Battan

  مطالب گذشته  
  • گروگان می‌گیریم، هیچ غلطی نمی‌توانند بکنند،

  • فیلترینگ و فرار از زندان

  • نیروگاه بوشهرهرگز راه اندازی نخواهد شد

  • ویلُ لِلمُطَفِفین، فریاد ُ لِلمُکَذِبین

  • فاجعه

  • به‌مناسبت سالروز انقلاب

  • خطبه نماز جمعه این هفته

  • نامه یک برادر حزب الهی

  • تحریم آری یا نه ؟

  • تا نوروز


  • Montag, April 16, 2007


    از این نوشته محمدعلی ابطحی، مانند بسیاری از نوشته‌هایش، خوشم آمد. اصولا من و ممدلی ابطحی در چند نقطه و چند نکته با هم وجه مشترک داریم! هرچند آب من و آخوند‌جماعت، کلا، توی یک جوب نمی‌رود.
    ابطحی گردن‌اش کلفت و شکمش گنده است. گردن من کمی کلفت‌تر و قطر شکم‌ام کمی بیش‌تر است. حدود بیست سال تفاوت سنی نیز که باهم داریم، و در نتیجه سر مرا کچل و ریش‌ام را سفید تر کرده است، به‌قول خودش، لحاظ نمی‌کنم.
    او بیش‌تر با پول اسپانسورها و به‌دعوت مجامع دانشگاهی و مذهبی دنیا را دیده‌، من شغلم جهان‌ - گردی بوده‌است. او شوخ‌طبع است من‌، درجایش، از او شوخ‌تر.
    در باب جشن سالانه هسته‌ای هم، که در یاد‌داشت از آن سخن رفته است باید بگویم: والله چه جشنی؟ چه سُروری؟ رئیس جمهور مملکت مان، دست به‌پیشانی، چنان با سگرمه‌های تو هم گره خورده در کنار آخوندهای رنگارنگ و بعضا کریه‌المنظر، در ماتم نشسته بود که انگار نه انگار در یک جشن شادی و بزرگداشت، بل در مجلس ختم و عزای مادر بزرگش شرکت کرده است! که خدا طول عمر دهد مادر بزرگش را که نوه‌ای چنین فهمیده!!! و دُگم تحویل مملکت داده است..
    سرودی را هم که برای جشن اتمی ساخته بودند( کم تو دنیا مسخره بودیم) و با ارکستر سنفونی دانشگاه اجرایش می‌کردند تف سربالایی بود به ریش خودشان.
    معجونی بود از افتخارات به اصطلاح ملی، با چاشنی مذهب، هرچند ابراز احساسات ملی سال‌های سال اَخ بود.
    این‌جا سنفونی سرود ملی راه می‌اندازند، چند فرسنگ آن‌طرف‌تر قبر کورش را زیر آب می‌برند و ابراز احساسات وطن‌دوستانه آقای خامنه‌ای، که به خاتمی نهیب می‌زند، آنگاه که او گفته بوده است:‌ مردم جشن نوروز را بروند در تخت جمشید برگزار کنند.
    در سرود، آنجا که از آرش کمانگیر سخن می‌رود، شاعر و ترانه‌سرا، می‌سراید که حضرت علی زور بازوی آرش را حمایت می‌کرده است. هیچ ایرادی هم نمی‌بینند که آرش، در اسطوره‌ها، قرن‌ها قبل از ظهور اسلام می‌زیسته است،
    چه باک! ملت که این‌چیزها را نمی‌فهمد! اگر هم بفهمد چه‌کار از دست‌اش ساخته است؟ به ریش‌شان بخندند؟ کار از مسخره گذشته‌است! رو شده سنگ پای قزوین، پوست شده پوست کرگدن... بگذریم!
    *
    ابطحی در انتهای نوشته‌اش از فرصت‌سوزی‌ها سخن می‌گوید. من نمی‌دانم آیا آخوندها در حوزه‌های علمیه‌شان تاریخ هم می‌خوانند یا خیر؟ و اگر پاسخ آری است آیا بغیر از بی کسی طفلان مسلم در کوفه و جنگ و ستیز یزیدبن معاویةبن ابو سفیان ملعون عفلقی با اولاد پیامبر در صحرای کربلا، مطلب دیگری هم یادشان می‌دهند و تاریخ ایران را هم تلمّذ می‌فرمایند یا نه؟
    آقای ابطحی اگر به تاریخ عنایت فرمایند به یقین متوجه می شوند: هر فرصت‌سوزی، که در تاریخ ایران بعد از اسلام صورت‌گرفته‌است و تعدادش هم کم نیست، ریشه در دخالت مذهب در سیاست و اصولا دخالت آخوند در امور مملکت‌داری داشته‌است، بویژه از زمان صفویه به بعد.
    فرصت‌سوزی‌ها، در این بیست و هشت سال حکومت آخوندی، که آقای ابطحی هم بخشی از آن است و تا زمانی‌که خودش مستقیم درون سیستم بود ایرادی برای مطرح کردن نداشت، چنان عیان و آشکار است که نیازی به ادله ندارد.
    مسأله‌ای که این سخن آقای ابطحی تا آونجای مرا می‌سوزاند این است که در زمان ایشان و حکومت دوست‌اش آقای خاتمی، بیشترین فرصت‌سوزی‌ها در مملکت ما صورت گرفت! نه به‌عمد، که به علت بی‌ - چاره‌گی، عدم نیرو و نبود آزادی برای پیاده کردن برنامه‌ها، مزید بر دخالت‌های یک فرد غیر مسؤل و به دلیل سیستمی که بنام ولایت مطلقه بر همه افکار حاکم است، که رئیس جمهورمنتخب، با وجود پشتوانه بیست میلیون رأی و حمایت اکثریت ملتی تشنه‌ی آزادی، فکر و ذکرش مصلحت نظام بود. و سر‌انجام کسی سر در نیاورد مصلحت نظام، جز نجات استبداد و تداوم جهل و جور و استمرار چپاول بیت‌المال و صرف هزینه‌های بی‌هوده و سلب آزادی‌های اجتماعی و افسار زدن بیش‌تر و بیش‌تر به مردم چه چیز دیگر بود؟
    مصلحت نظام چه بود که آقای خاتمی و آقای ابطحی با فرصت‌سوزی‌های متعدد، مصلحت مملکت را فدایش کردند؟ و در پوشش این مصلحت حمایت شان را از مردم دریغ داشتند و این‌گونه با تسلیم محض و ساییدن سر بر آستانه‌ی رهبر، فرصتی را که تاریخ در اختیارشان گذاشته بود از دست دادند؟ افسوس...










    This template is made by blog.hasanagha.org.  


    This page is powered by Blogger. Isn't yours?