|
|
Freitag, Dezember 16, 2005
وزنده گی ادامه دارد
سرانجام يک بسيجی، يک حزب الهی، يک پاپتی، برای دست کم چهارسال آينده، با رأی اکثريت پاپتی ها، حلبی نشين ها، مستضعفين جنوب شهری ها ومايوس ونااميدها و با پشتبانی نیروی تمامبیت خواهُ ! رئيس جمهورمملکت شد. چرا که نه ؟ مبارک است ! مگرما نمی گوئيم که تابع دموکراسی ورأی اکثريت ايم ؟ کدام دموکراسی ؟ همان دموکراسی که مايليم ديگران هم آزادي رابه همان اندازه وبه همان کيفيت درحق ما رعايت کنند. تقلب هم حتمن درکاربوده است، چه چيز مملکت مان به دوراز تقلب است ؟ خود مسؤلين شريف، ازرده های بالای مملکت گرفته تا سطوح پائين، غوطه در تقلب، رشوه گيری ورانت خواری اند ودرعوام فريبی وسفسطه بازی سرمشق وسرآمد همه المؤمنون و المؤ منين. اگرهاشمی هم برنده شده بود همين آش بودوهمین کاسه. من اينجا آه وناله وماتم گرفتن بعضی ازهموطنانم را ( می خواستم لینک بدهم ولی در می گذرم ) درک نمی کنم ! مگرنظاميان و بنياد گرايان وکارگزاران وآبادگران واقتدارگران ودزدان وقاتلان تا کنون دستی درسياست وگردش امور مملکت نداشته ا ند که اينک از داشتن آن درهراسيم ؟ واگردر ۸ سال گذشته تعداد کمتری را سر به نيست کرده ويا به زندان انداخته اند چه کسی وچه نيروئی جلودارشان بوده است ؟ خاتمی حاجب الدوله ي تدارکات چی ؟ یا اصلاح طلبانی که حتا نتوانستند دست روی سر بگذارند که کلاه شان باد نبرد ؟ من اين سؤال را تکرارمی کنم ما از چه چيزمی ترسيم وهراس ما ازکی است ؟ چرا نيروی ملت ايران را دست کم می گيريم ؟ يکی قهرکرده می خواهد وبلاگش را ببندد، ديگری سردرزانوی غم وآن يکی زنخدان درجيب تفکر، گيج و حیران از تصميم وانتخاب بخشی از مردم ايرانند ! گويابه تازه گي از خواب اصحاب کهف بيدار شده اند! گويا هاشمی مکار کمتر دستور قتل صادر کرده است تا شهردارهم مسلکش ! بگذریم... هر جه بود گذشت، ولی مگرخامنه ای، که حتا از اظهار شادی طرف داران احمدی نژاد درخيابان ها، از ترس مردم، رم می کند، به انضمام دارودسته حزب الهی اش وقوه قضائيه اش و دادستانی ودادگستری اش ومجلس يک دست نا آباد گرايش، عقل خودرا ازدست داده اند که بگذارند پيراهن چرکينی کاسه کوزه آنها را بهم بريزد ؟ ومملکت را به آشوب بکشد ؟ واجازه بدهند بند و بساط مفت خوري شان به زباله دان تاريخ سپرده شود، وقدرت خانم اعجوبه ازآغوش بی غم وغش شان بيرون کشيده شود؟ وما امت هميشه درصحنه ؟ مگرما بارها نگفته ايم : مهاجمين به وطنمان را، ازاسکندرتا چنگيز، ازتازيان تا تيمور، مهميززده ايم، له کرده ايم، پوزه بند زده ايم ؟ حل کرده ایم درفرهنگ مان ؟ آيا چه چيزاين مهاجمين نيمه خودی بر تر ازسبعيت آن مهاجمین بیگانه و کدام نیروی شیطانی شان فرا تراز نيروی مبارزه به حق ما ايرانيان است که نتوانيم از پس آن بر آئيم؟ من نمی گويم دغدغه ای نيست و دلهره ای نداشته باشيم ! ولی چرا با ورنداريم که تحول بايد ومی تواندبه عکس صورت گيردو بجای اين که احمد نژادها وشريعت مدارها وطن مان را جولانگاه بی خردی شان بکنند اين ما خواهيم بودکه افسار به گردن نابکاران خواهيم انداخت، رام، آدم وبا فرهنگ شان خواهيم کرد ؟ همان طور که تاريخ مان گواه است ؟ آيا واقعن براين باوريم که ۷۰ ميليون ايرانی، بی اعتنا به دست آورد هايشان خواهند گذاشت عده ای معدود مجددن نيشتربزنند به همان زخمی که چند سال پيش به آن زده بودند؟ و خواهند گذاشت درب نابخردی وظلم و ایران ستیزی تا ابد برهمين پاشنه به چرخد ؟ آيا اين همه اظهارعجزولابه وگلايه بعضي ازهم میهنانم ازروزگار وآيه يأس وناله های چه کنيم چه کنيم، مايه دلسردی مردم، برای آرايش صف ها واسباب دلگرمی دشمنان نمی شود ؟ پ.ن : متاسفم که بعضي از هموطنان طنز نهفته در نوشته ام را مورد عنايت قرار نداده ومرا از طريق اي ميل، کامنت وتلفني بابت این نوشته مورد ملامت قرار مي دهند !
Comments:
Kommentar veröffentlichen
|