Battan

  مطالب گذشته  
  • گفتگوی دوستانه

  • مصاحبه ؟

  • حیف از بیروت زیبا

  • بیچاره فلسطین

  • زنده باد صلح، زنده باد آزادی

  • قاعده بازی

  • آلمان و دلایل بیگانه ستیزی

  • رمز شناوری کشتی‌ها (بخش چهارم) - بخش آخر

  • رمز شناوری کشتی ها ( بخش سوم) + اندر بهبودی حال +...

  • مهرورزی اسلامی


  • Freitag, August 11, 2006

    مرگ استشهادی و چچن‌های بدبخت
    زمانی‌که ما جوان بودیم، باوجود فقرِحاصل از جنگ جهانی و بی‌پولی مزمن والدین و ورشکستگی مفرطِ دولت و با گذشت از همه چیز و با صرفه‌جویی اجباری و ناخواسته در هر چیز و فقدان امکاناتِ تفریحی، تفننی، اینترنتی، آسایشی، بهداشتی؛ یک چیز را اما همه داشتیم. قلبی مالامال از عشق و محبت و سرشار از عصاره‌ی زندگی و آرزوهای شیرین ِجوانی.
    و آخ که هر روز ِخدا عاشق بودیم و روز بروز عاشق‌تر می‌شدیم و سفره‌ی دل درخلوتِ یار دیگر می‌گشودیم و گره‌ی نگاه برطُره‌ی زلفی دیگر می‌بستیم و دین و ایمان را با کمان ابروی مهرویی دیگر پیوند می‌زدیم، آخی... یادش بخیر آن روزها... چه رؤیاهای دل‌پذیری! چه امیدها‌ و چه آرزوهای محالی! و چه شیرین و چه لذت‌بخش بودند آن آرزوهای محال و آن آمال‌های دور! خوش بودیم، الکی هم خوش بودیم، خیلی هم خوش بودیم.
    مست بودیم، مستِ مست بودیم، مثل پرندگان و چرندگان در آغاز فصل بهار، بدون شراب ارغوانی در قدح. در آرزوهای دور ِمان می‌خواستیم شاعر و نویسنده بشویم، می‌خواستیم مهندس و دکتر بشویم، می‌خواستیم استاد دانشگاه و خلبان و کاپیتان و چه و چه بشویم.
    --
    اینک با موی سپید، چین بر پیشانی، گرد و غبار پیری بر چهره، قلبم می‌سوزد وقتی می‌شنوم ، می‌بینم و می‌خوانم بزرگ‌ترین، والا‌ترین و زیباترین آرزوی بعضی از جوانان وطنم مرگ‌است! مرگ استشهادی‌! در فلسطین، در لبنان. جای دیگر نه، فقط آنجا.
    می‌گویند دفاتری در مدارس و مساجد و دانشگاه گشوده‌اند، داوطلب می‌پذیرند، برای کشته‌شدن. نه در راه وطن و نه برای ایران! نه برای ناموس و نه برای آبروی خویش، بل در جبهه‌های دوردست بیگانه، یعنی برای هیچ. و در این راه، در راه آرزوی هم‌آغوشی با مرگ، می‌سرایند آمرانِ این امر شعرها و ترانه‌ها و می‌خوانند نوباوگان وطنم نه در غدیر عشق که در رثای مرگ.
    من اما نفهمیدم راز این رمزپیچیده را که چرا پس‌از کشته شدن این جوانان و رسیدن‌شان به آرزوی دیرینه و شیرجه رفتن‌شان به بهشت؛ آن تئوریسین‌های بجا ‌مانده، فحش و ناسزا نثار می‌کنند به صهیونیست بین‌الملل و اعتراض می‌کنند به آمریکای جهان‌خوار، برای هم‌یاری در نوشیدن شربت شهادت به این جوانان تشنه‌لب! شگفتا که خود مرد عمل نیستند و از مرز تئوری فراتر نمی‌روند ولی شکوه می‌کنند و ماتم می‌گیرند در سوگ جوانان، وقتی که کار به کاردان سپرده می‌شود؟
    کیست از شما که رمز این معما را عیان کند؟ و قفل این مشکل را بگشاید؟
    ***
    زمانی که ولادیمیر پوتین با پوتین و چکمه‌اش دمار از روز و روزگار چچن‌های مسلمان در می‌آوَرد/ و در می‌آوِردَ و هنگامی‌که در سرمای شدید قفقاز سر پناهی برای آنها باقی نگذاشته‌است و باقی نمی‌گذارد آیا جلسه‌ای از کشور‌های مسلمان تشکیل شد یا می‌شود؟ و کسی قطعنامه‌ای به شورای امنیت برد یا می‌برد؟ آیا کسی نارنجکی، کاتیوشایی، زالزالکی برای دفاع از جان و از ناموس‌ این بدبخت‌ها، که گروه گروه به‌دست سالدات‌های روسی بی‌چهره می‌شدند و می‌شوند، تحویل‌شان داد؟ یا تحویل‌شان می‌دهد؟ --
    حالا کاری با مسلمان‌های کشمیر و کاشغر و مغولستان نداریم ، زیرا کشمیری‌ها آسمون‌جُل‌اند و کاشغری‌ها چشم بادامی‌اند و مغولی‌ها پا پهَنک پا پهَنک راه می‌روند و ریش بُزی دارند و با مسلمان‌های خاورمیانه نه در ظاهر نه در باطن هم‌شکلی و هم‌خوانی ندارند و یک‌جوری درست جور در نمی‌آیند و لابد آن‌طور که باید و شاید مسلمانِ مسلمان نیستند و اصلا چشم‌شان کور که مسلمان شدند مگر همین چنگیز کوسه‌ی جودشان نبود که تا همین چند قرن پیش پوست از کله مسلمین و خلفای مسلمین می‌کند؟ و تازه قوز بالای قوز، قارداش‌ها رفته‌اند و در آن‌طرف عالم، دور از دسترس بنی بشر به‌دنیا آمده‌اند و در همان‌جا مسکن گزیده‌اند، جایی که نه دستِ اف16 های ضهیونیست‌ها به آن‌ها می‌رسد و نه کروزین اف 18 ها کفایتِ راه می‌کند!
    آیا رمز آن‌کار یعنی مقابله روس‌ها با (چچن) و سکوت مطلق دنیا در برابرش و رمز این‌کار، یعنی دعوای (خاور نزدیک) و صدور قطعنامه پشت قطعنامه سازمان ملل، در چیست و درکجاست؟ و آیا کسی می‌تواند رمز این مشکل را عیان و قفل این معما را بگشاید که خون کدام یک رنگین‌تر است؟
    2 نوشته شده در Fri 11 Aug 2006ساعت 14:28 توسط حميد کجوري
    GetBC(159);
    5 نظر










    This template is made by blog.hasanagha.org.  


    This page is powered by Blogger. Isn't yours?