Battan

  مطالب گذشته  
  • دیروز - امروز - فردا

  • ناگهان تابستان امسال

  • مرگ استشهادی و چچن‌های بدبخت

  • گفتگوی دوستانه

  • مصاحبه ؟

  • حیف از بیروت زیبا

  • بیچاره فلسطین

  • زنده باد صلح، زنده باد آزادی

  • قاعده بازی

  • آلمان و دلایل بیگانه ستیزی


  • Donnerstag, August 31, 2006

    خسته نباشید آشیخ حسن
    دیشب جمال نورانی و بشاش آشیخ حسن نصرالله را، بدون هاله‌ی نور، برصفحه تلویزیونِ فرستنده‌های اروپایی و آمریکایی مشاهده نمودم که با خنده‌رویی، درتکلم با یک ضعیفه‌ی محّجبه‌ی ابیض‌الچهره‌ی متوسط المنظری، برون از عهد شباب، به معصیتِ کبیره‌ای که درگروگانگیری 2 سرباز اسراییلی مرتکب شده بودند اعتراف می‌کردند و با پشیمانی می‌فرمودند: اگر می‌دانستم اسراییلی‌ها چنین واکنش شدیدی در مقابل این گروگان‌گیری نشان می‌دهند هرگز دست به آن نمی‌زدم.
    من حدس می‌زنم این یک نوع عذر‌خواهی‌ی غیر مستقیم در مقابل مادران و پدران داغ‌دیده‌ی لبنانی بود، هرچند خیلی دیر و با تأخیر فراوان. حالا این را داشته باشید تا بعد که چند کلامی سخن دارم با جناب آشیخ...
    من اصولا در مجموع از مشاهده‌ی چهره‌ی نورانی آشیخ‌حسن بسیار مشعوف و معطوف و ممدوح و ممزوج و معمور و منسوب و منصور می‌شوم. شاید به‌این دلیل که او نیز مثل خودم، یا بقول فلانی، مثل شخص‌بنده، مهربان، خوش‌اخلاق و پرحوصله هستند و این چنین نیز جلوه می‌نمایند. طرفه این‌که به‌برکات راحت‌‌خیالی و آسوده‌‌اندیشی به معنای مثبت‌اش و بی‌دغدغه‌گی و مطبوع‌الطعامی هر دوی‌مان نیز مقطورالشکم هستیم. ازطرفی نمی‌دانم چرا هر وقت تصویر مبارک‌شان را ملاحظه می‌فرمایم به‌یاد رفیق‌مان محمدعلی ابطحی می‌افتم؟ بله ابطحی عزیز و نازنین خودمان را می‌گویم... با این تفاوت که محمدعلی چون یک رگ‌اش ایرانی‌است و در ایران متولد شده‌است صد‌مرتبه عاقل‌تر، فهمیده‌تر و سیاستمدار‌تر از کسانی‌‌است که می‌خواهند باپوشش و گویش ظاهری و با کُرنش باطنی و با اعمال و کرداری خاص، ادا و اطوار آخوند‌های اصیل و بی‌غل و غش خودمان را دربیاورند و تقلید بنمایند که عمرا به‌ گردِ پای آنها نمی‌رسند و به‌این زودی‌ها هم نخواهند رسید، نه در ولایات و ایالات بین‌النهرین و نه در خارج از نهرین.
    حالا باز یقه‌ام را بگیرید و بگویید من نژاد‌پرستم!
    آشیخ حسن می‌گوید اشتباه کردم، نفهمیدم کار به این‌جاها می‌کشد! خُب آشیخ‌جان! ماهم همین را می‌گوییم: کار هر بز نیست خرمن کوفتن گاو نر می‌خواهد و مرد کهن.
    در زندگی معمولی اگر کسی به‌عمد یا به‌سهو، خانه و کاشانه کس دیگری را آتش بزند و یا مرتکب قتلی بشود شما فکر می‌کنی قانون چه کارش می‌کند؟ نه ... خودمونیم، تو حالا خودت بیا و کلاهت...اه...عمامه‌ات را قاضی کن و بگو قانون چه کارش می‌کند؟ و اگر مثل ایران و جنوب لبنان تقریبا قانون مانونی تو کار نبود مردم چه‌کارش می‌کنند؟
    تو می‌آیی بدون مطالعه، بدون مشورت، گیرم به‌سهو یا به دستور ارباب درتهران... مسبب این‌همه کشت و کشتار هم‌وطنانت می‌شوی، صدها بد و بیراه نثار صهیونیست‌های بدبخت می‌کنی، وادارشان می‌کنی این همه راه پرواز کنند، بنزین مصرف کنند زحمت بکشند، بمباران بکنند، پول خرج بکنند، سرزنش و بد و بیراه از کس و ناکس بشنفند، ایراد‌های بنی‌اسراییلی‌ی اروپایی‌ها و آسیایی‌ها را تحمل بکنندَ آن‌وقت می‌ایی و می‌گویی فکر نمی‌کردی این‌جوری بشود؟ و کار به اینجاها بکشد؟ حالا من و تو دوست و رفیق، آخه این هم شد حرف؟ مگر الک دولک بازی می‌کردی که می‌گویی: نمی‌فهمیدم طرف به‌تر از من بازی می‌کند و نمی‌دانستم بازی را این‌جوری می‌بازم؟ هوم...؟
    ما که نه رهبر هستیم و نه قائد عظیم‌الشأن، نه از سیاست میاست چیزی سرمان می‌شود و نه عمرا کسی را گروگان گرفته‌ایم، صدها و هزارها کیلومتر هم از خاور دور و از باختر نزدیک شماها بدوریم با این‌وصف به‌چشم می‌بینیم که اگر یک فلسطینی‌ی مادر مرده یا یک حزب‌الهی‌ی بی‌کار و لاقبا یک کمربند ناقابلی به کمر بست و در جایی، در رستورانی یا در خیابانی تو اسراییل منفجرش کرد یا اگر برادر مستضعفی از اهالی‌ی حماس در خطه غزه، فشفشه‌ای به‌سوی یک دهکوره‌ی اسراییلی پرتاب کرد و در هردو صورت خراشی به یک کودک یهودی وارد شد یا شاید هم نشد، نه‌تنها بولدوزر صهیونیست‌‌های جهان‌خوار خانه‌ی مسکونی او و آشپزخانه‌ی عمه‌اش را با خاک یکسان می‌کنند که چوب تو آستین‌‌اش کرده با هلیکوپتروُ بمب‌افکن‌وُ توپ‌افکن‌و نور‌افکن‌و چه و چه‌، خانه و کاشانه فک و فامیل و مراکز لحیم‌‌ کاری و افتابه سازی و جوشکاری موشک‌های سوپر مدرن و مافوق‌صوت! "قسم" را نیز چنان بُمب‌باران و تگرگ‌باران و موشک‌باران می‌کنند و حتا فرماندهان و آمرین‌ پشت پرده‌ی این اعمال اسلام دوستانه را، حتا اگر زیر لحاف مادر بزرگ‌شان هم قایم شده باشند، چنان نشان می‌گیرند و به گلوله می بندند و سوراخ سوراخ‌ می‌کنند که بزرگ‌ترین تکه بدن‌شان گوش‌شان می‌شود.
    حالا نصری جون! تو که اونجا متولد شده‌ای، بزرگ شده‌ای و همه اینهارا که عرض کردم با پوست و گوشت خودت لمس کرده‌ای واقعا ما را مداد فرض کرده‌ای که می‌گویی نمی‌دانستی علی‌اباد شهری‌یه؟ می‌خواهی ما را تفهیم آخوندی بکنی که تاکنون چشم و گوش بسته بوده‌ای؟ صهیونیستها را نمی‌شناختی؟چیزی از چیز‌های معمول موجود در خاورمیانه را تشخیص نمی داده‌ای؟ یعنی ما از تو یه کم عاقل‌تریم؟
    نکند می خواستی اون خواهر ضعیفه‌ی فرنگی را رنگ کنی؟ ای ناقولا...
    اگر واقعا چنین است پس تکلیف آن همه کشته‌ی لبنانی و اسراییلی چه می‌شود؟ چه کسی مسؤل ریختن خون آنها‌است؟
    اگر حرفت را باور کنیم و اشتباه‌ات را در گروگان‌گیری بپذیریم آیا وجدان‌ات رضایت می‌دهد همه گناه‌ها را بگردن صهیونیست‌ها بیاندازیم؟
    *
    و قتی می‌گویم من طرفدار تز برابری انسان‌ها هستم ولی می‌دانم بعضی‌ها کمی برابر‌تر از بعضی‌ها هستند اونوقت بعضی‌ها می‌آیند و می‌گویند بعضی‌ها بعضی از نژادها را می‌پرستند!! انگار نژاد، استغفر‌الله، باری‌تعالی‌ست که آدم بیاید و آن‌را به‌پرستد!

    2 نوشته شده در Mon 28 Aug 2006ساعت 15:23 توسط حميد کجوري
    GetBC(164);
    22 نظر










    This template is made by blog.hasanagha.org.  


    This page is powered by Blogger. Isn't yours?