Battan

  مطالب گذشته  
  • ناگهان تابستان امسال

  • مرگ استشهادی و چچن‌های بدبخت

  • گفتگوی دوستانه

  • مصاحبه ؟

  • حیف از بیروت زیبا

  • بیچاره فلسطین

  • زنده باد صلح، زنده باد آزادی

  • قاعده بازی

  • آلمان و دلایل بیگانه ستیزی

  • رمز شناوری کشتی‌ها (بخش چهارم) - بخش آخر


  • Donnerstag, August 31, 2006

    دیروز - امروز - فردا
    هم‌سن و سالان من بیاد می‌اورند جنگ معروف اعراب و اسراییل را در زوئن 1967 که به جنگ شش روزه شهرت یافت و بنام روز رسوایی اعراب در تاریخ ثبت گردید. من آن زمان 22 سالم بود و فرمانده کشتی "فرحناز" در خلیج فارس بودم. اخبار جهان را از طریق ایستگاه رادیویی و گیرنده قوی کشتی می‌شنیدم و می‌گذاشتم صدا وسیله بلندگو‌های پرقدرت درتمام کشتی پخش شود. رادیو صوت العرب من‌القاهره و رادیو دمشق و رادیو بغداد و رادیو کویت و ریاض و امان و دگر رادیوهایی که به زبان عربی برنامه پخش می‌کردند از همان روز آغاز جنگ و در پی‌آن تا شش روز تمام از تار و مار شدن ارتش اسراییل دم می‌زدند و از کشته شدن صدها هزار سرباز و درجه‌دار یهودی سخن می‌گفتند و نابودی 500 هواپیما و به‌آتش کشیده شدن 2000 تانک دشمن را بشارت می‌دادند.
    نه سیستم‌ای برای کنترل وجو داشت و نه اینترنتی برای تحقیق. نه CNN ای و جود داشت که تصویر بمباران بغداد را در اتاق نشیمن‌ جلو چشم‌ات پخش کند و نه گوگل ارث‌ای که تصویر ماهواره‌ای را از کهکشان‌ها روی مانیتور پی - سی‌ات بیاورد!
    رادیو ایران هم به اکراه، چاره‌ای جز ترجمه و پخش اخبار پیروزی اعراب نداشت...
    کشتی‌ما حدود 30 نفر پرسنل داشت که نصف آن عرب‌زاده بودند با شناسنامه عجمی که نان عجم می‌خوردند و هلیم گمال عبدالتاصر پارو می‌زدند و نصف دیگرش ایرانی اصیل، مثل فرش‌ ایرانی، مثل نوروز ایرانی، مثل شاهنامه ایرانی، مثل خلیج همیشه فارس ایرانی. به یاد می‌آورم هنگام اعلام پیروزی‌های پیاپی و دروغین ارتش‌های مصر و سوریه و اردن، یمن و عراق و ابن سعود، لیبی و تونس و مراکش، آن نیمه‌ی عرب پرسنل کشتی چه شادی و جه هلهله‌‌ای راه انداخته بودند، و ما ایرانی‌های وطن‌دوست در چه ماتمی فرو رفته بودیم از شنیدن خبر باخت اسراییل. گویا ایرانِ خودمان در جنگی نابرابر هدف قرار گرفته‌است. تقریبا همه کشورهای عرب به‌نحوی درآن جنگ شرکت داشتند یکی با پول یکی با زور. حتا کشور تازه استقلال یافته کویت کّل ارتش‌ مجهزاش را، یعنی چیزی حدود یکصد و پنجاه نفر، به جبهه فرستاده بود! بی‌چاره اسراییل!
    سپاس خدای عز و جل، آخوندی هنوز ظهور نکرده بود که زحمت فکر کردن را از ما ایرانی‌ها بگیرد و با تلقین تفهیم مان کند که مصلحت ما را به‌تر از خود ما تشخیص می‌دهد و رهبری‌مان کند برای چه کسی شعار بدهیم!
    دل‌مان می‌سوخت برای کشور تازه تأسیس یهود و اشک در چشمان‌مان جمع شده بود برای زن و کودک مظلوم اسراییلی که آنَک به‌دست اعرابِ لندهور و هپل‌هپو تار و مار می‌شدند. گاهی در گوشی پچ پچ می‌کردیم مگر اسراییل چند تا تانک دارد که این مصری‌‌ها 2000 تایش را به آتش کشیده‌اند و مگر این اسراییل فسقلی چند تا هواپیمای جنگی دارد که سوری‌ها پونصد تایش را سرنگون کرده‌اند و اسراییل‌ای که آن زمان فقط 2 میلیون جمعیت بیش نداشت مگر چند تا دیویزیون و لشکر بسیج کرده‌است که اعراب یک میلیون سرباز و درجه‌دارش را به شهادت رسانیده‌اند؟ یعنی با این حساب اینک دیگر فقط پیر و پتاله‌ها و نوزادان در سرزمین مقدس زنده مانده‌اند! که آن‌ها هم لابد بزودی به‌دریا ریخته خواهند شد! ما جوان‌های آن زمان پیش خود تصور می‌کردیم: درست‌است که ما چیزی از جنگ و منگ سرمان نمی‌شود ولی باریتعالی یه ذره شعور که به‌ما داده‌است...آیا کاسه‌ای زیر نیم‌کاسه است و ما خبر نداریم؟ چرا آمریکا کاری نمی‌کند؟ چرا آقای اوتانت با سازمان ملل‌اش دست به‌اقدامی نمی‌زند؟ قطعنامه‌ای، آتش بسی، کوفتی، زهر ماری صادر نمی‌کند؟ اعراب دارند قوم موسای کلیم‌الله را به دریا می‌ریزند. کو بشریت؟ کو انسانیت؟... ولی جهان در سکوت محض فرو رفته‌بود!
    آن‌روزها ثبت نام استشهادی مُد نبود، و گرنه چه بسا بعضی از جوانان، نه به طرفداری از برادران مسلمان، برادرانی که به روایتی روی تانک‌هاشان نوشته بودند« اوّل تل‌آبیب و الثانی طهران» تا پدر عجم‌ها را دربیاورند، بل برای جانب‌داری از برادران یهودی، مبادا آن‌ها در جنگ ببازند و سیل تانک‌های عرب، پس از تصرف "تل‌آبیب" و تسلیم نیمه دیگر "القدس" به مرزهای ایران‌زمین سرازیر شوند و تاریخ قرن ششم میلادی را بار دیگر تکرار و جنگ سلاسل و قادسیه دیگری را بما تحمیل نمایند!
    پس‌از گذشت شش روز و آشکار شدن حقایق نخست مات‌زده انگشت به دهان ماندیم، که خدایا چه شده‌است؟ چه اتفاقی رخ داده‌است؟ چطور چنین جیزی ممکن است؟ یکصد میلیون عرب و دو میلیون اسراییلی؟ قربان برم خدا را...؟
    سپس با غریو شادی، فضای کشتی‌ی فرحناز و دریای نیلگون خلیج فارس را نور افشان کردیم. به یکی از ملوانان گفتم آنقدر "فیدوس Feydoos"، بوق کشتی را بکشد تا کمپروسور لامصب هوا بالکل خالی شود و دیگر نایی از گلوی بلندگوها بیرون نیاید.
    شاه ایران، در بحبوحه جنگ، علاوه بر کمک‌های متعدد مادی و غیرلژیستیک به برادر تاج‌دارش ملک‌حسین، بنا به درخواست وی وسایل و تجهیزات درمانی، ازجمله هزاران لیتر خون در بسته‌های پلاستیکی برای سربازان‌ اردنی ‌فرستاد. و وقتی این خبر در دنیا پیچید که مصر و سوریه با آبروریزی تسلیم شده‌اند ولی ارتش اردن در نبرد بر سر اورشلیم مقاومت سختی نشان می‌دهد و اسراییلی‌ها هنوز موفق به تصرف کامل بخش شرقی بیت‌المقدس نشده‌اند، شاه دستور داد ارسال خون ایرانی به اردن قطع شود، دو ‌روز بعد اورشلیم شرقی سقوط کرد.
    رادیوها خفه‌خون گرفته بودند و از عربده‌ها و هل مِن‌مبارز‌طلبی‌ها و از های‌هوی (حَرب حَرب ختی‌النصر، ناصر حُب ناصر حُب) دیگر خبری نبود و جز صدای سوزناک " فیروز" با آهنگ « وطنی و لاحلامی وطنی...» صدای دیگری بگوش نمی رسید.
    جنگ "یوم کیپور" با اراده الهی رسوایی دیگر و نکبت دیگری بود که بر سر اعراب فرود آمد، ولی گویا این قوم پوست کرگدن دارند. خداوند تبارک و تعالی به (کنگورو) دوپای دراز داده است تا هنگام خطر با گام‌های بلند فرار کند. به پرنده بال داده‌است، به فیل هیکل داده‌است، به درّنده‌گان چنگ و دندان داده‌است، به انسان معمولی عقل و شعور داده‌است و به عرب‌های خاورمیانه؟ زبان... آقاجان زبان،..! فقط زبان! یک متر، دو متر ... و قدرت ابتکار در بلبل‌زبانی را که اگر همین را هم نداشتند ...
    اینک حکایت حزب‌الله است که با حماقت و نادانی و گروگان‌گیری‌ بی مطالعه‌ و ناشیانه‌اش مسبب کشته شدن بیش از 1400 زن و بچه لبنانی و نابودی آدم‌های باگناه و بی‌گناه و باعث ویرانی بیروت و صور و صیدا شده‌است و این همه ویرانی را پیروزی می‌نامد! دل‌ به این خوش‌ دارند که چند تا فشفشه به مراکز مسکونی اسراییل پرتاب کرده‌اند و بزرگ‌ترین و قدرتمند‌ترین ارتش خاورمیانه موفق به نابودی کامل آن‌ها نشده‌ و نتوانسته‌است به وسیله‌ای حلوی پرتاب کامل "کاتارینکا" و "کاتوچینکا"ی اهدایی جیم الف را بگیرد و حریف نشده جنگجویان شجاع را از درون مساجد و مدارس و در کوچه پس کوجه های مسکونی هدف قرار دهد.
    غافل از این که بازی تازه شروع شده‌است.
    هدف نابودی مجتمع اتمی پرفسور احمدی‌نژاداست که در آرزوی بمب اتمی اسلامی‌ست و می‌خواهد یک کشور چند میلیونی سرافراز و آباد و متمدن‌ را ویران و بجایش یک مشت ریشوی آدم‌خوار مثل خودش را جایگزین کند تا آنجا را نیز مثل نوار غزه تبدیل به "تلگدون * Telagdoon" کنند.
    منتها برای این منظور لازم آید پسرخوانده‌ها‌ی سلطان محمود را که با عملیات ایذایی‌ در مرز می‌توانند موی دماغ شوند از صحنه خارج کنند و به آنجا بفرستند که عربو نی انداخت. این کار فعلا برای مرحله‌ی نخست و تا اطلاع ثانوی صورت گرفته‌است و مزاحمین را فرسنگ‌ها از ناحیه‌ی مرزی دور و به دره بقاع و پشت کوه‌ها پرت کرده‌اند. تا در حمله‌یی دیگر و نوبتی دیگر، که حزب‌الله با غرور کاذبی که کسب کرده‌ خود دگربار مسبب و آغازگر بهانه‌ای تازه شود و صهیونیست‌ها بتوانند به خول و قوه‌‌ی امدادهای غیبی‌ی حضرت موسی این‌ بار کار را یک‌سره کنند. کسی چه می‌داند شاید روزی این مغز بتونی‌ها درک کردند جز راه مذاکره و راه صلح هر بیراهه‌ی دیگر بی‌ثمر است، اگر چه زبان پترودلار سبز‌تر از زبان عقل است و هم اینک نیز شب و روز به ورود اسلحه از مرز سوریه ادامه می‌دهند و حاجی فیروز، دبیر کل سازمان ملل یا نمی‌فهمد یا مشاورین متعادلی ندارد که مثل خر عصاری بدور خودش می‌چرخد...
    من شخصا مایلم ایران به نیروی اتمی مجهز شود. نه برای حمله به کشوری دیگر، بل‌ صرفا به عنوان یک نیروی بازدارنده در مقابل دشمنان واقعی وطن و نه در مقابل اسراییل که همیشه خیرخواه ایران بوده‌است و هست و دعوایی با ما ندارد و به گواهی تاریخ هرگز به ما بدی نکرده‌است، سهل است در نبرد هشت ساله تنها کشوری بود که با وسایل یدکی و تجهیزات نظامی زیر بازوی ارتش ایران را گرفت و ما را از لحاط لژستکی یاری داد و در آینده نیز مدافع ما خواهد بود. آدم باید آخوند باشد تا به این درجه از نمک نشناسی برسد. کور و کرند این‌ها و فاقد دور اندیشی‌اند این حضرات و عاجز از تشخیص منافع واقعی وطنند این جهان وطنان. خزب‌الله لبنان و حماس جز مفت‌خوری از بیت‌المال متعلق به زن و کودک روستایی ایرانی چه کار خیری می‌توانند برای ایران انجام دهند؟ آن‌ها که جز نفرت کور چیز دیگری به ارث نبرده‌اند نه از عقل درست و حسابی برخوردارند، نه از مال و منالی نصیب برده‌اند نه از صلح و نه از هم‌زیستی مسالمت‌امیز طرفی بسته‌اند و نه حرف حساب سرشان می‌شود؟ و نه دل‌شان برای ایران و ایرانی می‌سوزد.
    دیروز بر حسب تصادف مجددن به یک لبنانی برخوردم وقتی فهمید ایرانی هستم سری به تعجب تکان داد و گفت این دولت شما چه هدفی در سر دارد که این‌همه پول، بی‌هوده در لبنان پُمپ می‌کند؟ بعد شانه‌هایش را بالا انداخت و گفت ما به پول مفت نه نمی‌گوییم، خدا برکت، ولی اگر فکر می‌کنند می‌توانند لبنان را به استانی ایرانی تبدیل کنند سخت در اشتباهند. نمی‌خواستم با این‌ها جر و بحث کنم و گرنه تفهیم‌اش می‌کردم: مقصود توئی( بمب اتم، قدرت‌خانم!) کعبه و بُتخانه بهانه. این‌ها عرضه ندارند مملکت خودشان را اداره کنند چه رسد به لبنان، هدف فقط ماندن چند صباحی بیش در قدرت‌است و ترساندن آمریکا. چون معتقدند فقط یک‌نیرو درجهان قادر‌است آن‌هارا از سریر قدرت به زیر بکشد: آمریکا...
    من موافق اتمی بودن ایران هستم ولی اتمی بودن ایران با ابن حکومت بی‌مسؤل و آتش افروز تیغ در دست زنگی مست‌است و پروفسور دکتر احمدی‌نژاد پس از آن سخن‌رانی‌های مشعشعانه و انکار هالوکوست و تز نابودی اسراییل‌اش باید بسیار ساده لوح و خوش‌باور باشد اگر می‌پندارد دنیای غرب و یا شرق، بویژه آمریکا و اسراییل اجازه خواهند داد این فتنه‌جویانِ صلح‌ستیز به بمب اتم دست یابند.
    و ما می‌دانیم آخوند‌ها در مقابل مردم بی‌دفاع ایران شیر می‌شوند، زندانی می‌کنند، شکنجه می‌کنند، ترور می‌کنند و گرنه ترسو تر‌از آنند که با آمریکا یا با اسراییل درافتند. حتا اگر همین فردا به بمب اتمی دست یابند. نه به این دلیل که ملاحظه ایران و ایرانی می‌کنند؟ بل نقطه پایانی خواهد بود بر قدرت خودشان. با همه نادانی، این را خوب می‌فهمند. و بر سر دعوای اتمی و قطع‌نامه سازمان ملل نیز، یک‌جوری، با کلک آخوندی دم از لای تله بیرون خواهند آورد. این‌جور یا آن‌جور.
    ***
    من پس از شکست حزب‌الله و کوتاه شدن دست‌شان از مرز اسراییل، یعنی آنجا که قاذر بودند به‌نفع ارباب‌ و پدر خوانده‌شان روزی روزگاری عملیاتی ایذایی انجام دهند، دیگر قصد نداشتم، تا نبرد سرنوشت‌ساز بعدی، مطلبی در این باره بنویسم ولی برادران حزب‌الهی در نوشته‌های متعدد ازمن خواسته‌اند مطلبی هم در ارتباط با عقب نشینی پیروزمندانه حزب‌ در لبنان مرقوم بفرمایم که این درخواست را امروز که فرصتی دست داد، با پوزش در تأخیر، اجابت نمودم.
    وَالسلامُ علی مِنَ‌التبَع ِالهُدی.
    .........................................................................................
    *) تلگدون : گویش بوشهری، مکانی برای جمع‌آوری زباله

    2 نوشته شده در Fri 25 Aug 2006ساعت 21:50 توسط حميد کجوري
    GetBC(163);
    26 نظر










    This template is made by blog.hasanagha.org.  


    This page is powered by Blogger. Isn't yours?