مردان عزب می‌ربودند و می‌ربایند.
    جنگ زمانی مغلوبه‌‌ شد، که اعتراف کردم بعضی از این بخشندگان عمر، اینجا و آنجا، بنا به میل و رغبت خویش و در آزادی کامل و با برخورداری از رأی آزاد و حفظ شئونات دموکراسی، گاه با اطلاع، گهی بدون آگاهی بنده، فرزندی نیز از خَلف این حقیر در‌ بطن پرشکوه خویش می‌کاشتند و کاشته بودند، که هر یک پس از تولد، در اشراف و درایت، شوخ‌طبعی و حلاوت، نمونه‌ای بودند و هستند از پدر! و در زیبایی و وجاهت، خوشرویی و ملاحت، وارثی بودند بر حق از مادر.
    که بزرگ شدند در ناز و نعمت و رشد کردند در شکوه و عظمت و فخر فروختند بر هر کَس و نا کَس.
    هی گفتم و نوشتم، در آن زمان، تا کار به‌جایی رسید که ظهور کردند مدعیانی از گوشه و کنار جهان، و اِرث پدری ‌خواستند از من گناهکار و سهم برادری و خواهری طلبیدند از بازماندگان ذکور و اناث‌ام و تهدید ‌کردند به فرو‌افکنی‌ی طشت رسوایی‌ام از بام جهان در هر کوی و برزن!
    *
    با جاری شدن این حقایق گنه‌آلود از قلم‌ شکسته‌ام، چنان گرد و خاکی بلند شد در پهنه اینترنت، که اگر دست بعضی از بانوان محجبه و غیر محجبه وطنی به‌تن‌ام می‌رسید، با وجود 110 کیلو وزن، چهل تیکه‌ام می‌کردند.
    حتا بعضی از خوانندگان وفادار وبلاگ‌ام قطع کردند رابطه دوستی را با من و چه‌ها که نگفتند در نکوهش منِ بی‌چاره و چه‌ها که ننوشتند در آزردن دل سودازده‌ام !
    *
    بسیاری معتقد بودند چون آن زمان، یعنی چهل و اندی سال پیش، یک دختر عاشق آلمانی، ترک یار و دیار کرده و پشت به پدر و مادر نموده و دل در سودای ازدواج با من بسته، با پای پیاده! به کوه و دشت و دمن زده و به جهنم داغ بندر شاهپور، در حاشیه خلیج فارس رحل اقامت افکنده است، پس من، به‌پاس این همه عشق و محبت، خطا کرده‌ام که دست از پا خطا کردم و با اِعمال بی‌وفایی، خویش را خسر‌الدنیا والآخره نموده‌ام.
    غافل از این‌ موضوع که: بودند بسیار دختران مه‌‌روی زیباپیکرِ دیگر، از اسکیموهای چشم بادامی در قطب شمال گرفته تا سیاهان قبایل "هوتو توتو" در قلب آفریقا، ایضا موطلایی‌های متمدن زرامنه و خوش‌رویان اسکاندیناوی و کمر باریکان فرنگی‌...که سر در گرو عشق ما داشتند.
    لاکن عیال کنونی و مادر بچه‌های شرعی، از همه آنها عاشق‌تر و زرنگ‌تر، آن‌گونه که خود بعدها اقرار فرمود؛ قبل از این‌که دختران زیباروی ایرانی به‌ربایندم و در حلقه ازدواج گرفتارم کنند، دست به‌کار شد و دل به‌دریا زد و خانه و کاشانه را رها کرد و لیلی‌وار، به دنبال مجنون ایرانی‌‌‌اش، آواره شهرو دیار شد و سر از بیابان‌های سوزان جنوب ایران در آورد.
    *
    هدف ایشان از این مسافرت، کباب شدن در گرمای سوزان حاشیه خلیج فارس نبود! حاشا...
    بل‌ همراه با تمتع از عشق آسمانی‌اش به این مخلص، فکر بهره‌وری از منافع مادی ازدواج با یک کاپیتان جوان هم در سر می‌پرورانید! او نیز می‌دانست عشق خشک و خالی، هرچند تند و تیز، برای فاطی تنبان نمی‌شود.
    خانه‌‌ی مجلل، لباس‌های شیک، ماشین آخرین مدل، حرمت و جایگاه اجتماعی، تحصیلات عالیه برای فرزندان مشترک، زندگی و آینده شیرین و مرفه و گذر ایام بی دغدغه، این‌هایند چاشنی عشق آسمانی! و گرنه عشق با شکم خالی دوامی ندارد!
    همسر عزیز و مهربان، چه عاقل عمل کرد برای خودش، آن زمان در چهل و اندی سال پیش! نتیجه‌اش را دیده است در این مدت طولانی ازدواج و هنوز هم می‌بیند، که هم بهره برده است از عشق شوهر و هم کسب فیض کرده است از ناز و نعمت دنیوی او.
    *
    آنها که از من ایراد می‌گیرند چرا بی‌وفایی کردم در بنادر و چه و چه....
    گویا فراموش می‌کنند من به‌عنوان یک مرد ایرانی‌ی مسلمان‌، که مذهب‌ام حق عشق‌ورزی با نسوان‌ را به شمارش چهار در نکاح و به‌تعداد بی‌شمار در متعه به‌من داده است خارج از وظیفه دینی خود عملی انجام نداده‌ام ! و احساس نمی‌کنم مرتکب جرمی شده باشم.
    کدام جرم؟ مگر جز ارائه محبت به چه کس صدمه دید در این معرکه؟
    اگر همسری نمی‌تواند حقیقتی را به‌پذیرد به‌صرف این‌که این واقعیت یک حقیقت است و دیگر هیچ، گناه از خود او و مشکل، مشکل خود او‌ ست.
    شاید همه کس نمی‌توانستند چنین کنند که من کردم، هم زن و بچه‌ را دوست داشته باشم و هرگز اجازه ندهم صدمه‌ای به آنها وارد شود و هم دیگرانی را که مشتاق عشق و محبت از من‌اند دست رد به سینه نزنم. نمی‌دانم چرا بعضی‌ها عشق و محبت را مذموم می‌شمرند؟ که آزارش به‌کس نمی‌رسد؟ عکس آن عمل چیست، که باید قابل قبول‌اش کرد؟
    کم هستند مردان ایرانی که چنین نکنند که من کرده‌ام! و اگر کس نکند و نکرده باشد شاید بیش‌تر به این دلیل وعلت بوده است که دست او کوتاه بوده است و خرما بر نخیل
    بعضی از خانم‌های هموطن می‌نویسند آنچه بر مرد رواست بر زن نیز رواست! نخیر اینطور نیست. دست کم در مملکت مسلمان ایران اینطور نیست و تا تربیت و پرورش بر همین منوال است، کاری به بد و خوب‌اش ندارم، همین جور و بر همین روال باقی خواهد ماند.،.
    یکی از خانم‌های ایرانی مطلبی بدین مضمون برایم نوشته بود که من هر گز دلم نمی‌خواست همسر شما باشم. خُب حالا هم که نیستی، لابد اگر شده بودی، در کنار عشق، قدری هم به‌خاطر منافع متنابهی بود که از آن نصیب می‌بردی و اینک که نشده‌ای خودت را از آن منافع و از آن امتیازات محروم کرده‌ای و دیگری از آن نصیب می‌برد. به‌همین سادگی، تمام.
    *
    ازدواج شرکت در منافع مشترک و احترام متقابل به آن منافع است، در پوشش عشق، که همان کشش روحی و جسمی یک زن و مرد است نسبت به هم، به‌منظور لذت بردن از یکدیگر و یا حتا بدون پوششی که عشق می‌نامیم.
    بگذارید بگویم علاقه مشترک و نه عشق، که اگر علاقه‌ای نبود ازدواجی صورت نمی‌گرفت.
    هر گاه این منافع از بین رفتند دلیلی هم برای زندگی مشترک وجود ندارد.
    آن‌کس که از عشق آسمانی حرف می‌زند در عالم هپروت و در دنیای خیال و اتوپیا زندگی می‌کند.










    This template is made by blog.hasanagha.org.  


    This page is powered by Blogger. Isn't yours?