Battan

  مطالب گذشته  
  • بوی ساحل بوی دریا، بوی باران بوی صحرا

  • زی ‌الهوا

  • بازی شب یلدا

  • قصه عشق...(5)

  • قصه عشق...(4)

  • قصه عشق...(3)

  • قصه عشق...(3)

  • قصه عشق...(2)

  • قصه عشق...(1)

  • نبرد دریایی ترافالگار


  • Sonntag, Januar 14, 2007

    صدام و اعدام

    "عمر تُریخوس" دیکتاتور و
    کودتاچی سابق پاناما، رفتار چندان مؤدبی نداشت با شاه فراری و آواره‌ی ایران، که سخت در مخصمصه گرفتار شده و به‌اجبار مهمان مملکت‌اش شده بود. او تبلیغات آخوندها را واقعا باورکرده بود که مدعی بودند شاه میلیارها دلار از بیت‌المال ایران را با خود برده است. پس به بهانه‌های مختلف برای وی و برای خانواده‌اش خرج‌تراشی می‌کرد و چون آدمی دّریده و پدر سوخته بود سعی داشت شاه را بعناوین مختلف تلکه کند. شاه هم که شخصی خجول بود و از طرفی هنوز خود را شاهنشاه ایران‌زمین می‌دانست یه‌روی خود نمی‌اورد و حاتم‌بخشی می‌کرد. زنرال، گاه و بی‌گاه و به بهانه‌‌های متعدد از شاه وقت می‌طلبید. در حقیقت به علت کنجکاوی مفرط، دوست داشت با کسی صحبت کند که زمانی مثلا همه‌کاره اوپک بوده است و با شخصیتی راز دل گوید و همنشین شود و علت شکستش را جویا شود که روزی عزیزدردونه آمریکا بوده و تا همین چند روز پیش بزرگترین زرادخانه خاور میانه را در دست داشته است. چه شبها که زنرال عمرتُریخوس آرزو کرده بود دلارهای نفتی شاه را می‌داشت و مدرن‌ترین تجهیزات جنگی برای میهن کوچک و فقیرش می‌خرید و شاید کانال دیگری با کمک ژاپنی‌ها از اطلس به پاسیفیک می‌کشید و صد البته وجه کلانی هم به‌حساب شخصی خودش در بانک‌های خارج واریز می‌کرد.
    زنرال بشدت پول دوست بود و وقتی دید شاه آنطور که باید و شاید سر کیسه را شُل نمی‌کند و شاید هم واقعا از میلیارد‌ها دلاری که آخوندها شایعه کرده بودند خبری نیست تصمیم گرفت وی را در مقابل مبلغی کلان به قطب‌زاده و خلخالی تحویل دهد، که شاه بموقع متوجه شد و شبانه از پاناما فرار کرد
    *
    این فرد در خاطراتش می‌نویسد از شاه پرسیدم: چطور متوجه نشدید وقت آن رسیده‌است که بموقع تغییراتی در سیستم حکومتی مملکت صورت دهید تا خشم مردم به انفجار منتهی نشود؟
    و شاه پاسخ می‌دهد: آخر چکار می‌بایستی می‌کردم؟ من دلم می‌خواست کنار بکشم و کارها را به جانشین‌ام بسپرم؛ ولی آخر ولیعهد هنوز به‌سن قانونی نرسیده بود و تجربه‌ای در مملکت‌داری نداشت .(نقل به‌مضمون).
    زنرال تریخوس با تأسف می‌‌گوید: این دیکتاتور اصلا نمی‌فهمید من چه می‌گویم و مقصود من چه هست؟ نظر من اصلاحات اساسی بود در مملکت و نه کپی‌کردن ناقص این کار یا آن عمل! مقصود من دادن آزادی بود به مردم، تقسیم عادلانه ثروت و دلارهای نفتی بود! ولی میستر شاه فقط در دریای افکار چگونگی نجات تاج و تخت خودش شناور بود!! ( بازهم نقل به‌مضمون).
    *
    یک‌وقت فکر نکنید این تُریخوس خودش شخص دموکرات‌منشی بوده است که چنین حرف‌هایی می‌زندها...؟ بالا لینک داده‌ام زندگی‌اش را بخوانید!
    اما می‌خواهم بگویم ژنرال حق داشت چنین حرف‌هایی بزند زیرا شاه نیز مثل همه دیکتاتورها، تا دم آخر، نمی‌خواست قبول کند مسبب اصلی فروپاشی سلطنت و برباد دادن ایران به مقدار 99 در صد خودش بوده است.
    *
    صدام وقتی وارد اتاق اعدام شد چند لحظه نگاهش به طناب دار و محلی که قرار بود زمین زیر پایش خالی شود خیره ماند. او به چه چیز فکر می‌کرد؟
    بعضی از دوستان می‌گویند باید می‌گذاشتند صدام خاطراتش را بنویسد. آیا شما واقعا فکر می‌کنید صدام غیر از شعار های توخالی و فحش به آمریکا و انگلیس چیزی از اسرار مگو را فاش می‌کرد؟ و فکر می‌کنید با امان دادن به خامنه‌ای و رفسنجانی و امثالهم، آنها خاطرات‌شان را به میل شما می‌نویسند و دل‌شان برای نسل حال و آینده می‌سوزد و اسرارفاش می‌کنند؟ زهی خیال باطل.
    *
    من نمی‌گویم با اعدام این دیکتاتورها مشکلی حل می‌شود. ولی اگر به مبارزه با ویروس‌ها و باکتریها نمی‌رفتیم، اگر ملخ‌ها و آفت‌های کشاورزی را سمپاشی نمی‌کردیم،‌ اگر دمل‌های چرکین را با عمل جراحی بدور نمی‌انداختیم، آیا بازهم تصور می‌کردید مثل هم اکنون سالم و راحت وبی‌دغدغه زندگی می‌کردیم ؟










    This template is made by blog.hasanagha.org.  


    This page is powered by Blogger. Isn't yours?