Battan

  مطالب گذشته  
  • حیف از بیروت زیبا

  • بیچاره فلسطین

  • زنده باد صلح، زنده باد آزادی

  • قاعده بازی

  • آلمان و دلایل بیگانه ستیزی

  • رمز شناوری کشتی‌ها (بخش چهارم) - بخش آخر

  • رمز شناوری کشتی ها ( بخش سوم) + اندر بهبودی حال +...

  • مهرورزی اسلامی

  • جام جهانی فوتبال

  • دست‌خط و مْهر رهبر


  • Donnerstag, August 10, 2006

    مصاحبه؟
    گوشی را برمی‌دارم، کسی آن طرف خط، بفارسی و طبق معمول با صدای بلند، می‌گوید ناخدا سلام عرض می‌کنیم.
    می‌گویم : و علیکم السلام... و منتظر می‌مانم طرف خودش را معرفی کند.
    می‌گوید: فلان‌کس هستم، از دفتر سردبیری ( De-Ir-Kurier ) با شما تماس می‌گیرم.
    من این نشریه هفتگی فارسی- آلمانی محلی را می‌شناسم. در آخرین شماره‌اش تیتر زده بود که فلانی در وبلاگ‌اش از اسراییل حمایت و سیاست‌های آن دولت را توجیه می‌کند. در نامه‌ای برایشان نوشتم: اسراییل چه نیازی به حمایت یک دریانورد بازنشسته‌ی گمنامی مثل من دارد؟ نوشتم همه می‌دانند و می‌بینند و می‌گویند و من هم دیدم و گفتم اسراییل محل سکوهای موشک‌پراکنی حزب‌الله را که به‌عمد بغل ساختمان‌های عمومی و مسکونی مستقر شده‌اند بمباران می‌کند و بالطبع به ساختمان‌ها و انسان‌ها نیز، متأ‌سفانه، آسیب می‌رسد.
    حزب‌الله انکار می‌کند ولی ما هر روز و هرشب خلاف آن را بر صفحه‌ی تلویزیون تماشا می‌کنیم. حزب‌الله ممکن است تصور‌کند ما نفهم هستیم ولی نمی‌تواند ادعا کند کور هم هستیم، آن‌هم تو این دنیای پیشرفته تکنولوژی که پرواز مگس را می‌توان از طریق ماهواره تعقیب کرد!
    پرسیده بودم آیا شما این نوشته‌ی مرا حمایت از اسراییل می‌دانید؟ و بازگویی چیزی را که خودتان هردم بر صفحه تلویزیون تماشا می‌کنید "توجیه" سیاستی خاص می‌نامید؟
    پاسخ مرا، چون در کشوری آزاد زندگی می‌کنیم و من می‌توانم دردسر برای‌شان تولیدکنم، طبق قانون مطبوعات چاپ کردند. اینک نیز تلفنی با من تماس گرفته‌اند. باز چه کلک‌ای توی کارشان است؟
    پرسید: آقا حال شما چطور است؟
    گفتم: به تو چی حال من چطور است؟ مگر تو فضولی؟ مگر تو پزشکی؟ دکتری؟ مأمور اخذ مالیاتی؟ مأمور سر شماری هستی؟ حلال مشکلاتی؟ مأمور مخفی جمهوری اسلامی هستی؟
    فرض کنیم حال من بد؛ چه‌کاری از دست تو ساخته‌است؟ فرض کنیم حال من خوب چه ارتباطی با تو و با نشریه‌ی تو دارد؟
    گفت: آقا می‌بخشید، توپ‌تان خیلی پُر است. فقط می‌خواستم نظرتان را درباره‌ی خاور میانه و جنگ لبنان....
    حرف‌اش را قطع می‌کنم و می‌گویم: مگر من سیاست‌مدارم که نظر سیاسی مرا می‌پرسی؟ مگر من نماینده مجلس لبنان هستم؟ یا کرسی وکالت در "کنست" دارم؟ تا از قضایای پشت‌پرده آگاه باشم؟ مگر من مفسر سیاسی هستم؟ مگر من سر پیاز یا ...
    گفت: آقا نظرتان در باره قطعنامه سازمان ملل چیست؟
    گفتم: "کشک".
    گفت: " pardon?".
    گفتم: کدام‌یک از قطعنامه‌های سازمان ملل در خاورمیانه محترم شمرده شده و یا دردی دوا کرده است که این یکی حلال مشکلی بشود؟ تا فلسطین صاحب مملکت‌ای نشده‌است آش همین آش و کاسه همین کاسه است؟ فلسطین هم فقط از طریق صلح و با انجام مذاکرات صلح‌امیز و دوجانبه با اسراییل به این هدف می‌رسد و نه با فشفشه‌های "قسم" حماس و یا کاتیوشاهای اهدایی جمهوری اسلامی به حزب‌الله. ابو مأذن این را خوب فهمیده است ولی مگر می‌گذارند این رییس جمهور بدبختِ بی‌قدرت کارش را بکند؟
    گفت: دولت لبنان می‌خواهد 15 هزار سرباز به جنوب بفرستد.
    گفتم: یعنی "پشم"
    گفت: "pardon?"
    گفتم: ارتش لبنان مخلوطی‌ست از نظامیان شیعه، سنی، مسیحیان دروزی. دروزی‌ها طبق روال همیشگی از اسراییل جانب‌داری می‌کنند‌، ‌سنی‌ها دل خوشی از شیعی‌ها ندارند و اگر تصور می‌کنی سربازان شیعی برای خلع سلاح حزب‌الله دست به اسلحه می‌برند...
    حرفم را قطع کرد و گفت: ولی آخه حزب‌الله با اعزام ارتش به جنوب موافقت کرده است!
    گفتم: مردم از این جنگ ناخواسته خسته شده‌اند، مردم آرامش می‌خواهند. حزب‌الله که اینک بخاطر موشک پراکنی و ضربه زدن « نیش زنبوری»اش به دشمن حمایت و سمپاتی‌ای بین مردم پیدا کرده است و از طرفی زیر ضربات کوبنده بمب‌افکن‌های اسراییل احتیاج به نفس تازه کردن دارد ناچار به موافقت است.
    گفت: درنهایت؟
    گفتم: درنهایت بازنده حزب‌الله است.
    گفت: آقا متشکریم از این مصاحبه.
    گفتم: مصاحبه؟ کدام مصاحبه؟
    الو...الو...

    2 نوشته شده در Tue 8 Aug 2006ساعت 20:4 توسط حميد کجوري
    GetBC(157);
    8 نظر










    This template is made by blog.hasanagha.org.  


    This page is powered by Blogger. Isn't yours?