Battan

  مطالب گذشته  
  • صدام و اعدام

  • بوی ساحل بوی دریا، بوی باران بوی صحرا

  • زی ‌الهوا

  • بازی شب یلدا

  • قصه عشق...(5)

  • قصه عشق...(4)

  • قصه عشق...(3)

  • قصه عشق...(3)

  • قصه عشق...(2)

  • قصه عشق...(1)


  • Sonntag, Januar 14, 2007

    تا نوروز









    سال، نوگشته و از چَهجَه بلبل خبری نیست که نیست
    از بهار و لب شیرین تو اینجا اثری نیست که نیست
    *
    فصل پاییز و زمستان و فقط ریزش برف
    ازگل و بلبل و صحرا خبری نیست که نیست
    *
    باد بر پنجره می‌کوبد و مرغان به صفیر
    از سر شب به سحر رهگذری نیست که نیست
    *
    روز روشن شب تار است و همه پالتو پوش
    اثر از دامن کوتاه زنی نیست که نیست
    *
    پرتو روی تو مر در نظرم جلوه کند
    ورنه‌ام شادی و حظ یصری نیست که نیست
    *
    ای خوشا خطه‌ی شیراز و بهار و نوروز
    سال میلادی و جشن‌اش هنری نیست که نیست
    *
    تا که نوروز و وطن در نظرم هست که هست
    حاجت از بهره زکوی دیگری نیست که نیست










    This template is made by blog.hasanagha.org.  


    This page is powered by Blogger. Isn't yours?