Battan

  مطالب گذشته  
  • درودی بر تابستان، مصاحبه‌ای با گُلی

  • اندر چگونگی عذرخواهی پاپ اعظم

  • مردان خدا و این‌همه ناشکیبایی

  • تابستان آلمان و رحمت الهی

  • اهم...اهم...

  • لعنت بر مسخخین

  • خسته نباشید آشیخ حسن...!

  • دیروز - امروز - فردا

  • ناگهان تابستان امسال

  • مرگ استشهادی و چچن‌های بدبخت


  • Freitag, Oktober 06, 2006

    نبرد دریایی ترافالگار
    پیش گفتار
    هم‌شهری ادیب و فرهیخته‌ام خانم منیرو روانی‌پور، که کتاب‌های ارزنده‌اش سالها‌ست زینت بخش کتابخانه‌ی شخصی‌ام هستند، در این نوشته با اظهار لطف، از من خواسته‌اند خاطرات ناخدایی‌ و دریانوردی‌ام را به‌قلم بیاورم. پاسخ می‌دهم: به‌چشم!
    و اضافه می‌کنم خاطرات زیادی از دوران دریانوردی‌ام، ولی نه همه‌را، تاکنون اینجا، در وبلاگ‌ام منتشر کرده‌ام و در آرشیو موجودند. در آینده نیز اگر مطلبی به‌ذهنم رسید که ارزش انتشار داشته باشد، با کمال میل می‌نویسم و منتشر می‌کنم.
    شخصا، فزون بر خاطراتِ دریایی، به امر پزوهش و یاد‌اوری اتفاقات تاریخی مهم دریانوردی در طول سالها و قرن‌های گذشته نیز تعلق خاطر دارم که به تعبیر "گذشته چراغ راه آینده" مایلم برای آگاهی هم‌وطنان به آنها به‌پردازم. زیرا می‌دانم بسیاری از وقایع مهم تاریخی به زبان فارسی در پهنه‌ی اینترنت متأسفانه یا وجود ندارند یا فارسی‌نویسان خیلی مختصر، ناقص و کوتاه به آن‌ها اشاره کرده‌اند و ازاین لحاظ منبعی برای دانش‌آموزان، دانش‌جویان و مشتاقان وجود ندارد. البته چون این امر متضمن تحقیق و بررسی در اسناد‌ تاریخی‌ست بدیهی‌ست بسیار وقت‌گیر خواهد بود. امیدوارم در فرصتی‌هایی که در‌اینده بدستم برسند بتوانم بخشی از رویداد‌های تاریخی و دریایی مهم را بنویسم و به آن‌چه که تاکنون نوشته‌ام بیافزایم.
    نوشته‌ی زیر را به منیرو عزیز تقدیم می‌کنم.
    .................................***...................................
    ترافالگار

    هم‌میهنانی که از لندن پایتخت انگلیس دیدن کرده‌اند به‌احتمال سری هم به میدانِ معروف "ترافالگار" زده‌اند. و اگر به‌دلیلی موفق به مشاهده‌ی آن مکان زیبا نشده‌اند لابد اینجا و آنجا اسمی ازش شنیده و یا مطلبی در باره‌اش خوانده‌اند و چنان‌چه کسی، حالا به هردلیل، تا کنون به منبع‌ای دست‌رسی نداشته‌است می‌تواند اینجا، در این نوشته گام به گام با من هم‌راه شود تا اورا با قایق خود به‌دریا ببرم، به‌عمق تاریخ ببرم، به ترافالگار ببرم و چراغ دریایی‌اش را که از دور سوسو می‌زند نشان‌اش بدهم!
    نه، ببخشید، زمان سوسوزدن گذشته‌آست چراغ دریایی‌اش از دور می‌درخشد و نور می‌افشاند. همان چراغی که خود بارها ازکنارش رد شده‌ام و سوار بر مرکب خیال به آن روز وحشتناک و به آن شب تاریکِ 21 اکتبر 1805 اندیشیده‌ام و دلم برای آن دریانوردانِ گرفتار در توفان سوخته است، گویا با آن‌ها در یک قایق نشسته‌ بوده‌ام ولی دریغا کاری از دستم ساخته نبوده‌است.
    ***
    "ترافالگار" کیست؟ چیست، کجاست؟
    ترافالگار، یا به‌ قول اعراب ( الطرف الغرب) نام یک رأس، یک کاپ، یک دماغه،‌ یک پیش‌رفتگی‌ی خشکی در آب است که در چهل کیلومتری جنوب غربی بندر بزرگ و بسیار زیبا و معروف«کادیس» در جنوب اسپانیا، در نزدیکی تنگه‌ی جبل الطارق، قرار گرفته است [اینجا] و [اینجا]. این دماغه به خودی خود هیچ ویژگی ظاهری و خصلت باطنی خاصی ندارد که به نام‌ای و به شهرتی برسد ولی بازی سرنوشت چنین می‌خواست که محل وقوع یکی از مهم‌ترین و مهیب‌ترین جنگ‌های دریایی بشود و به شهرتی جهانی دست‌یابد.
    **
    ساعت دوازده‌ی ظهر بیست و یکم اکنبر سال 1805 میلادی، یعنی درست 201 سال پیش، نیروی دریایی انگلیس شامل 27 کشتی جنگی با حدود 20 هزار سرباز ناوی مسلح و بسیار ورزیده و تعلیم دیده و متخصص در امور جنگ تن به تن، به‌فرماندهی آدمیرال:Lord Horatio Nelson [اینجا] و [اینجا] با ناوگان دریایی متحد "فرانسه – اسپانیا"، شامل 33 کشتی جنگی با بیش از 30 هزار سرباز مسلح، اکثرا نا آشنا و کم تجربه درفنون جنگ دریایی، به فرماندهی دریاسالار 41 ساله فرانسویPierre-Charles-Jean Villeneuve در آب‌های دماغه ترافالگار مصاف داد، مصافی تاریخ‌ساز و سرنوشت‌ساز.
    در مدت پنج‌ساعت درگیری؛ هر دوطرف متخاصم، با استفاده از توپ و تفنگ و آتش و شمشیر و چماق و زنجیر و و سرنیزه و چکش و تبر، سر و سینه و شکم و خشتک همدیگر را چنان شکستند و دریدند و بریدند که بیش از 5000 کشته و چند برابر مجروح برجای گذاشته شد و چون برای پاک کردن عرق از پیشانی از دست و از آستین استفاده می‌شد صورت‌ها همه سُرخ، لباس‌ها همه پاره پوره و آغشته به خون.
    از دست‌ها و پاهای بریده، افتاده در سمت راست، و از امعاء و احشاء بیرون ریخته شده در سمت چپ و از سرهای بریده که در جنب و جوش و بزن بکوب سربازان تی‌پا می‌خوردند و مثل توپ فوتبال به این‌طرف و آنطرف قل داده می‌شدند، صحنه‌ای بوجود آمده بود که آدم را به اشرف مخلوقات بودن بنی بشر به شک می‌انداخت و تنها جای شیخ صادق خلخالی خالی بود که ببیند و کیف بکند و حظ ببرد. (تعداد کشته‌ها 4500 نفر از نیروی ائتلاف و 500 نفر از قوای انگلیس).
    نیز نیمی از شناورهای نیروی ائتلاف " 17 فروند" با سرنشینان‌اش به قعر اقیانوس اطلس فرو رفتند و شگفتا که حتا یک‌فروند از شناور‌های انگلیسی از دست نرفت، هرچند آتش توپ‌های دشمن دگل و بادبانی برای بعضی از آن‌ها برجای نگذاشته بود. نقشه‌ی نبرد دریایی را اینجا ببیند.
    آدمیرال نلسون فرمانده 47 ساله و شجاع انگلیسی که یک‌چشم و یک‌بازو را درجنگ‌های پیشین دریایی از دست داده بود، یونیفورم فرماندهی برتن و نشان‌های افتخار بر سینه در حالی‌که بر روی عرشه کشتی معروف (ویکتوری) دوش بدوش و در میان سربازان‌اش می‌جنگید هدف گلوله‌ي تیر‌انداز Sharpshooter نُخبه‌ی فرانسوی، که در بالای دگل کمین کرده بود، قرار گرفت و در خون خود درغلطید و پیروزی دلاورانه و نهایی سربازانش بر نیروی دریایی فرانسه و اسپانیا را، که بر اثر تاکتیک جنگی ماهرانه وی بدست آمده بود، هنگامی‌که نفس‌های آخر را می‌کشید در گوشش زمزه کردند. [اینجا]. گلوله از شانه عبور کرده، ریه را سوراخ و در ستون فقرات گیر کرده بود.
    معاون‌اش دریادار کالینگ وود Collingwood فرماندهی نیرو را به‌عهده گرفت و برای شجاعت و تهوّری که در این جنگ از خود نشان داد، از جمله برای نجات کشتی‌های به‌غنیمت گرفته شده از توفان و رساندن آنها به ساحل، نشان "ارل" گرفت و هر دو مجلسین، لرد و عوام، از او تقدیر کردند و نشان افتخارش دادند.
    جسد آدمیرال نلسون در بشکه‌ا‌ی در محلول " رُِم براندی" نگهداری و به لندن ارسال شد و دریک تشییع‌جنازه رسمی و پرافتخار پنج روزه، با شرکت صدها هزار نفر تا کلیسای" سنت پاول" بدرقه و در آنجا دفن شد و چون فرزند ذکور نداشت نشان افتخار به برادرش "ویلیام" تحویل داده شد. در روایتی خواندم محتوای " براندی"ی بشکه‌ای که با آن جسد آدمیرال را تا لندن حمل کرده بودند بین سربازانش برای نوشیدن تقسیم کردند.
    نبرد دریایی ترافالگار به‌فرماندهی آدمیرال نلسون برای نیروی دریایی انگلیس و شکستِ ناوگان اتحاد فرانسه و اسپانیا، سبب شد که رؤیای ناپلئون برای تسخیر جزیره انگلیستان، برای همیشه به‌دست فراموشی سپرده شود و از همه مهمتر: نیروی دریایی انگلیس از‌ ان‌پس یکّه‌تاز دریاها و بی‌رقیب در تسخیر کشورهای ماورای بحار بشود.
    این نبرد، هرچند در مقایسه با جنگ‌های دریایی‌‌ی دیگر مثل«لپانت»، چه از نظر تعداد شناور‌های درگیر و چه از نظر تعداد سرباز و ملوان و جنگجویان و کشته و زخمی‌ شدگان، فاقد آن اُبهتِ و صلابت بود ولی به دو هدف بسیار بزرگ برای انگلستان و افتخاری بس بزرگ‌تر‌ برای ناخدا نلسون دست‌یافت: نخست این‌که به افسانه‌ی شکست‌ناپذیری نیروی دریایی‌ی اسپانیا که طی سه قرن متمادی همه‌کاره دریاها و مسلط بر اقیانوس‌ها و رقیب سرسخت بریتانیا در تصرف کشورهای ماوراء دریاها بود پایان داد و چنان لطمه‌ای به ناوگان آنها وارد کرد که تا مدتها نتوانستند کمر راست کنند. دو دیگر این‌که آرزوی ناپلئون بناپارت، که پس‌از تسخیر اروپا، دندان‌ برای حمله و تصرف انگلستان تیز کرده بود بگور سپرد و او بناچار پس‌از انصراف از تصرف انگلستان برای تسلط بر روسیه بدانجا لشکر کشید و متحمل چنان خسارت‌های جانی و مالی فراوانی شد که از مسکو تا پاریس دایم زیر لب زمزمه می‌کرد: غلط کردم...
    و چه بسا شکستِ ترافالگار مقدمه‌ای شد برای جنگ نهایی در واترلو و شکست قطعی «سیر ناپولئونه بوناپارته».
    مون ژنرال، دریاسالار "ویلونوو" فرمانده نیروی اتحاد، اسیر و نیروی دریایی‌اش ازهم پاشیده و خود متحمل چنان ضربه روحی شدیدی گردید که جان از‌ان بدر نبرد.
    جنگ با شکست نیروی ائتلاف به پایان رسید ولی بیشترین تلغات و بدترین بلای آسمانی، پس از پنج ساعت بکُش بکُش، زمانی بر سر دریانوردان بدبخت فرود آمد که مزید بر صدمات وارده از شلیک توپ‌ و پرتاب آتش‌افکن‌ و قطع دست و پا، توفانی سهمگین نیز بعنوان خشم طبیعت بقیه شناورها را درهم کوبید و دریانوردان بسیاری را با نیمه رمقی که برای شان باقی مانده بود از عرشه بدریا پرت‌ کرد تا طعمه امواج مهیب شوند و در تاریکی شب در آب‌های متلاطم دست و پا بزنند و مثل مادران فرزند‌مُرده فریاد بکشند و کمک به‌طلبند. که شب تاریک و توفان سهمگین، دریا خروشان، ناله‌ها، فریادها گُم می‌شدند در زوزه‌های باد.
    دریانوردان انگلیسی و فرانسوی و اسپانیولی، پس از اطلاع از نتیجه جنگ دست به عملی انسانی و قهرمانانه زدند که در تاریخ جنگ‌های دریایی به ثبت رسیده است. در زمانی که هنوز کنوانسیون ژنو‌ - ای و جود نداشت و قوانین و اُرگانی بنام سازمان‌ حقوق بشر و عفو بین‌الملل وجود خارجی نداشت سربازان فرانسوی و اسپانیولی بویژه سربازان انگلیسی سربازان دشمن را از آب گرفته و نجات می‌دادند. انگلیسی‌ها پس از پیروزی درجنگ و به غنیمت گرفتن کشتی‌های دشمن می‌توانستند به سرعت خود و کشتی‌هایشان را در خلیج‌ای و در پناه‌گاهی در آن‌نزدیکی نجات دهند و از ضربات توفان در امان بمانند ولی ماندند و تا آنجا که مقدورشان بود سربازان دشمن را یکی یکی از آب کشیدند، تر و خشک کردند، پانسمان کردند، زخم‌ها رابستند، آب و آشامیدنی‌شان دادند و بدین سان جان هزاران کس را نجات دادند که تا همین چند لحظه پیش دشمن قسم خورده هم بودند و شکم همدیگر را می‌دریدند.
    حدود شش‌ماه پس از پایان جنگ و شکست نیروی دریایی ائتلاف، جسد بی‌جان دریاسالار "ویلونو"، که انگلیسی‌ها پس از گرفتن تعهد از اسارت آزادش کرده بودند، با چندین ضربه کارد در سینه‌ در شهر Rennes یافته شد و همه چیز نشان ازاین داشت که در پی عدم تحمل از سرشکستگی در جنگ، دست به خودکشی زده است.
    **
    اما چه شد که کار به این‌جاها کشید و سرانجام‌اش به جنگ و به نابودی نیروی دریایی فرانسه و اسپانیا در دماغه‌ی ترافالگار انجامید؟
    من برای جلوگیری از طول کلام و پرهیز از خسته شدن شما سعی می‌کنم وارد جزئیات نشوم و فقط اشاره کوتاهی به این موضوع بکنم.
    ناپلئون که در خشکی اروپا را تسخیر کرده و هنگام تصرف مصر ضرب‌شستی از نیروی دریایی انگلیس چشیده بود و سرانجام با حیله و نیرنگ، درحالی‌که ارتش‌اش را در مصر جا گذاشته خود را به زحمت به فرانسه رسانیده بود، می‌سوخت در اشتیاق تصرف انگلستان و معتقد بود همانطور که رومی‌ها آن‌جزیره را فتح کردند او نیز می‌تواند چنین کند. برای این منظور 200 هزار سرباز و بیش از 3000 قایق بزرگ و کوچک جنگی از ناوگان دریایی بخش آتلانتیک در ساحل بندر "بولونی" Bologne گردآورد و در صدد پیاده کردن آن‌ها در سواحل انگلستان شد. ولی نیروی دریایی نیرومند اتگلیس که دریای مانش و کانال را درقبضه داشت جرأت تحرک و انجام اقدامی برای پیاده کردن سرباز در ساحل به او نمی‌داد.
    نیروی دریایی فرانسه، بخش مدیترانه، به‌فرماندهی آدمیرال " ویلونو" پس از اتحاد با نیروی دریایی اسپانیا در سواحل "کادیس" وارد بندر "تولون " Toulonشد و پس از سوار کردن 12 هزار سرباز تازه نفس به کشتی‌ها، با 24 فروند کشتی جنگی به بهانه‌ی تصرف جزایر متعلق به بریتانیا آماده حرکت به طرف دریای کاراییب شد. ولی انگلیسی‌ها بندر تولون واقع در مدیترانه را در محاصره گرفتند و مانع خروج آن‌ها شدند. دریک شب توفانی در حالی‌که باد شدید کشتی‌های بادبانی انگلیس را از شعاع محاصره پراکنده بود آدمیرال ویلونو با کشتی‌هایش به‌دریا زد و حلقه محاصره را شکست. هدف این بود که با پیاده‌کردن این 12 هزار سرباز در جزیره "مارتینیک"، فرانسوی‌ها به جزایر متعلق به بریتانیا حمله کنند و آن‌بخش از نیرو‌های انگلیس را که در تعقیب آن‌ها تا کاراییب رفته‌اند در آنجا مشغول نگه‌دارند. ویلونو دستور داشت پس از تخلیه سربازها در مارتینیک به‌سرعت به اروپا، به بندر " برست" باز گردد و نیروی دریایی آتلانتیک را برای حمله به انگلستان تقویت نماید. آدمیرال یلسون فرمانده نیروی دریایی انگلستان در مدیترانه فقط با یازده کشتی، آن‌جا را ترک و به تعقیب وی پرداخت. در کاراییب با وجودی‌که ویلونو هم از لحاظ کشتی و هم ازلحاظ پرسنل نیروی برتری بر دشمن داشت از حمله خودداری کرد. این نخستین اشتباه بزرگ‌ او بود. ویلونو حتا بدون تخلیه 12 هزار سرباز در " مارتینیک" برای نبرد با قوای انگلیس (اشتباه دوم‌اش)، با سرعتی که بیشتر شبیه به فرار بود به طرف اروپا، بندر "برست" بادبان برافراشت. انگلیس مکار دست ناپلئون را خواند و آدمیرال "روبرت کالدر" را با کشتی‌هایش به استقبال وی فرستاد. در نزدیکی‌های " کابو فی‌نیسترا "، در شمال اسپانیا آدمیرال " کالدر" که نیرو‌هایش به نصف نیروی اسپانیایی‌ها هم نمی‌رسید ویلونو را درگیر نبرد کرد و موفق شد دو فروند کشتی اسپانیایی را تسخیر کند و لی بعلت مه غلیظ و عدم دید جنگ متوقف شد. ویلونو که چند فروند کشتی به تقویت‌اش شتافته بودند برخلاف دسنوری که از ناپلئون برای حرکت به‌طرف "برست" به‌منظور پشتیبانی نیروی دریایی اتلانتیک داشت به طرف "بندر کادیس" پیش رفت و در آنجا سنگر گرفت( اشتباه سوم). هنوز هم پس از گذشت 200 سال معلوم نشده‌است چرا " ویلونو" مرتکب چنبن خطایی شد و با فرصت‌سوزی برنامه‌ی ناپلئون را برای حمله به انگلستان به هم ریخت.
    بلافاصله پس از ورود نیروی دریایی اتحاد«فرانسه+اسپانیا» به بندر "کادیس" انگلیسی‌ها به فرماندهی آدمیرال "کالینگ‌وود" با تعداد بسیار کمی کشتی بندر را قفل و محاصره کردند. ویلونو قبل از اینکه کار بجاهای باریک بکشد می‌توانست با نیروی برترش از بندر خارج و انگلیسی‌ها را تار و مار کند ولی بازهم تاریخ نمی‌داند چرا چنین نکرد و بی‌هوده وقت به اتلاف گذشت؟( اشتباه چهارم).
    ناپلئون از این عمل و اشتباه مکرر در مکرر آدمیرال ویلونو چنان به خشم آمده بود که بقول ما بوشهری‌ها اگر تیرش می‌زدی خونش نمی‌امد. دستور داد ویلونو فوری این حلقه محاصره‌ی خنده‌آور را بشکند و با کشتی‌هایش وارد مدیترانه شود و 12000 هزار سربازی را که بی‌هوده باخود بدور دنیا می‌چرخاند در‌انجا پیاده کند! نشان به این نشان که فرمانده نیروی دریایی مدیترانه برای دستور پادشاه و فرمانده کل قوا تره هم خُرد نکرد و باز هم معلوم نیست چرا؟ و به چه دلیل؟ ( اشتباه پنجم). - می‌بخشید اشتباهات آدمیرال ویلونو آن قدر زیادند که من از این‌پس دیگر با اجازه شما نمی‌شمرم - .
    درست 22 روز پس از صدور فرمان پادشاه، ویلونو وقتی فهمید قرار است از مقام‌اش خلع شود و کسی برای جانشینی‌ی او در راه است، در تاریخ 19 اکتبر سال 1805 دستور حرکت ناوگان به صوب مدیترانه داد. ولی ناخداهایش هنگام خروج از بندر حریف باد ناموافق نشدند و با شلخته کاری و بی‌توجهی و مانورهای غلط چنان وضعیتی به‌وجود آوردند که تخلیه بندر تا ظهر روز بعد به‌درازا کشید و خاک برسرها، با آن‌همه کشتی و سرباز که در اختیار داشتند، بهترین شانس و موقعیت را برای شکستن حلقه‌ی محاصره‌ی کوچک و فرار از دامی که انگلیسی‌ها با فقط پنج - شش کشتی برای‌شان گسترده بودند از دست دادند و با این اشتباه فاحش و ندانم کاری مسبب کشته شدن بیش از پنج‌هزار نفر و تلفات بی‌حد مالی شدند. ( خُب این شد اشتباه چندُم؟ آها... قرار بود دیگه نشمریم).
    فرمانده ناو "سیریوس" که با تعداد اندکی ناوگان دریایی این‌بار وظیفه محاصره‌ی بندر را به‌عهده داشت وقتی این بلبشویی و خر تو خری را دید در حالی‌که شکم‌اش را ازخنده گرفته بود به آدمیرال نلسون خبر داد که چه نشسته‌ای، بیا که سر دیگ باز است و ما می‌توانیم با تدبیر شما احتمالا در مدتی کوتاه محتوای دیگ را یک لقمه کنیم، حتا اگر نیروی مان کفاف ندهد.
    آدمیرال نلسون که از مدیترانه تا دریای کاراییب و دوباره تا اروپا ویلونو را تعقیب کرده بود پس از یک توقف و استراحت کوتاه در لندن اینک فرماندهی کل نیرو را بعهده گرفته و در نزدیکی دماغه ترافالگار منتظر تشریف‌فرمایی ویلونو به مدیترانه بود و هنگامی‌که شنید دشمن هنگام خروج از بندر چه دسته‌گلی به آب داده است فوری دست به‌کار شد و طرحی برای حمله ریخت ( نقشه) که بعدا سبب پیروزی‌اش در جنگ شد.
    در تاریخ 21 اکتبر، ساعت حدود 9 صبح، نزدیکی‌های دماغه ترافالگار، ناگهان رؤیت طلایه کشتی‌های دشمن را به آدمیرال ویلونو خبر دادند و گفتند : مون زنه‌رال! چه نشسته‌ای که دشمن با ناوگان‌اش در آن دور دست‌ها که چندان هم دور‌دست نیست کمین نشسته است، کمین ایستاده است، شناور است، ولی چه باک! ما هم کشتی‌های جنگی بیشتری داریم و هم سربازان بیشتر هم دریاسالار کارکشته‌ای مثل شما. نلسون که هیچی پدر نلسون را هم در می‌آوریم.
    آدمیرال در حالی‌که دستش را به طرف آسمان دراز کرده بود گفت: مگر شما این کور یک‌چشم و یک‌دست را نمی‌شناسید تا همه‌مان را تحویل قصاب‌خانه نداده است ول‌مان نمی‌کند. فوری عقب‌گرد! به فرمانده‌هان واحد‌ها اطلاع بدهید همه کشتی‌ها دوباره به بندر کادیس مراجعت و درآنجا پناه بگیرند. جنگ بی‌جنگ! افسران هاج و واج ایستاده به هم نگاه می‌کردند. آدمیرال فریاد زد: مگر نشنیدید چی گفتم ؟ دپش توآ ...آله ...آله...
    با توجه به این‌که در این لحظه باد ضعیفی می‌وزید و با توجه به عدم تمرین و نبود کارکشته‌گی در بعضی از فرماندهان، مانور عقب‌گرد خیلی به کندی صورت گرفت و این عقب‌گرد نامنتظره باعث شد که آرایش جنگی شناور‌ها بکلی به هم بخورد و شناور‌ها ناخواسته از هم جدا بشوند و طعمه‌ای بشوند آسان برای کشتی‌های دشمن که آن‌ها نیز از فرصت استفاده کردند و با مانوری ماهرانه در مدتی کوتاه، یعنی سه ساعت، قبل از این‌که نیروی اتحاد بتواند آرایش جدیدی بگیرد، در دوجناح شمال و جنوب و در زاویه 90 درجه همان‌طور که در تصویر نشان داده می‌شود به دشمن رسیدند و آن‌ها را به‌زیر آتش گلوله‌های توپ گرفتند. انگلیسی‌ها چون از بی‌اطلاعی نیروی اتحاد و از ورزیدگی سربازان خویش در جنگ تن به تن مطلع بودند سعی می‌کردند با کوبیدن به کشتی‌ها با دشمن تماس سینه به پهلو و تخته به تخته بر قرار کنند و هما‌نطور که در این جور جنگ‌ها مرسوم است تعدادی از ملوانان ورزیده با قلاب و با چنگک، شناور دشمن را به کشتی خویش می‌بندند و امکان یورش افراد و حمله را برای برخورد بدنی و جنگ با شمشیر آماده می‌کنند.
    تاریخ‌نویسان می‌گویند آدمیرال ویلونو به این حقه و به این نقشه و مانور کاپیتان نلسون به موقع پی‌برد ولی با وجودی‌که فرصت برای واکنش در اختیار داشت هیچ‌اقدامی برای خنثا‌کردن‌اش به‌عمل نیاورد! شگفتا!
    می‌خواستم بپرسم این اشتباه چندُم بود ولی...
    من شخصا این احتمال می‌دهم که ترس از شجاعت و شهامت و ببُری و دریدگی آدمیرال نلسون که از 12 سالگی به شغل دریانوردی پرداخته بود باعث هراس و بی‌عملی آدمیرال ویلونو و اشتباهات مکررش شده بود که از آرستوکرات‌های جامعه فرانسه آن‌زمان بود و هنگام انقلاب به همین علت از ارتش اخراجش کرده بودند. ویلونو در جنگ ابوقیر نیز شرکت داشت که ناوگان انگلیسی به ‌فرماندهی همین ناخدا نلسون فرانسوی هارا شکست داد و ایضا هنگام حمله به جزیره مالتا انگلیسی ها دستگیر و بعدها آزادش کردند.
    ممکن است ناراحتی‌های خانوادگی و روحی و یا دلایل دیگری هم مزید بر علت بوده‌اند که در اینجا فرصت بحث در باره آن نیست.
    **
    در پایان به این موضوع اشاره می‌کنم: با توجه به این‌که در زمان وقوع جنگِ ترافالگار تماس یک کشتی با کشتی دیگر و فرستادن و گرفتن دستورات از فرمانده ناوگان به کاپیتان‌ها بوسیله‌ی نور و یا با پرچم‌ ‌های متعدد صورت می‌گرفت آدمیرال نلسون هم دستور حمله را با این جمله و توسط این سری پرچم‌ها که در زیر می‌اورم صادر کرد که مشهور عالم شده است.










    England expects that every man will do his duty"

    2 نوشته شده در Wed 4 Oct 2006ساعت 14:32 توسط حميد کجوري
    GetBC(173);










    This template is made by blog.hasanagha.org.  


    This page is powered by Blogger. Isn't yours?