|
|
Sonntag, Juli 09, 2006
رمز شناوری کشتیها - بخش سوم اجداد ما درعهد بوق جهانرا متشکل از چهار عنصر: خاک، آب، آتش و هوا میپنداشتند. امروزه ما باکمک همین عناصر چهارگانه تقریبا به همهی اجزای تشکیلدهنده جهانِ هستی پیبردهایم. آتش را نمادِ حرارت و انرژی میدانیم و سه عنصر دیگر را نمودِ سه حالت : جامد، مایع و گاز. مایعات و گازها (شاره = مادهای که میتواند جاری شود) شکل و شمایل معینی ازخود ندارند و نمای حجم ظرفی را که درآن قرارگرفتهاند بهخود میگیرند. شارهها هرچند دارای وزن، حجم و جرم معینی هستند و ازحالت جریانای برخوردارند ولی طبق قانون فیزیک نمیتوانند همانند اجسام جامد با عمل "پسزنی" در رویارویی با تغییر فُرم ایستادهگی کنند. این خاصیت فیزیکی یکی از قواعد و قانونیاست که ما دریانوردان برای شناوری کشتیها از آن بهره میبریم و ازآن بهعنوان رمز شناوری اجسام استفاده میکنیم. راهنما و پیشگام ما دراین مهم نیز استاد ارشمیدس بود. کمی بیشتر توضیح بدهم: جامد: مادهایاست متراکم با شکل و حجمای معیّن، که آرایش خاص اتمهای فشرده و نزدیک بههماش خاصیت «سخت بودن» را بهآن میدهد. شدت و میزان فشردهگی مولکولها در یک مکانِ خاص فقط امکانِ حرکت نوسانیی خفیفی در پیرامون همان مکان بهآنها میدهد. هرچه آرایش مولکولها منظمتر و فشردهتر، حرکت کندتر و در نتیجه عنصرجامد سختتر: الماس، پولاد جرم ( ِmass ): جرم خاصیت ذاتی هرجسم و یک کمیت فیزیکیاست و قابل اندازهگیری. بهعبارت دیگر مقدار اینرسی«تمایل اجسام بربیحرکت باقیماندن » موجود دراجزای اتم بهعنوان "جرم" فرض میشود که در مقابل حرکات و حالات مختلف جسم همیشه ثابت باقی میماند، هرچه جرم یک جسم بیشتر، شتاب( تغییر درسرعت)اش کمتر. واحد اندازهگیری جرم: گرم، یا کیلوگرم است. از دانشآموزان عزیز یا دانشجویانی که اینمطلب را میخوانند انتظار دارم جرم ِیکجسم را با وزنِ آن اشتباه نگیرند! وزنِ هرجسم عبارت ازنیروی جاذبهایاست که کره زمین یا کره ماه یا کره مریخ... بر آنجسم وارد میکند و کمیتایاست "برداری" یعنی مقدار آن درنقاط مختلف سیاره، باتوجه به تأثیر نیروی جاذبه، متغّیر است. جرم جسم اما، یعنی مقدار ماده موجود درآنجسم، یککمیت "نردهای" و همیشه ثابتاست. مثال: هماکنون سفینه "دسکاوری" ناسا به مرکز تحقیقاتی بینالمللی فضایی ISS پهلو گرفتهاست. این سفینه غولپیکر و ایستگاه تحقیقاتی فضایی که در روی زمین هزاران تن وزن دارند، درفضا، بیرون از نیروی جاذبه زمین، عاری از وزناند ولی اگر فضانوردی به گوشهای ازآندو لگد بزند به پایش ضربه وارد میشود زیرا جرم جسم برخلاف وزناش در زمین و درفضا یکسان و ثابت باقی میماند. حجم ِ (Volume): فضای درونیی (محتوای) یک جسم سهبُعدی هندسی را حجم گویند [اینجا]. درفیزیک اما کمّیتایاست برای بیان میزان فضای اشغال شده توسط یکجسم. حجم یکعنصر را می توان ازراههای مختلف اندازه گرفت. مثلن ازطریق فُرم و شکل هندسی جسم (واحد اندازه گیری: ساتیمتر مکعب یا متر مکعب است): حجم یک مکعب = اندازه یک ضلع به توان 3. حجم مکعب مستطیل= طول x عرض x ارتفاع. حجم استوانه = مساحت قاعده x ارتفاع نیز میتوان حجم هرجسم سخت را با مقدار آبی که جابجا میکند تعیین نمود ( قانون ارشمیدس). این قانون بویژه در اندازه گیری حجم اجسام نامنظم بهترین کاربُرد دارد. مایعات: ملکولهای مایعات آزادی حرکت بیشتری ازملکولهای اجسام جامد ولی انرزی جنبشی کمتری ازگازها دارند. مایع را نمیتوان مثل گاز فشرده کرد و در محفظه کوچکی جای داد. مایعات هرچند جاری هستند ولی در مقابل جاری شدن مقاومت نشان میدهند اینمقاومت درمایعاتِ رقیق مثل آب، کَم و در مایعات غلیظ مثل روغن، زیاداست. چسبندهگی ملکولها و میزان مقاومتِ هرمایع در مقابل جاری شدن را درفیزیک "ویسکوزیته" مینامند. مایعات در مقابل حجمی معین، شکلی نامعین دارند. آب: نیروی موجود در مولکولها، ذرات آب را درکنار هم نگهمیدارد. ملکولها در زیز سطح آب از همهطرف بههم احاطه شده ونیرو وارد میکنند این نیروها درعمل یکدیگر را خنثا میکنند. در سطح اما فقط از سهطرف نیرو وارد میشود درنتیجه مولکولها به درون کشیده میشوند اینکشش، کششیاست سطحی و باعث میشود قطرات آب و حُبابها بصورت گِرد و کروی دیده شوند. همین کشش سطحی نیز سبب میشود که سطح مایع مانند نوعی « پوسته » عمل کند. جرم مایعات را میتوان با ترازو اندازه گرفت، برای اندازه گیری حجم مایعات ظروف شفاف و استوانهای مدرجی وجود دارند که واحد حجم را نشان میدهند. *** چرا از جرم (m) و ازحجم ((V اجسام سخن گفتم؟ با تقسیم جرم یکجسم برحجم اش در یک واحد معین یک کمیت فیزیکی به دست میآید که درانگلیسی به آن Density درآلمانی به آن Dichte درفرانسه بهآن densite و در فارسی بهآن وزن مخصوص یا "چگالی" میگویند. D= m / V چگالی یا دِنسیته مقدار جرم موجود در واحد حجم یکماده است. یعنی چه؟ سؤال: آیا یککیلو آهن سنگینتراست یا یککیلو پنبه؟ آیا یککیلو آب سنگینتراست یا یککیلو روغن؟ مگر یککیلو هزار گرم نیست؟ مگر یک گرم و یک گرم با هم هموزن نیستند؟ آیا واقعا یککیلو پنبه و یککیلو آهن هموزناند؟ آری ( چنانچه مقایسه در خلأ صورت گیرد) هموزنند ولی چگالی آهن بارها بیشتر ازچگالی پنبه است یعنی تراکُم جرم در یک واحدِ حجم آهن ازپنبه بسی بیشتراست. باور نمیکنید؟ آن یککیلو پنبه را روی پای چپ و آن یککیلو آهن را روی پای راست خویش بیاندازید. در یک واحد حجم، مثلن دریک سانتیمتر مکعبِ طلا یا الماس یا آب، مقداری جرم طلا یا الماس یا جرم آب متراکم شدهاست. هرچه جرم ماده درواحدحجم متراکمتر، چگالی آن بیشتر. چگالی ماده نشانگر ایناست که جرم ماده تا چه حد متراکم شدهاست. چگالی آب مساوی است با "یک". چگالی ظلا= 19.30 اگر این حرفها بدر عمهی بلوچ نمیخورد بدرد ما دریانوردان خیلی هم خوب میخورد و اصولن فلسفهی شغلی و علمی ما روی همین حرفها بنا شدهاست نه تنها ما دریانوردان بلکه خلبانان و فضانوردان نیز ازهمین آبشخور سیراب میشوند. رمز شناوری کشتیها: اگر چگالی جسم جامدی (کشتی) ازچگالی مایعی(آب) کمتر باشد جسم روی آب شناور میماند. اگر اختلاف دوچگالی کم باشد جسم غوطهور میماند( تهنشین نمیشود): قالبِیخ، کندهی درخت. اگرچگالی کشتی ازچگالی آب بیشترباشد کشتی غرق میشود. پس برای به شناور درآوردن جسمی(آهن) بر روی مایعی(آب)، باید چگالی یا دِنسیتهاش را پایین بیاوریم. ولی چه جوری؟ تغییر فُرم جسم یکی از راهحلهااست. مثلن با چکُش آنقدر تو سر آهن بکوبیم تا پهن شود، هر چه بیشتر، پَهنتر. و برای اینکه آب دوباره رویش نلغزد و سنگیناش نکند، لبههای ورقهی پهن شده را برمیگردانیم و اجازه میدهیم اینجوری یه کم هوا روی ورقه جا بگیرد. بهقدرت خدا و امدادهای غیبی آهن روی آب شناور میشود. توضیح بالا برای شناور بودن کشتی بهتنهایی مرا کفایت نمیکند. کفایت میکند ولی هنوزکاملن راضی نیستم و یک چیزی کم دارد. در پُست بعدی چگالی را بیشتر و فاکتور مهم دیگری نیز بهنام قانون ارشمیدس یا نیروی ارشمیدس را شرح خواهم داد... ................................................................................................................. بخش چهارم 2 نوشته شده در Sat 8 Jul 2006ساعت 10:54 توسط حميد کجوري GetBC(143); 6 نظر ****************************************************************** اندر بهبودی حال و تتمه قضایا اینیکی از عادات پسندیده ما ایرانیهااست که هر وقت ناخوش میشویم فغان و آه و ناله مان گوش فلک کَرمیکند و ناخودآگاه بهاینطریق ازهممیهنان یاری میطلبیم. چو عضوی بهدرد آورد روزگار ... و عادتیاست ناپسند که چون بهبودی حاصلشد سروصدایش را درنمیآوریم. حالا حکایت من و کسالت قبلی مناست که توضیحی لازم آید. اینحُسن خداداد، یعنی"ناله و فغان"، البته مختص ما ایرانیها نیست که اصولن آسیاییها و آفریقاییها نیز کم و بیش به این درد یا به اینحُسن مُبتلایند. اروپاییها کمتر. مثلن این عیال ما هروقت مریض میشود نه "الف" ای از (آه) ازدهناش بیرون میآید و نه "نون" ای از (ناله). داستانی بیاد میآورم که شرحاش اگر نفعی درپی ندارد ضرری هم توش نیست. چهل و اندی سال پیش یعنی تابستان و پاییز سال 1963 میلادی در یک کشتی بادبانی کارآموز بودم. سیستم و دیسیپلینای بدتر از مقررات سربازی در سربازخانهها در آن حکمفرما بود. صبح تاشام کاپیتان و افسران بر سر ما داد میکشیدند. حتا زمانی که همه اوامر و دستورات را بهدرستی انجام داده بودیم. که اگر درست انجام میدادیم به وظیفه مان عمل کرده بودیم، و حرف درستیاست، ولی اگر اشتباهی سرمیزد انگار آیهی انجیل مقدس را پس و پیش کردهایم، دل و روده شان را از گلو فریاد میکشیدند و هر چه ازدهنشان درمی آمد نثار ِما میکردند. همینجا بگویم در زبان آلمانی فحش، آنهم از آن فحشهای نابِ آبدار ِما ایرانیها، یا فحاشیی غلیظ عربها، که خارمادرِ آدم را از تو قوطی در میآورند و تو شیشه میکنند، بعد هم مچالهاش کرده توکیسه میریزند، وجودندارد، هرچند اینک به علت کثرت پناهندهگان و مهاجرین و آمیزش با فرهنگهای پیشرفته خاورمیانهای، زبانهای اروپایی نیز، از جمله آلمانی، بحمدالله از فحش و ناسزا مستغنی شدهاند. چندی پیش فیلمی دیدم انگلیسی، ازتلویزیون آلمان، سیاه سفید، قدیمی، حکایت از دستگیری یک شهروند بریتانیایی داشت که بهجرم جاسوسی دریک کشور آفریقایی عربزبان به زندان افتاده بود و هموطناناش قصد فرار اورا اززندان داشتند. برای اینمنظور سعی میکردند کشیک مسلح را از اتاقک نگهبانیاش بیرون بکشند. یکی از انگلیسیها شروع کرد به شکلک درآوردن. عربه شروع کرد به خندیدن. دوستاش به او گفت اینها از زبان درآوردن و شکلک کردن بدشان نمیآید تو باید به او توهین کنی تا سر از پا نشناخته برای خفه کردنات به بیرون از آلونک بهپَرد و ما حسابش را برسیم ! طرف شروع کردبه فحش دادن، منتها از نوع انگلیسیاش. گفت: احمق نفهم، بیچاره بیعرضه، مرده شوی ریخت بد ترکیبات ببرن. مرد عرب سیه چرده هاج و واج به طرف نگاه میکرد که لابد آفتاب داغ این مو زرد رنگ پریده را گیج کرده است. دیگری گفت اینجور فحشها را اینها نمیفهمند و درک نمیکنند تو باید اینجوری فحش بدهی و روکرد به نگهبان وگفت: مادر قحبه، من چند روز پیش مادر تورا تو بازار دیدم روسپیگری میکرد! مردک نگهبان با خوشحالی گفت : دهه! تو مادر مرا میشناسی؟ حالش خوب بود؟ *** صبحها برای به اهتزاز در آوردن پرچم سه رنگ آلمان همه روی عرشه تختهای کشتی صف میکشیدیم. یکروز صبح یکی از کار آموزان کمی دیرتر از بقیه سرِصف حاضر شد. دوتا از افسرانِ غولپیکر، یکی سمت راست یکی چپ، جناناو را در منگنه قرارداده و بر سرآن بدبخت، که رنگِ پریدهاش نشان از حالِ مریضاش داشت، فریاد میکشیدند که ما جوانان تازه سبیل درآورده، چند قدم آنطرفتر، ایستاده در صف، به خود میلرزیدیم و نزدیک بود شلوار خیس کنیم. حرف شان این بود که یک دریانورد هرگزاجازه ندارد بگوید من مریضام و اصولن حق ندارد مریض بشود! میگفتند اگر کسی از شما مریض شد ما خودمان متوجه میشویم، به اینصورت که غیبتاش مارا متوجه نعش ِبر زمین افتادهاش در گوشهای میکند ولی تا زمانیکه پاهایتان قدرت کشش ِبدنِ شما را بر روی زمین دارند مریض محسوب نمیشوید. و یکبار هنگام کشیک شبانه، من و همقطارم از شدت سرما دریک شب سردِماه نوامبر اینپا و آنپا میکردیم ناگهان افسر کشیک مثل اجل معلق، کما عینهو فشفشه، سرجا حاضر شد و به ما توپید که مگر به مرض "تکانی" مبتلا شدهاید؟ و وقتی دوستم گفت هوا سرد است، ما میلرزیم! او عربده کشان گفت یک دریانورد هرگز اجازه ندارد سردش بشود و بلرزد. اینها را من بهفارسی مینویسم و خندهآور جلوه میکنند ولی با زبان زمُخت آلمانی هرکلمهاش پُتکی بود که بر سر کارآموزان فرود میآمد. کاپیتان کشتی و افسراناش که آنها هم همه گواهی کاپیتانی درجیب و سالها تجربه در چنته داشتند باز ماندهگان نیروی دریایی آلمان نازی بودندکه اینک، 18 سال پس از پایان جنگ، گویا عقده شکستشان را بر سر ما جوانها خالی میکردند. از آن زمان من هرگز بیمار نشدم یا اگر شدم تمام هّم و تلاشام براین بود کسی متوجه مریضیام نشود. و در ایامی که خود درکسوت افسری و کاپیتانی خدمت میکردم همین بلا را برسر دریانوردانی که اظهار ضعف و مریضی میکردند میآوردم و فریاد میزدم و عربده میکشیدم که: یک دریانورد هرگز مریض نمیشود! همانطور که دیگران از ما مرد دریا ساخته بودند، که دستشان درد نکند، ما نیز از جوانان مرد میساختیم. آه و ناله را بروند تو آغوش مادرشان یا تو بغل زن یا دوست دخترشان بکنند! تو کشتی جای این لوس بازیها نبود: چنین است رسم سرای سپنج. ** چند ماه پیش که ناراحتی ریه شروع شد هیچی نگفتم و سروصدایش را در نیاوردم. عادت دریانوردیام در این سکوت بیتأثیر نبود ولی به هرحال وبلاگی و مسؤلیتی بهعهده داشتم و دارم، هرچند بعضی از دوستان براینباورند که اگر چیزی در (وب) شان بنویسند یاننویسند، بهروز بکنند یا نکنند، یخودشان مربوط است و میگویندحق دارند از آزادی موجود در بلاگشهر کمال استفاده را ببرند. من این حرفها را هرچند کم و بیش میفهمم و تاحدی هم قبول دارم ولی در مجموع سازگار با مزاج من نیستند و معتقدم اینک که وبلاگی راه انداختهام در مقابل خوانندهگاتم پاسخگو هستم آنها حق دارند بپرسند چیشد؟ شرمنده میشوم وقتی دوستان میآیند سر میزنند و دست خالی برمیگردند و چنانچه غیبت به دلیلی طولانی شد و از حد معمول گذشت ضروریاست دستِکم یکی دو سطری جابگذارم، گیرم که الزامی درکار نیست که حتمن خبر از بیماری و ناخوشی بدهم که در باور دریانوردیام به «منتال» ممنوع از اظهار آنام. دوست عزیز و هنرمندم اسد که خدا حفظاش کند، با توجه به اینکه هر هفته (صدا) با هم در تماس بودیم اولین کسی بود که سرفههایم را شنید و متوجه بیماریام شد که جریان را به اطلاعاش رساندم. دومین دوست عمو اروند عزیز بود که به دوستی با وی افتخار میکنم و تماسهای یکشنبهای مان، اگر فرصت کنیم، تقریبا همیشه برقراراست. این هردو عزیزان نیز توصیه کردند چیزی در باره کسالت در وبلاگ بنویسم تا دوستان بدانند علت غیبت چیست؟و من چنین کردم. *** سیلِ مهر و محبت و لطف و دلداری و همدردی از هممیهنان عزیز درون و بیرن از مرز بَرمن سرازیر شد و چه سیل پُر برکتی که در تحمل دردهای سینه و سرفههای گلو برباددِه، مرهمای بودند بر زخم چرکین ریه. قاعدتن باید بعد از دستیابی به سلامتی مجدد دوستان را خبر میکردم و این را مدیون بودم به پیامهای محبتآمیزشان، بویژه که در هر تماسی هنوزحال و احوالم را جویا میشدند. ولی من، شاید به این دلیل که بهبودی را نه یکباره که آهسته و بهمرور یافتم، بهفکر نیفتادم. شاید هم همان فکر دریانوردی که از بیماری سخن نگویم، نا خودآگاه در پستوی ذهنم لانه کرده بود! به هرحال سپاس از همه شما عزیزان! اینک گردن دوباره تَبر نمی بُرد. حالم خوب، کیفام کوک، دماغام چاق و جهازم راگی است *. این هم مدرکاش: ............................................................................................ - * جهازم راگی است = بوشهری: قایق یا بلم یا کشتیام دوباره شناور است 2 نوشته شده در Thu 6 Jul 2006ساعت 14:3 توسط حميد کجوري GetBC(142); 19 نظر ****************************************************************** رابطه شله زرد با فوتبال
بعضی وقتها فکر میکنم اگر صدسال هم در آلمان بمانم بازهم آن غرور ایرانی که تو ذاتم هست دست از سرم برنمیدارد. با وجودیکه اینجا بزرگ شدهام، تحصیل کردهام، ازدواج کردهام، کار کردهام حالا هم از مزایای بازنشستهگی و از نعمت آزادی این مملکت برخوردارم و نیز تحصیلات عالیه، پیشرفت درشغل و آسایشی که فرزندانم دارا هستند و هرگز در ایران آخوندزده نصیبشان نمیشد، اینها همه میبایستی سبب میشدند دستِکم از بازی تیم فوتبال آلمان جانبداری کنم، ولی متأسفانه هیچ اینجور نیست. من ناشکر نا سپاسام، بدیهی است اگر آلمانها خوب بازی کرده بودند و برنده شده بودند میگفتم مبارکشان باد خیلی هم خوشحال میشدم ولی وقتی بد بازی میکنند و بزور دفنگ میخواهند بشوند قهرمان جهان، آنوقت من اخم میکنم و میشوم دمدمی مزاج و اگر «شاتسی» برام شُله زرد درست کرد میشوم طرفدار نسبی تیم آلمان و اگر « Sauerkraut » پُخت میشوم طرفدار تیم مخالف. دیشب آلمان باخت. کمی قلقلکم شد، بویژه که تَختِ تخت و راحت خوابیدم. نه عربده بدمَستان تا دم صبح خواب از چشمانم ربود و نه از فرط غیظ رنگ صورتام شدکبود و نه گوشم بوق بوقِ ماشیی را شنود. آخ جون... نفس راحتی کشیدم. کاش آلمان همیشه میباخت. امروز خیلی کوتاه و مختصر برای کاری رفتم شهر. هیچکس توخیابونها هیچی نمیگفت. هرکس سر در آخور خویش داشت و البته همه ماتمزده. ماشینها هنوز پرچم سه رنگ را یکی یکی یا جفت جفت روی ماشینهای شیکشان در اهتزاز دارند، دلشان برای تسکین به این خوش است که دستِکم سّوم خواهند شد. تو مغازهها مشتریها آهسته پچ پچ میکردند یکی میگفت تقصیر داور مکزیکی بود که (فول) ایتالیاییهارا به « پودلسکی» پنالتی ندادهاست! دیگری میگفت لابد از ما آلمانها خوشش نمیآید، سومی میگفت تقصیر دولت مااست که میلیون میلیون دلار به این جهان سومیها کمک میکند. هرکس بهانهای عنوان میکرد بجز اینکه بازی آلمانها در مجموع دفاعی بود و نه تهاجمی و اگر تهاجمای هم صورت گرفت من بمیرم تو نمیری بود. مردم سرانجام قانع شدند که: بچهها در مجموع خیلی خوب بازی کردند و اگر "ماکارونیخورها" گُل نخست را در نیمه اول بازی زده بودند اونوخت بچههامون دروازهشان و تُنبانهاشان را سوراخ سوراخ میکردند. یک عده دیگر هم میگفتند این ها همه " Corrupt" و مافیوزی هستند! ببینید با رشوه خواری چه گندی بالا زدهاند، گویا تا همین چندی پیش تو مملکت خودشان بر سر همین موضوع دعوا و مرافعه نبود! من باخیال راحت اما آمدم منزل و اینک که اینپُست را مینویسم جز تلَق تلُوق کیبورد و آواز پرندهگان از چهار سو، نوای دیگری بهگوشم نمیرسد. شاتسی از طبقه پایین داد میزند عزیزم امروز غذا چه میخوری؟ و من که میدانم امروز آلمان بازی ندارد میگویم چلومرغ. و او جواب میدهد چلواش را باید خودت دَم کنی هروقت من درست میکنم هی غُر میزنی: باز که برنجات شُله شد... شله زرد شله زرد و فوتبال
Comments:
Kommentar veröffentlichen
|