|
|
Sonntag, Juli 30, 2006
قاعدهی بازی
با توجه بهمحتوای کامنتها و نظرهای بعضی از دوستان در نوشته + قبلیام و سپاس از اظهار نظرهای شما این توضیح ضرور آمد: همانطور که اشاره کرده بودم قصدم از آن نوشته فقط شرح مختصری از علل درگیری آلمانها با بعضی از مهاجرین و پناهندهگان بود و تشریح دلیل خارجی ستیزیشان بعد از فروپاشی کمونیسم و پس از فروریزی دیوار برلین. ستیزشان با کسانی(بیش تر پناهنده گان تا مهاجرین) که بدون داشتن سهمای درپیشرفت اجتماعی و اقتصادی اینکشور از دسترنج مردم (سوء) استفاده میکنند، بهقوانین موجود و بهتعهداتی که سپردهاند احترام نمیگزارند، فقر و بدبختی و حتا حماقت خویش را تقریبن دربَست بهگردن دیکران میاندازند، خودرا صاحب خانه فرض میکنند و زندهگی را از همه جنبهاش بر ساکنین اصلی تنگ و تیره میسازند، به فرهنگ و به عادات اینمردم بیتوجهاند، اصرار در پیاده کردن فرهنگ عقبمانده و عادات بعضا مذموم خویش دارند، همان فرهنگ و عاداتی که اروپاییان خود در یکقرن پیش با آن دست بهگریبان بودند و سرانجام با پیادهکردن گام به گام دموکراسی و برقراری حکومت قانون با دادن هزینههای کلان از آن فرهنگِ کهنه و ازآن عاداتِ واپسگرا رهایی یافتند. اینها سخنان و درد دل شهروندان آلمانیهاییاست که من هرروز با آنها در تماسام و میبینم دغدغههایشان را و میشنوم غرولندهایشان را که مینالند: این خانم ها و آقایان پناهنده هنگام اقامت ما درکشورشان به درستی توقع و انتظار دارند بههمه عادات و رسومشان مو به مو و بدون چون و چرا گردننهیم ولی خود گویا تعمدی دارند بر بیاحترامی به آنچه برای ما محترم و ارزشمنداست. که من در بسیاری موارد حق میدهم بهآنها. مطالبی که درآنجا و در آننوشته عرض کردم بررسی کلی اینموضوع بود. بدیهی است استثناها همیشه وجود دارند و قصد من ازآن نوشته اشارهای به اصل بود و نه به استثنا و فرع و البته خوشحالم از استقبال دوستان که در این زمینه به مشکلات محل اقامتشان اشاره کرده اند. در کنار این واقعیت شوربختانه بعضیها هم بجای رسیدهگی بهاصل موضوع و اشاره به اصل کلام خلط مبحث میکنند و صحبت را بیهوده خصوصی میسازند و سفت و سخت به ریش شخص بنده میچسبند و مطالبی عنوان میکنند و تهمتهایی میزنند که من آنها را ناخواسته به نحوی توهین ِبه خویش تلقی میکنم و احساس میکنم با این تهمتها ارزش نوشته و ارزش گفتمان مرا تا آن حد پایین میآورند که مدعی میشوند: "میهمان چشم دیدن میهمان ندارد و صاحب خانه چشم دیدن هردو را" (!) گویا اصلن نفهمیدهاند من چه میگویم؟ ضمن احترام به نظریه خوانندهگانم که برای من نیز رهنمايي و روشنگری دربردارند، عرض میکنم نخست اینکه منظورم از بکار بردن بعضی از اصطلاحاتِ بهظاهر تند و نظرات شخصی، بیاحترامی بهکس یا توهین بهایدهای خاص نیست. فبها. بلکه تأکید برحقایقیاست که چه بخواهیم چه نخواهیم دامنگیر جهان آزاد غرباست و ما ساکنین این دنیای آزاد را چه هم اکنون و چه در درازمدت بهچالش میطلبند. با سکوت در برابر این چالشها و بهامید خدا سپردنشان نه نفعی از آن بردهایم و نه خیری از این دیدهایم. هم، وطن را از دست دادهایم، هم مدینه فاضلهای را که دیگران برای خود ساختهاند و ما را درآن جا دادهاند چشم بستن بهروی این واقعیتها، بقول معروف، پاک کردن صورتمسأله است و مار در آستینپروریدن. فلسفهی : آهسته بیا آهسته برو که گربه شاخات نزند! اینجا کارساز نیست. دو دیگر اینکه من میهمان ناخوانده نیستم بل هنگامی که بهعنوان دانشجو یه اینجا آمدم با آغوش باز پذیرفته شدم، تحصیل کردم، ازدواج کردم، کار کردم، به قوانین این مملکت احترام گذاشتم و مثل هر انسان متمدن، چه دردریا و چه درساحل، دراجرای آن قوانین کوشیدم. هرگز سربار ملت نشدم، مثل دیگر شهروندانِ آلمانی، با دردست داشتن شغلی کلیدی، در بهبود اجتماع تأثیرگذار بودهام. خودم، با همسرم و فرزندانم با پرداخت مالیاتهای بعضا کلان درپیشرفت و آبادانی و سربلندی این کشور درچهل سالِ گذشته، به سهم خویش، سهیم بودهام و خود را بهدرستی بهنحوی صاحبخانه میپندارم و این اصطلاح را که "مهمان از مهمان بدش میآید و صاحبخانه از هردو"، توهین به شخصیت و مقام خویش تلقی میکنم. با داشتن صدها دوست آفریقایی، آسیایی، عرب و عجم ، نهتنها در خارج که در همین آلمان هم، خود را یکی از دوستان آنها میدانم که همیشه با برخوردی صمیمانه از هم دیدن میکنیم . در میانشان از کاپیتان کشتی تا پزشک، از استاد دانشگاه تا نویسنده و شاعر... دیده میشوند که تعدادی از پزشکان ایرانی یا عرب یا آفریقایی در میان آنها پناهنده سیاسی هستند و از همهگونه آزادی و آسایش درآلمان برخوردارند ولی کشور میزبان را ارث پدر خویش نمیپندارند. نه، دوستان. من عمرم را، تفریحام را، تحصیلام را کردهام و به اصطلاح اینک لبِ گورم، کسی جای مرا تنگ نکردهاست. من آنقدر حقیر نیستم که به میهمانان رشک ببرم. من خود صاحبخانهام، نه میهمان. سپاسگزارم از دولت آلمان و از ملت آلمان که درمقابل خدماتی که انجام دادهآم و سهم ناچیزی که درپیشرفت اینمملکت داشتهام، و سایل آسایش و بهداشت و آزادی اجتماعی مرا و خانواده مرا تأمین کردهاست! اینجا هرگز دلهرهای نداشتم که زن و دخترم را باز بهکمیتهی نااسلامی بردهاند! هرگز دلواپسی نداشتم که پاسداران از روی دیوار خانهام پریدهاند، یا پسرم را شلاق زدهاند! یا به خودم جلوی زن و بچهام بی احترامی کردهاند! اینجا همیشه احساس انسان بودن و آزاد بودن را داشتهام،نعمتی که در آن وطن شاید هرگز نصیبام نمیشد، هرچند آنجا را بیش از اینجا دوست دارم. من این آزادی را در اینجا و دراین مکان، که خود نیز بهنحوی در بهوجودآوردناش سهمی ناچیز داشتهام پاس میدارم و به نوبه خود با کسانی که میخواهند اینجارا نیز مثل وطن خویش تبدیل به لجنزار کنند مبارزه میکنم. اگر آنها نیز مثل ما قاعده بازی را رعایت کنند قدمشان روی چشم. جا روی زمین ِخدا برای همه هست، هنوز! 2 نوشته شده در Fri 21 Jul 2006ساعت 13:26 توسط حميد کجوري GetBC(146); 11 نظر
Comments:
Kommentar veröffentlichen
|