|
|
Donnerstag, Juni 11, 2009
صدای تغییر یا صدای انقلاب؟ چهارسال پیش، در آستانه انتخابات ریاست جمهوری، دوستان از من پرسیدند آیا در انتخابات شرکت میکنم یا نه؟ و اگر شرکت کردم به چهکس رأی خواهم داد؟ در پاسخ گفتم: من چگونه میتوانم با رأی خویش قانون اساسیی حکومتی را تأیید بکنم که دشمن من و آزادیی ایران من است؟ چگونه میتوانم سایه آخوند ایرانستیزی را بهعنوان ولی مطلقه فقیه بر سر خود بپذیرم، که نه در تحصیل و نه در دانش، نه در تجربه و نه در جهانبینی از من برتر است و نه در عقل و شعور و درایت بر من ارجح؟ (پریدن از قطار ). اگر هم توصیهای برای انتخاب کسی داشته باشم احمدی نژاد را توصیه میکنم. باشد که گزینش وی، میخ دیگری باشد بر تابوت رژیم .
این جملات را چهارسال پیش گفتم. هم اکنون نیز همین توصیه را میکنم، هر چند معتقدم ملت برای بار دوم گول رهبر را نخواهد خورد. * شاه صدای انقلاب را خیلی دیر شنید. خامنهای، آنقدر غوطه در نشئه قدرت است، که هیچ صدایی را نمیشنود. محمد علی ابطحی اما این صدا را شنیده است [ + ] ، هاشمی رفسنجانی حتا کمی دقیقتر [ + ]. ولی رهبر را خواب بردهاست. آری این است سرنوشت دیکتانورها ...
Sonntag, April 12, 2009
خاتمی چرا آمد؟ چرا رفت؟ دوستداران و طرفداران سید محمد خاتمی هنوز گِلهَلو «سر در گُم» هستند؛ مفسرین و تحلیلگران نیز در شگفت اندراند، که علت آمدن سید چه بود و دلیل رفتناش کدام؟من نیز به همین روال، بهقول بهنود، در فکر غوطهاندرم، که چه بگویم و چه بنویسم؟ هر چند نه تفسیرپردازم و نه تحلیلگر.لاکن همهی علائم و آثار نشان از این دارند که، با همه سنگاندازیها و سیخونکهای مستقیم و غیرمستقیم رهبر عظیمالشأن، مسافرتهای اُستانی/ انتخاباتیی آقای خاتمی، بویژه استقبالی که مردم محنتزده و عاصی در شیراز و بوشهر از وی بهعمل آوردهاند، زنگ خطری بودهاست برای رهبر و مستمسکی شده استد برای مقام عظیمالشأن که نه تنها تدارکچی و حاجبالدوله، که مطیعی مطلق و دستبوسی ابلق نیز در همه شؤنات بطلبد.هر چند امت همیشه در صحنه آگاه و مستحضر است که سید محمد خاتمی با بودن این سیستم متنفر و با وجود این قانون اساسی متحجّر و با حضور این رهبر مقدس متعسّر، کاری از دستاش ساخته نیست ولی انتخابات فرصتی را فراهم خواهد آورد تا نفسی تازه کنند، تا از آن فرصت سود برده، نفرت و انزجار مجدد خویش را از مقام معظم رهبری و سیستم مستبداش ابراز دارند، و با این امید زنده بمانند، که از پس امروز بود فردایی ...
![]()
Mittwoch, März 18, 2009
چهارشنبهسوری و نوروز، خاری در چشم آخوند؟ هم اینک, در پایان سال 1387 خورشیدی، همانند پایان و آغاز هر سال، باز هم زوزهی آخوندهای ایرانستیز، در شماتت و تقبیح آداب و رسوم ما ایرانیان، آغاز شده است و با توهین و بدگویی و با نیش زبان و سرزنش، بار دیگر نفرت اجدادی خویش را نسبت به ایران و ایرانی، آشکار میسازند. نوروز خاری در چشمشان میشود و با یاوهسرایی نشان میدهند که ریشه در این آب و خاک ندارند. هر چند ممدلی ابطحی ، با زدن یکی بهنعل یکی بهمیخ، سعی دارد یاوهگوییهای آخوندهای همکیشاش را با لایهای از جملات ضد و نقیض بپوشاند. شنیدم آخوندِ مفتخور و کریهالمنظری بنام آیتاللهالعظمی الشیخ مرتضی مقتدایی، مدیر محترم کفیه بهدوش حوزه علمیه قم، بهمنبر رفته و با اقتدا به استاد و ارباب و هم اسم خویش آخوند مرتضی مطهری، عضو انجمن سلطنتی فلسفه در پیشاز انقلاب، فیلیسوف و استاد در توهین و ناسزا نسبت به ایران و ایرانی، که در ویدیوکلیپی [ + ] اجداد ما را احمق و خر خطاب کرده بود و من پس از شنیدن و دیدن آن ویدئو کلیپ یادداشتی [+] در نکوهش وی نوشتم، آری ... این شیخ مقتدای، در بالای منبر، در یک روضهخوانی مدعی شده است که چهارشنبه سوری عملی خلاف شرع است و چنین سنتی در صدر اسلام وجود نداشته است. از این آیت خدا و مدیر کارخانه آخوند سازی در قم باید پرسید مگر در 1400 / 1500 سال پیش، در سرزمین اجدادیِ شماها، در بیابانهای داغ و برهوت حجاز، چه چیز وجود داشته است که چهارشنبه سوری و نوروز تان کم بوده است؟ * گیرم شیر شتر اشباع از پروتوئین بوده، پشم شتر کاربُرد جلیقه و عبادوزی را داشته، پشکل شتر وظیفه اجاق گاز برای پخت و پز و شاش شتر خاصیت شامپو را ایفا میکرده است، کدام هنر و تمدن و فرهنگ را به بشریت عرضه داشتهاید، که رهبرتان نیاکان ما را جبّار مینامد و خودتان، که روز به روز از تاراج این مملکت ثروتمندتر و از نعماتاش شکمگندهتر میشوید، سنتهای ما را احمقانه و طاغوتی میشمرید؟ آیا زنده بهگور کردن دخترانتان را هنر و اوج تمدن مینامید؟ آیا اگر اسلام ظهور نکرده بود و شما با تمدن ایرانی و رومی آشنا نشده بودید، هیچ بهفکرتان خطور میکرد که با زنده بهگور کردن دخترانتان نسل خویش را از بین میبرید؟ میگویید در صدر اسلام چهارشنبه سوری وجود نداشتهاست. مگر در صدر اسلام میکروفون و ماشین و هواپیما و کامپیوتر وجود داشت؟ مگر در صدر اسلام زنجیرزنی و قمهزنی و چاه جمکران وجود داشت؟ این چه کینه شتریست که نسبت به ایران و ایرانی دارید؟ حرامتان باد این همه نعمت و مکنت که از این سرزمین نصیب میبرید. * شیخِ مقتدا میگوید چهارشنبه سوری خلاف شرع است! شما که حتا برای خلا رفتن، حتا در آداب نجاسات و کثافات و طهارات، ورد و دعا اختراع میکنید، کو آیه و حدیثی که چهارشنبه سوری و نوروز ایرانیان را خلاف شرع قلمداد کرده باشد؟ آیا آیه « اَوَلوُ کانِ آباؤهُم لایّعقِلوُنِ شَیئاٌ » که استاد تان مطهری به آن استناد میکند خطاب به اجداد بُتپرستِ خودتان نبود، که او، یعنی شیخ ِ مطهّر ، با دوز و کلک و سفسطه آخوندی، برای تسکین عقدهها، سعی در چسباندناش به ایران و ایرانیان داشت؟ * ما از شما میپرسیم: اگر از وضع ایران و آداب و رسوم و سنتهایش ناراضی هستید پس چه میکنید ای نابخردان، اینجا در سرزمین اجدادی ماا؟ چرا گور تان را گُم نمیکنید و بر نمیگردید به همان سرزمینی که در آن ریشه دارید؟ * سیاهان در آمریکا، که آفروآمریکایی نامیده میشوند، هر چند ریشه در آفریقا دارند، ولی همانها، همگام با سفیدپوستان مهاجر، آمریکا را به این توسعه عظیم و به این ابرقدرتی رسانیدهاند که هم اکنون میبینیم. شما مهاجمان بیفرهنگ در این مدت 1400 سال، جز تحجر و واپسگرایی، نکبت و نفرت، خرافات و مردهپرستی، غارت و فساد، چه اثری در این مملکت بهجا گذاشتهاید؟ پول و ثروت مارا یا به تروریستهای جهان حاتمبخشی میکنید ، یا خود و مجیزگویانتان بهغارت میبرید. بس تان نیست؟ در صدد نابودی فرهنگ و آداب و رسوم ما هم هستید و میخواهید فرهنگ بیایانی و آداب شتری جایگزیناش کنید؟
Donnerstag, März 05, 2009
اتحاد به هر قیمت؟ آقای مهندس عزتالله سحابی، فرزند دکتر یدالله سحابی، از ملّی مذهبیهای معروف، که معّرف حضور تان هست!
این پدر و پسر وطندوست و فرهیخته، با خوشباوری و حُسن نیتی که داشتند همانطور گول آخوندهای مکار را خوردند که مهندس مهدی بازرگان. که دکتر کریم سنجابی. که داریوش فروهر. که ... میخواستم بگویم که سید محمود طالقانی. ولی خُب او خودش آخوند بود و در مجموع ضرر نکرد... آقای مهندس عزتالله سحابی در یک مصاحبه فرمودهاند، که آخوند های ایرانستیز تا ابدالدهر یا بهقول خود آخوندها تا ظهور حضرت صاحبالزمان، باید بر سر قدرت بمانند، در غیر اینصورت با رفتن آنها و با بر داشته شدن چماقی که بر سر اقوام و ادیان مختلف ایرانی گرفتهاند، ایران از هم خواهد پاشید و موجودیت خود را بهعنوان یک کشور متحد و یک ملت واحد از دست خواهد داد....اینجا... * او میگوید: « ما تکلیفمان را با نظام و اصل جمهوری اسلامی مشخص کردهایم . من برانداز نظام نیستم نه به دلیل اینکه در نظام هیچ اشکالی نمیبینم، بلکه به این خاطر که اندک فتوری در اقتدار حکومتی ایران باعث آشوب و بلوا از اطراف و اکناف میشود. تنوع قومی موجود در ایران به گونهای است که نبود یک حکومت مرکزی مقتدر باعث هرج و مرج در کشور میشود. فروپاشی و یا تضعیف حکومت مرکزی مساوی است با فروپاشی ایران و ما از این منظر، شدیداً مخالف تضعیف پایههای حکومت هستیم ». هیچ ایرانی وطنپرستی راضی به از همپاشیدگی ایران و تجزیه میهن نیست، ولی اتحاد به هر قیمت؟ حتا تا نابودی فیزیکی؟ حکومت آخوندی در سی سال گذشته نشان داده است که اصلاحپذیر نیست و تا نابودی کامل ایران بههیچ نحو و بههیچ عنوان دست از قدرت بر نمیدارد و دو دستی به حاکمیت مطلقهاش خواهد چسبید. ولی آیا ظلم و ستم و شکنجه و آدمکشی و حکومت ملوکالطوایفی و انحصارطالبی را باید تا کی تحمل کرد؟ مگر بشر مایل به آزادی و آسایش در زندگی نیست؟ آیا اینک اقوام و نژادهای مختلف ایرانی یا اقلیتهای مذهبی، در آزادی و آسایش زندگی میکنند؟ آیا اتحاد کنونی ایران چه سودی برای اقوام مختلفاش به ار مغان آوردهاست؟ سنی حق ندارد مقام شایستهای در مملکتاش داشته باشد. بهایی مهدورالدم و جاسوس اسراییل است. عیسوی و یهودی باید خوشحال باشند که زندهاند و حق نفسکشیدن دارند. زردشتیی صاحب خانه بیگانه شده است و آخوندِ غاصبِ مهاجم شده است صاحبخانه! اقوام و ادیان متشکله ایران بهکدام امید و با کدام دلخوشی مایل و راضی به اتحاد باشند؟ ثروت ایران از بالای سر ملتاش، یا در وطن حیف و میل میشود یا به تروریستهای خاورمیانه و آدمکُشهای جهان بخشیده میشود، زن شوهردار و دختر دانشگاهی برای امرار معاش تنفروشی میکنند. پدر دخترش را به سوداگران و قاچاقچیان میفروشد. این یکی به کلیهفروشی دست میزند و آن دیگری از سر درماندگی و استیصال بنزین و نفت روی سر خودش میریزد و کبریت میزند. کدام وحدت؟ کدام امید؟ کدام دین؟ کدام اسلام؟ آخوندها اگر از طریق صلح و با یک رأی گیری آزاد کنار نروند، که کنار نخواهند رفت، تجزیه ایران اجتناب ناپذیر خواهد بود و ما نیز بههمان سرنوشت محتوم دچار خواهیم شد که یوگوسلاوی و اتحاد جماهیر شوروی دچارش شدند. خطر تجزیه ایران، برعکس نظر مهندس عزتالله سحابی، هم اینک و هنوز ... در تداوم حکومت آخوندی است و نه در فروپاشیاش. هنوز و تا زمانی که مردم همه آرزوها را از دست ندادهاند، امیدی کور سو به ادامه اتحاد هست، اگر سریعا دست ظلم و استبداد آخوندی را به هر نحو، از سر اقوام مختلف و اقلیتهای دینی ایرانی کوتاه کنیم.
Freitag, Februar 13, 2009
در کنفرانس مونیخ چه گذشت؟
اجازه بفرمایید نخست بهطور فشرده و به اختصار، برای آن گروه از هموطنان، که اشراف به موضوع ندارند، عرض بکنم: کنفرانس امنیتی مونیخ، که جلساتاش در چند روز پیش در صدر اخبار جهان قرار داشت، اساساش ازچه زمان و در کجا پایهریزی شده است؟ کنفرانس امنیتی جهانی 47 سال پیش، در سال 1962، توسط یک مؤسسه خصوصی پایهگذاری شد. کنفرانس در آغاز به صورت محفلی بسته متشکل از کارشناسان امنیتیی سازمان دفاعی غرب (ناتو)، عمل میکرد و به مسائلی در ارتباط با تهدیدهای اتمی اتحاد جماهیر شوروی سابق، و موشکهای قارهپیمایش میپرداخت. این کنفرانس، پس از خاتمه دوران جنگ سرد، با گسترشای فوقالعاده، به یک نشست معتبر جهانی تبدیل گردید و طی سالهای اخیر از اعتبار فزایندهای برخوردار شده است. در جلسات سالانه آن در ماه فوریه، در شهر زیبای مونیخ، در جنوبِ آلمان، مسایل سیاسی و امنیتی جهان مورد بحث و تبادل نظر قرار میگیرند و به منظور یافتن راهکارهای مقابله با حساسترین مشکلات بینالمللی، موارد مورد پرسش، بین شرکتکنندگان در جلسات کنفرانس، عنوان میشوند و در حاشیه همان کنفرانس یا پس از آن تصمیماتی اتخاذ میشوند، که میتوانند سرنوشتساز باشند. این از این. حالا بروم سر اصل مطلب... و برداشتی که من از این کنفرانس بهدست آوردم. * روز افتتاح: « دکتر فرانک والتر اشتاین مایر» وزیر امور خارجه آلمان، میزبان کنفرانس، با خوشآمد گویی به حضار، با اشاره به «اوباما» رئیس جمهور تازهنفس آمریکا، با صدای بلند نوید میدهد، که کشتیبان را سیاستی دیگر آمده است. "فرانک اشتاین مایر" بهعنوان رئیس دیپلماسی آلمان، چهرهای شناخته شده در جهان سیاست است. ایضا نامزدی پست صدراعظمی از طرف حزب سوسیال دموکراتها، برای انتخابات پارلمانی سال آینده هم یدک میکشد. وی مغرور از میزبانی 300 نفر از سیاستمداران معروف و غیر معروفِ جهان، مثل بچهها ذوق کرده است و با حرکات دست و سر و شانه و گردن ادای «گرهارد شرودر»، صدر اعظم پیشین آلمان را در میآورد، که هماو نیز ادا و اطوارش تقلیدی بود از زنده یاد «ویلی براند»، صدر اعظم اسبق. ![]() "فرانک" دستها را گشاد گشاد، اینوَر و آنوَر میکروفون، به تریبون سخنرانی تکیه میزند و با صدایی شبیه صدای «شرودر»، که اگر چشمات را ببندی و گوش کنی حتما با صدای « شرودر» عوضی میگیری، تو دماغی میگوید: خانمها، آقایان! آنگاه پس از چند ثانیه مکث، نفس عمیقی میکشد و شمرده شمرده ادامه میدهد: اینک نسیمی مساعد وزیدن گرفته است و پنجرهای رو بهسوی صلح و همزیستی، آری روزنهای بهروی تاریخ گشوده شده است و رؤیای دنیای بدون سلاح هستهای را در دلهای مشتاق، زنده کرده است. بیایید و فرصت را غنیمت بشمریم. تو دلام میگویم: منظورش لاریجانی و دیگر نمایندگان آخوند های فرصتسوز جمهوری اسلامیی حاضر در جلسه است؟ اگر چنیناست، پس آیا سادهاندیشاند این اروپاییها؟ یا اینکه استعمارگران دیروز، سیاستمدارانی هستند با صبر و حوصله بسیار؟ میدانم در یک قرن گذشته هر اتفاق گوار و ناگوار مهمی که در خاورمیانه رُخ داده است منشأاش ایران بوده است. از جنبش تنباکو و کوتاه کردن دست بیگانگان از گمرک کشور، تا پارلمانی شدن ایران بهعنوان نخستین کشور در خاور میانه، و در خاور دور و در خاور نزدیک، تا ملی کردن ذخائر ملی(نفت) و سرمشق شدن برای کشورهای دیگر و کوتاه کردن دست غربیها در ایران. و ... و همین اروپاییها، که هر بار با پنبه سر ما را بریدهاند. * هنری کیسینجر وزیر امور خارجه اسبق آمریکا، که هنوز هم کلاماش در محافل سیاسی و در کشورهای جهان، از وزن و اعتبار خاصی برخوردار است، با خوشرویی و لبخند به پشت تریبون میرود و برای نشان دادن حسن نیّت مقداری هندوانه "آریزونایی" زیر بغل ما ایرانیها میگذارد و آرزو میکند که آخوندها، از تولید سلاح هستهای دوری جویند و به استفاده از اتم، در شیوهی صلحآمیزاش، آنطور که مورد ادعای خودشان است، بسنده کنند. مشتهای گره کرده را باز و دستِ دوستی ای که به سویشان دراز شده است، پس نزنند! آهسته بهخود میگویم: زهی خیال باطل... مگه خامنهای مرده که لاریجانیها جرأت طرح دیالوگ صلح از ذهنشان بگذرد؟ * سرگی ایوانف معاون نخست وزیر روسیه، این «نی یِت » گویان ابدی، بر خلاف روزهای عادی، امروز لبخند از لباناش دور نمیشود، ذوب در تب و تاب و محو درکاریسما و جذبهی پرزیدنت اوباما، دایم قربونصدقه آمریکاییها میرود، با دُمباش گردو میشکند و انعقاد قرداد های بیشتری را برای خلع سلاح بین دو کشور روشکی و عِمریکی، بشارت میدهد. انگار نه انگار که رئیساش «ولادیمیر پوتین»، در دو سال پیش، آنزمان که در مقام ریاست جمهوری بود، درهمین کنفرانس، در همین مونیخ، پرو پاچه جورج بوش را گاز نگرفت و آمریکا را به اتهام فرصتطلبی برای سلطه بر جهان، مورد شماتت قرار نداد! * وزیر خارجه آلمان کف دستها را از فرط ذوق بههم میساید و با اطرافیاناش دل میدهد و قلوه میستاند، که ناگهان چرتاش پاره میشود، یا اینجور نشان میدهد که گویا غافلگیر شده است. یک مرد ریشو با کُت و شلواری چروکیدهای، که بهتناش داد میزند و فقط یک دمپایی و یک شال گردن سیاه/سفید راه راه کم دارد، با حالی نزار و رنجور، گویا باری از معاصی دنیوی و اُخروی بر دوش میکشد، به پشت تریبون میرود. ناماش علی ابن اردشیر ابن لاریجانی نمایندهی ایران، نماینده جمهوری آخوندیست، که تعجب میکند چرا کسی پس از جلوس وی بهمنبر صلوات نمیفرستد! که قیافه درهم رفته و مصیبتبارش خنده را از لب همه میزداید، که از همان آغاز سخن، کنفرانس ِتبادلِ نظر برای امنیت سیاسی و اقتصادی در جهان را با تریبون دادگاههای آخوندی عوضی میگیرد و معصیتهای صغیره و کبیره آمریکا را، از زمان وقوع توفان نوح تا بیست و هشت مرداد 32 تا ظهور حصرت صاحبالزمان یکی یکی بر میشمرد تا میرسد به پیروزیهای مشعشعانه در جنگ 33 روزه حزبالله با اسراییل و شقالقمرهای گروه تروریستی حماس در نبرد 22 روزه در غزه، که به زعم ایشان هر دو جنگ بهدستور آمریکا و بهمنظور ضربهزدن به جمهوری آخوندی صورت گرفته بوده است. و هرچند دم از پیروزی بر صهیونیست میزنند ولی آه و نالهشان هم از حملهیهای موشکی صهیونیستها بلند است. گویا رهبر و او و امامان جمعه و شنبه توقع داشتند بهتلافی قسام و گراد و کاتوشا، هواپیماها آب نبات بر سر حماسیون بریزند. * جمعیت هاج و واج به لاریجانی خیره شده است و من در شگفتام چرا ابوی آخوند و متعصباش اسم اردشیر، یک اسم طاغوتی بر وی گذاشته است؟ لابد تا نه سیخ بهسوزد نه کباب! جمعیت از طرفی خوشحالند که یک آخوند دُِگم و پَخمهی عمامه بهسری، ذوب در ولایت مطلقه جهل و جور و فساد، بهعنوان نماینده مملکتی که در آستانه اتمیشدن است به این همایش فرستاده نشده است. از طرف دیگر فکر میکنند فرستادن رئیس قوه مقننه یک مملکت به این کنفرانس چه ربطی به شقیقه دارد؟ مگر آدم ندارند؟ و در نهایت در شگفت اندراند که چگونه این بچه آخوند، کنفرانس امنیتِ جهانی را با صحن مجلس شورای اسلامی عوضی گرفته است؟ و او هم مثل عمامه بهسرانشان منطق سرش نمیشود و مطالب تکراری را دایم ![]() البته آنها شاید ندانند لاریجانی نیز از همان آبشخور سیراب شدهاست که یک معممی مثل جنتی و خزعلی و احمد خاتمی و گرنه در حکومت الله و در پُستِ کلیدی راهاش نمیدادند. و اینک نیز آنچه استاد ازل به او گفتهاست میگوید و گر نه از خود حرفی و سخنی ندارد. میگویند لاریجانی قبل از پرواز به اروپا، برای کسب تکلیف به دیدار رهبر رفته بوده است. رهبر به وی گفته: شاید صلاح بود ما هم مثل دیگران وزیر امور خارجهمان را به این کنفرانس بفرستیم ولی این آقای وزیر خارجه، اگر چه قیافهاش آخوندطلب و نشانِ مُهر و عبادت بر پیشانی دارد ولی یک کمی زیادی متکی به شخص ما است و گاهی جملات نسنجیدهای بر لب میآورد. مثلا در گعده پیشین، ما گفتیم گور بابای فلسطین و حماس! وقتی جان بچههاشون برای خودشون ارزشی ندارد ما چرا بقه بدرانیم، گفتیم این نرهغولها شکم خودشان را نمیتوانند سیر بکنند، برای سد جوع محتاج گدایی نزد ما و دیگران هستند و لی بچه پشت بچه پس میاندازند! خُب ... قبول، نفوس اسلام را بالا میبرند ولی آخه این همه گشنه گدا هم حدی دارد. خُب... سیاست ضد آمریکایی ما ایجاب میکند شلوغاش بکنیم، پول و اسلحه به لبنان و به غزه بفرستیم. گفتیم دخالت ما در شمال و جنوب اسراییل، برای گشودن جبههای برای مقابله با آمریکاست و یک نوع سرمایه گذاریست؛ یک نوع پشتوانه است. برای تداوم خودمان و برای بقای حکومت خودمان و گرنه گور بابای خالد با مشعلاش. لاکن این متکی رفت و ما را رسوا کرد و گفت کمک ما به تروریستهای حماس یک سرمایه گذاری است. گفت حماس و حزبالله دست دراز ما در مرزهای اسراییل است، که البته درست میگوید ولی چون بچه آخوند نیست سیاست هم سرش نمی شود. حالا هم اگر او را تنها به نشست مورنیخ و پورنیخ و چه و چه بفرستیم بعید نیست در عالم سادگی ما را بیشتر از این خیط و رسوا بکند.. تو همراهاش برو و حواسات به او باشد. من هم نصیحت کردهام دستورات تو را اطاعت بکند، و هر چه ما گفتیم و میگوییم او بیش از این متکی به اوامر و دستورات ما باشد. حالا برو سر تمام این اروپاییها و آمریکاییها را شیره بمال! یه فکری هم برای این اسم وسطیات بکن! مگه تو اردشیر دراز دستی؟! ![]() لاریجانی و متکی، که یک گروه از نور چشمیهای بیکار و مفتخور نیز، به هزینه ملت ایران، با خود به اروپا آوردهاند، اگر خداوند تبارک و تعالی یک جو عقل و شعور به این دو عنایت کرده بود و اگر رهبر جاهطلبِ مردمفریب اجازه داده بود، باید از این فرصت طلایی بیشترین بهره را میبردند و در حاشیه این کنفرانس با آمریکاییها به گفتگو مینشستند و آغازی برای رفع مشکلات فیمابین به وجود میآوردند، که بیشترین ضربه را ما خوردهایم از تحریمها و بیشترین ضرر را ما دیدهایم از این هایوهوی و از این هوچیگریها ... و نه آمریکا. ولی افسوس، هیهات... که آخوندها و آخوندصفتانِ ایرانستیز، بقا و تداوم حکومت خویش را در کینه و نفرت، در جنگ و خونریزی، در تنش و نا آرامی میبینند. * وزیر خارجه آلمان لاریجانی را نصیحت میکند میگوید دیالوگ مستقیم را با آمریکا بپذیرید! فرصت را غنیمت بشمرید!! لاریجانی اما در مکتب آخوندی پرورش یافته است. خود را به نادانی میزند و میگوید: بعله بعله ... اینک یک فرصت طلایی برای آمریکا دست داده است که بیایند و از ما عذر خواهی بکنند. «اشتاین مایر» او را از رؤیا بیرون میآورد و میگوید: دستِ دوستیی اوباما، که پس از سی سال سکوت مطلق، به سوی شما دراز شده است حمل بر گنهکاری و عذرخواهی آمریکا مپندارید. قصد آنها صلح و آشتیست و نه اظهار عجز و عذرخواهی! و با نگاهی شماتتآمیزاز خود میپرسد عذرخواهی از یک مشت آخوند بی شعور فتنهجو؟ لاریجانی طفره می رود و اسراییل را مسبب همه بدبختیها در جهان میشمرد. سپس به اتمی بودن هندوستان و پاکستان اشاره میکند که وقت و بیوقت یک بمب اتمی جدید را هوا میکنند و میگوید: چرا تا کنون به آنها اعتراض نکردهاید و نمیکنید؟ آیا آن دو کشور را هم تحریم کردید؟ نصیحت کردید؟ آیا بامی از بام ما کوتاهتر ندیدهاید؟ ما که نمیخواهیم به کشور دیگری حمله اتمی بکنیم. آیا این رفتار شما یک معیار دوگانه نیست؟ صدای اعتراض و پچ پچ حضار از گوشه و کنار جلسه بلند میشود. یکی از نمایندگان میپرسد: شما خوتان را با هندیهای دموکرات مقایسه میکنید؟ میگویی نمیخواهید به کشور دیگری حمله کنید؟ پس این غلطها چیست که احمدینژاد میکند و دم از نابودی این و آن کشور میزند؟ مگر همین رئیس مجلس تشخیص بیمصلحت شما نبود که گفت پرتاب یک بمب اتم کار اسراییل را تمام می کند؟ نکنید اینطور که نیروی جهانی یکدست شوند و شما ها را به زبالهدان تاریخ یریزند. یک نماینده محافظهکار پارلمان فرانسه حاضر در جلسه با لحنی تند به لاریجانی میگوید: معیار دوگانه؟ آیا شما شنیدهاید که مثلا نخست وزیر هند یا رئیس جمهور پاکستان هرگز سخنی در ارتباط با محو و نابودی یک کشور مستقل و عضو سازمان جهانی را بر لب بیاورند؟ و پشتاش سخنگوی سیاست خارجی پارلمان آلمان، عضو فراکسیون دموکرات مسیحی، با نگاه عاقل اندر سفیه از لاریجانی میپرسد: آیا میدانید که حماس بیش از 8000 موشک به سوی اسراییل شلیک کرده است؟ آیا میدانید این حماس بود که آتشبس موجود را لغو کرد؟ آیا میدانید ما به حماس اطلاع دادیم که از کمکهای سرشار اروپا و آمریکا، برای آبادی نوار غزه برخوردار خواهند شد، اگر صلح با اسراییل و موجودیت آن کشور را بپذیرند؟ آیا میدانید که این فتنهها همه زیر سر رهبر شما و رئیس جمهور شما است که با انکار هولوکوست و با ارسال کمکهای مادی و نظامی و تأمین موشک و راکت به حزبالله و حماس، به آتش جنگ در خاورمیانه دامن میزند؟ آیا هیچ متوجه هستید که این اعمال، مملکتِ شما را به صورت یک خطر بالقوه برای خاورمیانه و برای جهان در آورده است؟ آقای رئیس مجلس اسلامی آیا از این اعمال خبر دارید؟ قیافه لاریجانی مثل سنگ میشود و اگر تیرش میزدی خوناش نمیآمد. این فرنگیهای ختنه نکردهی نا مسلمان نه تنها صلوات برایش نمیفرستند که محاکمهاش هم میکنند. چشم حزبالله و ثارالله و جندالله و بسیج و پاسدار دور دیدهاند. تو دلاش میگوید اگر در یکی از دانشگاههای ایران بودیم و شما هم مثل بعضی از دانشجوهای ایرانی جرأت پرسش به خود میدادید شما را به آنجایی می فرستادیم که مادرتان پشیمان از زاییدنتان بشود. ![]() سپس ناگهان میپُکد، میترکد، منفجر میشود. دو قطعه عکس از جیبِ کُت مچالهشدهاش بیرون میکشد و در حالیکه مدعیست عکسها متعلق به کودکان غزهاست و نه از کودکان زیر آوار زلزلهی بم، فریاد میزند: آخه نا مسلمانها شما دلتان برای این کودکان معصوم نمیسوزد؟ مگر نمیدانید پشتیبانی از حماس برای ما یک افتخاراست؟ بعد تو دلاش میگوید: اگر رهبر این سخنان مرا بشنفد کیف میکند هی هی هی ... یکی از اعضای حاضر در کنفرانس از گوشهای فریاد میزند: آیا عکسی هم از کودکان اسراییلی در جیب دارید، که توسط موشکهای قسام و راکتهای گراند و کاتوشاهای اهدایی شما، یا بر اثر انفجار کمربندهای انتحاری حماسیون تکه پاره شده باشد؟ و با تمسخر می پرسد مطمئنی عکسهایی که نشان دادی مال مملکت خوتان نیستند، که یک ملت محجوب و پر افتخار را در قفسی به بزرگی ایران زندانی کردهاید؟ *
لاریجانی اما میزند به صحرای کربلا و میگوید: اعتراض میکنید به اینکه پروفسور دکتر احمدینژاد هولوکوست را انکار کرده است؟ من واقعا تعجب میکنم! واقعا تعجب میکنم! ناگهان یادش میآید اگر خودش هم هولوکوست را انکار کند طبق قانون آلمان او را میاندازند تو هولفدونی و اگر مصونیت سیاسی بهدادش برسد، دستِکم پس گردناش را میگیرند و میفرستندش به همانجایی که آمده است. پس ادامه میدهد که: والله من فقط پیازم و چیزی نمیدانم. من تاریخدان هم نیستم تا بدانم هولوکوستی وجود داشته یا نداشته است من یک سیاستمدار اسلامی هستم و تابع دستورات رهبر و میدانم که در ایران اسلامی، که آزادی بیان موجود است، ما میتوانیم بی دردسر هولوکوست را انکار بکنیم. ما حتا میتوانیم قوم یهود را هم انکار بکنیم. ما حتا میتوانیم موسا و اسحاق و داود و سلیمان را هم، اگر دلمان بخواهد، انکار بکنیم. ما آزادی بیان داریم آقا... حالا شما اگر آزادی ندارید و نمیتوانید انکار بکنید به خودتان مربوط است. البته بستگی به این دارد که آدم چه جوری با موضوع برخورد بکند. مثلا ما با آمریکا و با اسراییل مخالفیم؛ میگوییم هولوکوست و مولوکوستی جود نداشته است و این چیزها تبلیغات صهیونیستیست. شما لاکن مخالف نیستید میگویید و جود داشته است. خُب به من چه...؟ این به آن در... سپس فهر میکند و با بیحوصلگی میگوید: نوچ... من اصلا نمیخواهم دیگه در باره این موضوع صحبت بکنم، مگه زور است؟ از این گذشته شما در غرب کاریکاتور پیغمبر ما را کشیدید و اینجوری به ما توهین کردید و ما هیچی نگفتیم... حالا ما حق نداریم دستِکم هولوکوست شما را انکار بکنیم؟ وقتی میگوییم شما هم صهیونست هستید برای همین است. من هم دیگه حوصله جر و بحث با شما را ندارم. اصلا شما همه با ما مخالفید، تمام دنیا با ما مخالفاند. ![]() دیالوگ بی دیالوگ! صلح بی صلح...! مذاکره بی مذاکره ... نخواستیم پدر جان نخواستیم... مگه زوره ... همانطور که سه سال آزگار با این دست و آن دست کردن یک کلاه نمدی سر اروپاییها گذاشتیم؛ یک عمامه هم روی سر تراشیده رئیس جمهور کمتجربه اوبامای تان خواهیم گذاشت! خیلی هم بهش میآد...
Donnerstag, Januar 29, 2009
آقای حماس، بس است فرصتسوزی!
عرضام بهحضورتون، در اوج موشکپراکنیهای حماس و فرو ریزی در و دیوار و سقف خانهها بر سر پیر و جوان و زن و مرد و کودک اسراییلی و نصیحت زیپی لیونی وزیر امور خارجه اسراییل به حماس؛ سپس تهدید اهود اولمرت، بههدف متوقف ساختن عملیات تعرضی و تروریستی از جانب این گروه صلحستیز؛ و پاسخ رّد اسماعیل پهلوان با پرتاب مجدد چندین موشکِ دیگر اهداییی جمهوری فتنهجوی اسلامی، و سرانجام واکنش و عکسالعمل اهود بارک برای دفاع از وطن و حفظ جان شهروندان در تنبیه حماسیون، آری ... در بحبوحه همین زد و خورد ها بود که کامپیوتر من، دور از جون شما، برای چندمین بار غش کرد و دست ما را برای مدتی مدید توی حنا گذاشت. لاکن هر جور بود کُم سُرَک(سینهخز) و با ورد و دعای و جادو و جنبل، تا پیروزی مشعشعانه حماس بر صهیونیسم، دندان روی جگر گذاشتیم، بیکامپیوتری و گاه با کمکامپیوتری ساختیم و دوام آوردیم. هرچند من هم، مثل بسیاری از هموطنان بلاگنویسم، سعی داشتم کودکان مظلوم وطن خویش را فراموش کرده و در غم و ماتم کودکان فلسطینی شریک شوم و ذکر مصیبتی بکنم و شعرکی مدرن و بیقافیه در سوگ آن مظلومین بسرایم؛ ولی چهکنم که نه فرصتی دست داد و نه دل و دماغی باقی بود و ، بین خودمان بماند، خود حماسیون را هم در این مصیبت عُظما بیتقصیر نمیدانستم. وَاللهُ اعلم. به ناچار و به مصداق ماهی را هر وقت از آب بگیرند تازه است، اینک پس از پیروزی حماس بر دشمن غّدار و با خاک یکسان شدن هزاران خانه و کاشانه و مدرسه و بیمارستان و ویران گردیدن ساختمانهای دولتی و غیر دولتی و کشتهشدن صدها زن و کودک و پیر و بُرنا در نوار غزه و چه و چه ... دست بهکار میشوم و از هموطنان عزیز، برای این غیبت صغرا، طلب مغفرت میکنم و التماس دعا دارم. هرچند، همانطور که عرض کردم، وبلاگنویسان وطنی، ناخواسته جور بنده را هم کشیدند و با قلمفرسایی خویش، چه در نظم و چه در نثر، تا آنجا که در توان داشتند پنبه صهیونیست بینالملل را زدند و استکبار جهانی و اشغالگران صهیونیست را به کارگاه نمدمالی بردند. لاکن با همه این احوال چند پرسش برای من بیجواب باقی ماند، که اگر اجازه بفرمایید در ذیل مطرح میکنم، بویژه که مشکل حماس هنوز لاینحل باقی مانده است و همه شواهد نشان از این دارند که تا سایه جمهوری اسلامی ایران بر سر جهان برقرار و حماس ستیزهجو در خاورمیانه بر سر کار است، کماکان لاینحل باقی خواهد ماند: --یکم: چرا کسی اسماعیل هنیه، رئیس دولت منتخب فلسطین را، نصیحت نکرد و نگفت عامو! این لقمه برای دهان تو خیلی گُنده است؟ گلویات را میگیرد ها...؟ دست از موشکاندازی بردار ها...! با دُم شیر بازی مکن ها...! اسراییل شوخی موخی سرش نمیشود ها...؟ میآید اونطرف مرز و...هوم هوم هومات میکند ها...؟ حَسَنی مبارک مصری و محمود عباس رامُُالهی معروف به ابومازن قریشی و حتا رؤسای کشورهای دیگر اسلامی و عربی نیز همین هشدارها را دادند و افزودند: بابا ما هم گفتیم و هم نوشتیم و پیام کتبی و پیغام شفاهی به "خالد"ِ دمشقنشین و اسماعیل در زیر زمین فرستادیم ولی کو گوش شنوا؟ میگویند: گفتیم و نوشتیم! نه یکبار که دهبار ... ولی این "اسی" گویا جادو شده بود! هی میگفت: نوچ..، آقای خامنهای در طهران قولام دادهاست چند میلیون دلار دیگر پاداشام دهد... شنیدم حتا "بشار اسد" به خالد مشعل، که فرسنگها دور از صحنه نبرد، جایی در زیر زمین در دمشق پنهان شده است تلفن زده و پیغام فرستاده و گفته است: تو که ناسلامتی رئیس دفتر سیاسی حماس هستی، که توی سرت بخورد، آخه اینجا چه میکنی؟ برو به "اسی" بگو صهیونیستها میایند چوب تو آستینات می کنند ها... خالد مشعل گویا به اسد پاسخ داده است: وُلک، خَلّی وَّلی، الَسیِد اَلخامِنهای یَقولوُن اَلمُضاعِفُونِ لِنا فی اِرسالُون خَمَستُ و عَشرَ الَمیلیون الَدلارون بیلِسانِ اجَمعون اَو حَوالِةُ علیاَلبَنکِ اِلسُویسیونِ مَعَ الاُسلَحةُالمُسلّحوُن مِنَالسلامَتی اَلایرانیوُنیة اَلرافضُیون. اِّنالله یُحِبُ المُسَلجُون. ( ترجمه: برو بچه پی کارت، ولمون کن بابا، سید علی خامنهای قول مضاعف داده است حدود پانزده میلیون دلار بیزبان دیگر از جیب ایرانیان رافضی را بگیرد و به حساب ما در سویس واریز کند به انضمام اسلحه های مدرن. بهدرستیکه پروردگار اسلحه بهدستان را دوست میدارد). نمیخواستم این جمله آخر را که الآن مینویسم بنویسم ولی با شما که رودروایسی ندارم! : یکروز قبل از آغاز جنگ، مطلع شدم "بشی" یعنی بشار اسد به "خالی" یعنی خالد مشعل، تلفن زده و گفتهاست: "خالی" جون، "اسی" قصد دارد موشکهایش را از پشت بامها و از تو مدرسهها و بیمارستانها و کتابخانهها و مدارس سازمان ملل و حتا شنیدهام تصمیم دارد از زیر خشتک زنان مُعففّه مُحجبّه مُطهّره شلیک کند، بشار ادامه داده و گفته است: موشکهای اسراییلی بزرگسال و خُردسال را از هم تمیز نمیدهند، بعید نیست هزاران کودک معصوم فدا بشوند! و خالد مشعل جواب داده است: خُب... که چی؟ فدا بشوند! بهتُخم مرغام که فدا شدند، مگر ما مثل ضهیونیستها کمبود کودک و بچه و طفل داریم که دلواپس باشیم؟ سال دیگر در همین ماه "جونهوری" دو برابرش بچه و کودک و طفل تحویل اجتماع میدهیم! تا کور شود هر آنکه نتواند دید. میگویی نع... نُه ماه دیگر صبر کن! اگر مُخ جنگجویان ما کمی شُل و وِل است، در مقابل کمرشان بهحمدالله سفتِ سفت است... پیاز هم که تا دلت بخواد از مصر، از طریق تونلهای اسلامی وارد میکنیم. صهیونیستها بیایند و هرقدر دلشان میخواهد بکشند! آبروی خودشان را در دنیا میبرند. ما بهحمدالله با اقدامات پیشگیرانه قرص ضد حاملگی را ممنوع کردهایم و بهیاری حکومت طهران به والدین برای هر کودک شهید شده و در ازاء هر طفل تازه تولد یافته هزار دلار میدهیم. مگر ما مثل صهیونیستها برنامه کنترل خانواده داریم؟ که پس از تولد دو تا بچه، زیپ شلوارمان را قفل بزنیم؟ --- دویم: من نیز برای خالی نبودن عریضه آمدم و برای "اسی" پیغام فرستادم، گفتم: اگر همسایهی من نَه هشت سال، که هشت روز، خانه و محل مسکونی مرا سنگباران بکند، زن و بچه مرا در خطر زخمیشدن یا در تهدید مرگ قرار دهد... والله بالله، بهحضرت عباس، ستون فقراتاش را میشکنم... فقراتاش نشد، گردناش را خُرد میکنم. حالا شما پس از هشت سال موشکاندازی انتظار حلوای طنطنانی از اسراییلیها دارید؟ --- سیم: حماس ادعای یک دولت رسمی، مسؤل و منتخب مردم را دارد. لاکن بجای اینکه همانند یک دولت مسؤل راه مذاکره و معامله و پیروی از روش معمول دیپلماسی را پی گیرد، بویژه که افکار عمومی جهان را نیز با خود همراه دارد، لاکن میآید چکار میکند؟ در جلد گروههای تروریستی فرو میرود، انگولک میکند، شهید انتحاری به اسراییل قاچاق میکند، اتوبوس و رستوران و صف نانوایی منفجر میکند! خودشان هم میدانند با پرتاب چند موشک اهدایی نمیتوانند غلطی بکند! و با این عملیات ایذایی و تروریستی فقط عِرض خود میبرند و زحمت دیگران میدارند. ولی گویا دلارهای جمهور اسلامی قدرت تفکر را از آنها گرفته است. که گفتهاند از کوزه همان برون تراود که در او ست --- چهارم: میگویند دولت غاصب و غیر قانونی اسراییل! آفرین به این استدلال! لابد ابراهیم خلیلالله، اسحاق، اسماعیل، داوود و سلیمان اجدادِ چینیها و ژاپنیها بوده اند! میگویید قرنها از زمان موسی میگذرد؟ یعنی چون این قوم قرنها دوام آورده است پس حق ادامه زندگی ندارد. چه کس حکم داده است که یهودیها اجازه بازگشت به سرزمین پدری را ندارند؟ مگر سازمان ملل حکم به تقسیم سرزمین یهود نداد؟ که فقط بخش کوچکی از سرزمین پدری نصیب یهودیها شد؟ و آیا مگر یهودیها نبودند که به داشتن همان بخش قناعت کردند و کمر همت به آبادیاش بستند؟ و آیا مگر این اعراب نبودند که بجای آبادی سرزمین نصیبشده، پنج جنگ را، بهقصد نابودی و با هدف به دریا ریختن یهودیان، به آنها تحمیل کردند؟ میگویند: سرزمینهای اشغالی! آنچه را اعراب اکنون سرزمینهای اشغالی مینامند غنائمای هستند، که اسرائیل در دفاع از خود و در ازاء کشتن شدن سربازاناش، از دشمن، که آمده بود آنها را به دریا بریزد، به گروگان گرفتهاست. چگونه است که غنیمت جنگی در اسلام حلال تلقی میشود، برای غیر مسلمان اما به سرزمین اشغالی تبدیل میگردد؟ سرزمین اشغالی طبق کدام حدیث؟ بر حسب کدام آیه؟ کی میخواست چه کسی را نابود کند؟ کی پیروز و کی شکست خورد؟ مصر و اردن صلح کردند، زمینهایشان را تا آخرین وجب پس گرفتند، حماس و حزبالله و جهاد اسلامیهای تمامیتخواه، که شعارشان نابودی دیگران است، با چه رویی غنائم جنگی اسراییل را، بدون تن دادن به صلح همراه با همزیستی پایدار و بدون قبول مسیر مذاکره و تفاهم و شناسایی مرزها، باز پس میطلبند؟ حقیقت و واقعیت ایناست که ملت فلسطین، زن و بچه فلسطینی، همیشه مورد استفاده ابزاری دیگران قرار گرفته است. کسی ، جز برادران عربشان، مسؤل آوارگی آنها نیست. خدا نیامرزد جمال عبدالناصر را که آغازگر استفاده ایزاری از این ملت شد و پس از او لیبی، سوریه، عراق و همه دول عرب، در تداوماش کوشیدند، هرکس به نوبه خود. و اینک این آخوندهای اسلامی ایران هستند که فلسطین را آلت دست خویش قرار میدهند و مشکل و دعوای آنها با اسراییل را به یک مشکل ایرانی تبدیل کردهاند و بهانه به دست قدرتها میدهند تا برای دفاع از خویش به میهن ما آسیب برسانند. ![]() -- پنجم: من در کتب خواندهام و در فیلمهای تاریخی دیدهام که سرداران سپاه در پیشاپیش لشکر به قلب دشمن میزنند و برای سربازان نمونه تهور و شجاعت میشوند. چگونهاست که خالد مشعل صدها کیلومتر بدور از جبهه جنگ، در دمشق آرام مینشیند و میگوید لنگاش کنید؟ یا اسماعیل هنیه در سوراخی پنهان میشود و در دوربین تلویزیون و در ویدیو فریاد میزند که: واللهالعظیم من تنبون از تو پای دشمن در میآورم؟ هم اسماعیل میداند هم ما میدانیم، که اسراییلی ها لحظه به لحظه از محل سکونت و از پنهانگاه "اِسی" با خبر بودهاند و با خبر هستند و میتوانستند و میتوانند بیدرنگ با پرتاب یک موش کوچولو، که ما ایرانیها به آن «موشک» میگوییم! حساباش را کف دستاش بگذارند. و اگر تا کنون چنین نکردهاند لابد به این دلیل است که هر کس دیگری بیاید، اگر برای خودنمایی هم شده، از وی تندرو تر میشود و باز روز از نو روزی از نو. درصورتیکه همین اسماعیل، هرچند باریتعالی در مقابل این همه جثه و هیکل که به او عنایت فرموده است قدرت درک و تشخیص مصلحت ملت فلسطین را از وی سلب نموده؛ ولی در مجموع یک «گود گای»، یک بچه خوبی است، و اگر خامنهای و متکی و لاریجانی آراماش بگذارند میشود تا حدی آدماش کرد؛ او لابد در مقابل آدمخواران دیگری، که در حماس در انتظار بلعیدن قدرت نشستهاند، برای اسراییل قابل تحملتر است. --- ششم: پس از آنکه اسراییل آتشبس بر قرار کرد و "اسی" از سوراخاش بیرون آمد، هرچند دو باره شروع کرد به رجزخوانی و به هل من مبارز طلبیدن و حتا شکست مفتضحانهاش را، مثل شکست آخوندها از صدام عفلقی، به یک بهپیروزی شکوهمند تبدیل کرد، ولی حدس میزنم او میداند اگر مسبب جنگ دیگری در غزه بشود اسراییلیها این بار ملاحظه ریش سفیدش را نخواهند کرد و عطای پرتاب یک موش کوچولو را به بقای وی خواهند بخشید و او را نیز بههمانجا خواهند فرستاد که احمد یاسینها و رنتیسیها را فرستادند. اگر او ملاحظه میکند که خامنهای و دیگر آیات عظام آخوند زده ایران شکست مفتضحانه از عراق را در حرف تبدیل به پیروزی مطلق کردند و آب از آب تکان نخورد و اینک نیز بجایی رسیدهاند که با آمریکا و با بقیه جهان شاخ بهشاخ می شوند، باید بداند که ریشه این سخن در فلسفه گفتار بنیانگذار انقلاب اسلامی است، که جنگ و ویرانی و کشت و کشتار و خونریزی را نعمت و برکت الاهی میپنداشت. --- هفتم: دیشب در تلویزیون آلمان، در مصاحبهی خبرنگاری با یک دولتمرد حماسی در نوار غزه، دیدم و شنیدم که آن برادر میگفت: ما به هر فلسطینی ساکن غزه چهار هزار دلار بابت خرابی مسکناش و هزار دلار هم بابت خرید لوازم منزل هدیه میدهیم، به انضمام هزار دلار برای هر شهیدی که دادهاند و هر طفلی که خواهند زایید. وقتی خبرنگار پرسید شما این مبلغ کلان را برای حاتمبخشیتان از کجا بدست آوردهاید؟ مأمور با زبان بیزبانی ازعطوفت و هدیهی آخوند های ایرانی یاد کرد، که بهاصطلاح خودشان ،شیعهی رافضی و نجس هستند، که این آخوندهای مجوس! نه از جیب گشاد خود، بل از شکم کودکان ایرانی میگیرند و به مفتخوران حماس و حزبالله میبخشند. تا کی صبح دولتشان بدمد. ـــ هشتم: ایراد بسیاری از وبلاگنویسان ایرانی در "بلاگشهر" بر این بود که چرا اسراییل خانههای شخصی، مدارس و بیمارستانها را بمباران میکند و در نتیجه باعث کشت و کشتار کودکان فلسطینی میشود؟ اسراییل کشوریاست آزاد و دموکرات و مسؤل، که به افکار عمومی جهان سخت نیاز دارد و به آن احترام میگذارد.اسراییلیها مگر دیوانه هستند که بیهوده زن و کودک بیگناه فلسطینی را بمباران بکنند و افکار عمومی داخل و خارج را بر علیه خود بر انگیزند؟ و اصولا چه نتیجهای جز انتقاد دوست و دشمن از این گونه بمبارانها عایدشان میشود؟ فلسطینیها پنهان نمیکنند که از پشت بام خانههای مسکونی، از درون حیات مدارس و از بیمارستانهای عمومی و در پناه ساکنین شهرها، به اسراییل موشک پرتاب میکنند. اسراییل اگر در صدد دفاع از شهروندان خود برآید و بخواهد به این موشکپراکنیها خاتمه دهد چهکار باید بکند؟ برود و بمبهایش را در مدیترانه بریزد؟ در صحرای سینا و یا در کویر «نگب» رها کند؟ یا دست روی دست بگذارد و تسلیم شود و بگوید بیایید ما را پس از موشک باران بهدریا بریزید؟ آیا وبلاگنویسان مخالفنویس راه حل دیگری ارائه میدهند؟ ـــ نهُم: منتقدین میگویند پاسخهای کوبنده اسراییل در مقابل موشک پراکنی حماس تناسب ندارد. یعنی چه تناسب ندارد؟ آیا اگر حماس هشتاد موشک پرتاب کرد اسراییل بیاید هفتاد و نهتا یا هشتاد و یکی پرتاب کند تا تناسب بر قرار گردد؟ آیا اگر کسی در جنگ صاحب توپ و تفنگ بود باید توپ و تفنگاش را در دفاع از خود کنار بگذارد؟ چون دشمنی که قصد نابودی وی را دارد با تیر و کمان با او میجنگد؟ ـــ دهُم: ایراد میگیرند در هر حمله موشکی این کودکان هستند که بیشترین آسیبها را میبینند. شما حتا اگر قلوهسنگی را به طرف نوار غزه پرتاب کنید، هنگام فرود آمدن بیتردید تو سر دوسهتا بچه میخورد. نوار غزه نه زمینی برای کشت و زراعت دارد و نه کاخانهای برای تولید. مردم همه یا چریک مسلح هستند یا کارمند بیشمار مفتخور دولت! یعنی بیکار و علاف، که اسلحه و پول عیاشیشان از جمهوری اسلامی تأمین میگردد و حقوق و مایحتاجشان از کشورهای عربی یا از اروپا یا از آمریکای جهانخوار یا از اسراییل. بنا براین شبها کسی خسته و کوفته از کار به بستر نمیرود. بل هر مرد با داشتن حدود چهار زن، دست یکی از اُمحلیمه یا اُم سکینههایش را میگیرد و مشغول تولید مثل میشود. هرعیال هم چیزی حدود هشت تا نُه تا بچه دارد، که هر پدر صاحب (چهار ضرب در نُه) حدود 36 فرزند است. این نوار 45 کیلومتری یک میلیون و نیم جمعیت، اکثرا کودک و نوجوان در خود جا داده است. در هر فیلمی که از ساکنین غزه در تلویزیون نشان داده میشود 90 در صدش شامل کودکان از سهچهار ساله تا 13/14 ساله هست. با اینوصف اسراییلیها چگونه از خود دفاع کنند و موشکپراکنیهای حماس را به چه نحو پاسخ دهند تا ترکشی به تریج قبای کودکی نخورد؟ جنگ همین است دیگر. سران حماس اگر خود را در مقابل مردم شان مسؤل میدانستند آنها را به عمد و برای مظلومنمایی هدف موشکهای دفاعی اسراییل قرار نمیدادند. * من در مقام دفاع از عملکرد اسراییل نیستم. نه آنها نیازی به دفاع من دارند و نه من دشمن مردم فلسطین هستم. من طرفدار حقیقتام. هم اکنون که جورج میچل، نماینده رئیس جمهور آمریکا، برای هموار کردن راه صلح به خاورمیانه سفر کرده است، حماسیها یک خودرو نظامی اسراییل را منفجر کردهاند چون میدانند اسراییل سرکشی و تعرض آنها را برنمیتابد و بیپاسخ نمیگذارد ولی هدف بینتیجه کردن تلاشهای فرستاده آمریکاست! چون میدانند صلح و آرامش مترادف با نابودی تروریسم و مساوی با قلع و قمع آدمکشی و فتنهجویی و لاجرم قطع حقوق مزدوری آنها توسط جمهوری اسلامی.
من چندشم میشود وقتی لاریجانی و متکی و خامنهای را میبینم که چُفیه عربی بر دوش انداخته و بجای جستجوی راه حلی برای مشکلات مملکت خویش، با عوامفریبی سنگِ تروریستهای عرب را بهسینه میزنند، که ضرر شان همیشه آشکار بوده ولی هر گز نفعی از آنها بهما نرسیده است. این حضرات معتقدند حمایت از تروریستهای حماس و حزبالله باعث پایداری و تداوم حکومت خودشان در ایران است. و گرنه کدامشان دلشان برای فلسطین سوخته است؟ بیچاره مردم فلسطین که از این حقیقت غافلاند! من میگویم چه بسا این حمایتهای کورکورانه و این ماجراجوییهای نا بخردانه، باعث و مسبب آسیبهای جبران ناپذیر، مثلا از هم پاشی و تجزیه، مملکت خودمان بشود! من میخواهم تکرار کنم و بگویم حساب ایران و ملت ایران از حساب آخوندهای ماجراجو و قدرتطلب جداست! و دریغ که احتمالا تا حکومت آخوندی در ایران برقراراست خاورمیانه نیز فرشته صلح را در آغوش نخواهد کشید و کودکان فلسطینی و اسراییلی کماکان آسیب خواهند دید..
Sonntag, Januar 25, 2009
کاش ما هم دختر بودیم امامجمعه ناکجا آباد، در بالای منبر، شکوهها دارد از دست تاکسیرانان تهرانی و از دست رانندگان خودروهای سواری. او مینالد که رانندهها آخوند های منتظر سر خیابان را سوار نمیکنند ولی در عوض برای سوار کردن دخترها از هم سبقت میگیرند. او میگوید: رانندهها بجای سوار کردن روحانیون و محشور شدن با ائمه اطهار و بردن ثواب و تمتع از اجر دنیوی و اُخروی؛ دخترها را سوار میکنند، آنها را میبرند جاده هراز و پس از فریب و گرفتن کام، از دامنه کوه به قعر دره پرتابشان میکنند. او با تأثر میگوید: روحانیون را سوار نمیکنند ولی بیدرنگ، با ماشینهای رنگارنگشان، جلو دخترها ترمز میکنند. سپس با لبخند ملیحی میگوید « کاش ما هم دختر بودیم» و جمعیت میزنند زیر خنده! چون لینک ویدیوکلیپ را نیافتم ناچار سوز دل آیتالله را بهشعر کشیدم: لینک ویدیوکلیپ این خطبه در یوتیوب را یکی از خوانندگان برایم فرستاده است که با سپاتس فراوان از ایشان اینحا میگذارم: http://de.youtube.com/watch?v=1rsUMNspzWM کاش ما هم دختر بودیم کاش من هم دختری بودم قشنگ خوشگل و خوش تیپ و رند و شوخ و شنگ * کاش من هم داشتم دو تا ممه مرد شیکپوشی بهمن میزد تنه * نیشگونی میگرفت از باسنام می ربود با بوسهای جان از تنام * لیمویم را میفشرد با هر دو دست میشدم غرق تمنّا، مستِ مست * گونهام میسوخت و او با هر نفس زیرلب میخواند نامام، با هوس * کاش من هم دختری بودم ملوس کاش من هم میشدم یک شب عروس * توی حجله مینشستم بیغلاف جامی مینوشیدم از شهد زفاف * کاش اسمام بود نرگس یا پری مهرنوش، شبنم، ستاره یا زری * کاش ماشینهای زرد و سُرخفام نیش ترمز میزدند در پیش پام * با نگاهی، چشمکی، لبخندکی میدریدند از تن من خِشتکی * کاش میبردند مرا جاده هراز با فریبی مینمودند سرفراز * یک شبی در حالت مستی و شور قعر دره پرت میکردند به زور * با سری افراشته با موی بور میشدم در قعر دره گور بهگور * ![]() ![]()
Mittwoch, Dezember 17, 2008
الغدیر، خزعلی، نوروز آیتالله خزعلی: عید بزرگ ایرانیان باید عید غدیر باشد. تشریفاتی که ایرانیهای(مجوس) برای نوروز قائل میشوند، آیا ربع آن را برای عید غدیر قائل هستند؟ ![]() ![]() آن شنیدستم که شیخ ِ خزعلی خوردهاست گویا "شکر" در محفلی * شیخ هشتاد و سه ساله، موش پیر دست اندر کار ِ بنیاد غدیر * مار مولک بوده است کنون افعی شده توی کاخاش، گوشهای مخفی شده * تاب داده از جلو تحت الحنک توی مغزش کرده فکری قلقلک * گاه تمجید کرده است از "احمدی" گاهی هم از رهبر مطلق، "علی" * گفته بنزین سهمیهبندی شده اقتصاد ما کمربندی شده * ذّم نوروزی نموده، آن عمو باز باطل کرده است از خود وضو * گغته نوروز، تاج جمشیدی، اَخ است روز نو، با فجَر فروردین، چخ است * عید را عید غدیر بایسته است مرگ بر ایرانیان شایسته است * با همین دستهای پیر، با قهر و خشم برکشیم از کاسهی سر، هر دو چشم * هر کسی بالد به آداب، بر رسوم لِه نماییم تخمهایش، مثل موم * هر کسی گوید که من ایرانیام از تبار خسرو ساسانیام * یاد کرد از تخت جمشید، با درود مدحی در تعریف نوروزی سرود * مینماییم چوب در آستین او به درَک واصل کنیم آیین او *
میزنیم بر فرقشان نوروزشان میچپانیم الغدیر در ... جونشان ***
Donnerstag, Dezember 11, 2008
اندر چگونگی داغ شدن خودم، بجای لینک
عرض کنم حضورتون دوستان زیادی با پیام و ایمیل دلشادم کردند، عدهای زنگ زدند و محبت کردند و به به و چه چه گفتند در رابطه با یاد داشت پیشینام، که لینکاش را در بالاترین گذاشته بودم. گفتند و نوشتند که فلانی موضوع خوب و داغی را مطرح کرده بودی که همه ما واقعا داغ دلی از آن داشتیم و چه خوب که رشته سخن را گشودی http://balatarin.com/permlink/2008/12/8/1470268. بویژه که گردانندگان سایت، خود نیز این جور مطالب را مطالعه نموده، حسن نظر دارند و عنایت میفرمایند به سخنان خوانندگانی، که در ره بهبود سایت و بالاتر بردن کیفیتاش پیشنهادهایی ارائه میدهند. گفتند حالا بیا و لینک نوشتهات را به "لینکهای داغ" اضافه کن تا خوانندگان بیشتری بیابد و اظهار نظرهای بیشتری بطلبد. گفتم والله راستش را بخواهید تا کنون هرگز لینکی را "داغ" نکردهام. و آهسته، تا که اغیار نشوند، اضافه کردم: بلد هم نیستم. از این گذشته من فکر میکردم هر نوشتهای که تعداد معینی رأی بیاورد خود بخود داغ میشود، هرچند، طبق معمول، دقت نکردهام، آیا اصولا لینکی از من تا کنون "داغ" شده است یا کماکان، همین جوری، به سردی گراییده است؟ با صدای بلند رسوایم کردند، گفتند: ناخدا، زشت است! این حرفها را نزنید! نگویید بلد نیستم ! شما کشتیهای غولپیکر را از «رایکاویک ایسلند» تا ملبورن و سیدنی در «استرالیا» و از «سیاتل» آمریکا تا «ولادی وُستُک» روس، و از هونولولو تا شانگهای، با چشمان بسته! هدایت کردهاید. بلد نیستید یک لینک بیعرضه را توی بالاترین داغ کنید؟ و با صدای بلندتر فریاد زدند: یک آفریقایی کنیایی میرود آمریکا برای تحصیل، همونجا زن میگیرد، ازدواج میکند، پسرش رئیسجمهور قدرتمندترین کشور جهان میشود، اونوقت شما بلد نیستی یک لینک فسقلی را داغ کنی؟ گفتند: دکتر محمود احمدی نژاد، بچه آرادان، هاله نور را در سازمان ملل بدنبال خود میکشد، میخواهد با نفت پنج دلار در بشکه، اقتصاد مملکت اسلامی را بهشت برین کند، شما کاپیتان، با آن یل و کوپال، بلد نیستی یک "داغ" بر پیشانی لینکات بزنی؟ رهبر با ردا و عبا و نعلین و عمامه، مثل کبوتر، از پنجره قطار سریعالسیر به بیرون میپرد و پس از اقامه نماز پای پیاده تا کربلا و کوفه میدود، شما میگوئید بلد نیستید یک.... گفتم: خُب ...خوبه خوبه خوبه... بس کنید! آبرویم را تو اینترنت جلو زن و بچه و کس و ناکس بردید ... حالا بگویید چهکار باید بکنم! نفسی کشیدند و گفتند: برو فلانجا، دست راست، کوچه اول، یک کلیک بکن بعد برو دست چپ، کوچه دوم، یک دفعه هم اونجا کلیک کن و بعدشم یکبار بدور خودت بچرخ و برو فلانجا و با انگشت شست اونجوری شلیک کن! لینک خودش "داغ" میشود. * هیچ...درد سر ندهم، رفتم و با هزار زحمت و بدبختی لینک را داغ کردم، سپس با لبخندی حاکی از رضا بر لب، قُلپای از فنجان کاپوچینوی سردم نوشیدم، به پشتی صندلی تکیه زدم و حالتی بهخود گرفتم که گویا فتح قلعه خیبر کردهام. * در دل گفتم: آخ جون... چه راحت بود لینک داغ کردن در سایت بالاترین! نه با توفانهای زنجیرهای شمال پاسیفیک، در امتداد جزایر «الیوت»، روبرو شدم، که چندین بار اشهدم را خواندم، که نزدیک بود غرقم کنند و نه با موجهای دهشتزای مثلت برمودا درگیری داشتم، که چیزی نمانده بود بچههایم را یتیم کنند؛ و نه مانند گذر از منتها الیه آتلانتیک شمالی در شب تاریک بود، که با یخهای شناور قطبی دست به گریبان بودم، که خواب از چشمم میربودند و نه ... آخ ... چه بگویم... آخ جون... راحت شدم... خدا را شکر چند سالیست دود مود را ترک کردهام و گرنه فضا جون میداد برای یک پُک از چپق، پیپ، یا هرچی که دود کند... ولی خلسه و خوشیام چندان طول نکشید که ناگهان سر و صدای مزاحمین و مدافعین ظاهری حقوق بشر، بلند شد و دو تا "منفی" قلُنبه بهنافام بستند. سومین منفی هم بلافاصله پشتِ آن دو "آی دی" قرمز چسبید. همراه با پیامهایی که مرا شرمندهی شرمنده کردند. یکی از آنها بنام (اون مین د) پیام داد، عین پیام را کپی میکنم: " شما چى فكر كردى اينو به موضوع داغ نسرين ستوده اضافه كردى؟ " دومی بنام "ستوده" نوشت: " آقاي ميداف ، لينک شما چه ربطي به موضوع داغ نسرين ستوده داره؟ " نمیدانم چرا احساس میکنم نویسندههای این دو پیام هر دو خانم هستند. به هر حال از ترس اینکه مبادا نفر بعدی سبیلم را دود دهد، آمدم و ُتند تُند معذرتی نوشتم و تمنا کردم بابت این اشتباه از غضب اعدامم نکنند.(رجوع شود به پیامهای رسیده) چند لحظه بعد دیدم یک نفر دیگر هم آمد و یک منفی دیگر داد! به این دلیل که آقا، این مطلبات "تکراری" ست، هرچند، چند قدم پایینتر، خودش مطلبی، تکرار اندر تکرار، در رابطه با خانم وکیل دستگیر شده در تهران لینک داده بود. شاید منظورش از تکراری این بود که چند سال پیش، آن زمان که سایت بالاترین راه افتاده بود، یکنفر مؤمن متوجه این مطلب شده بوده است که اگر انسانی، ذیجنبندهای، در انتقاد از جمهوری اسلامی نوشتهای منتشر کند، احتمالا با حمله "آپاچی" های اسلامی روبرو میشود که میآیند و با رأی منفی گروهیشان آن مظلوم را چنان به حفره تاریکی در یکی از کهکشانها، سرنگون میکنند که کافر نشنفد هندی نبیند. بنا بر این لازم نیست من هم مجدا به آن مطلب بپردازم. جلالخالق... * در رابطه با قاطی شدن لینکام با نسرینخانم اما چون تو باغ نبودم و هرگز نامی از "نسرین ستوده" نشنیده بودم، بدو بدو رفتم تو گوگل، گشتم دنبال عکسی، مکسی، مطلبی تا ببینم این خانم ستوده کیست و چیست و چه جوریست، که ما ناخواسته پا توی کفشاش کردهایم، لینک داغاش را از داغی انداختهایم و خود و اهل بیت را به چنین مصیبت عظیمی مبتلا ساختهایم؟ از بس حواسم پرت بود که دیر متوجه شدم لازم نبود اینهمه راه را، تو این سن و سال، نفسزنان تا گوگل بدوم! تو همین بالاترین هم میتوانستم در گزینه "جستجو" دنبالش بگردم. به هر حال این دوتا سه تا منفی عجیب زهر چشمی ازم گرفته بودند که حواسم را بنکل پرت کرده بودند. در آنجا، یعنی در گوگل بود، که متوجه شدم خانم نسرینخانم، وکیل دادگستری و امضا کننده طومار و برنده جایزه بینالمللی!!!! حقوق بشردر یکی از بنیادهای گمنام در شمال ایتالیا هستند، که آخوندهای ضد بشر، مانع از خروجاش از فرودگاه بین المللی تهران شدهاند و اینک هواداراناش، که از طرفداران سر سخت حقوق بشرهستند، با دوسه تا رأی منفی، تلافیاش را سر من بیخبر در آوردهاند و با مهرورزی حقوق بشری، بدون اینکه به ذهنشان خطور کند ممکن است اشتباهی رخ داده باشد، اعتراض کردهاند، که سر مطلب شما به تهاش نمیخورد، آنگاه معنی بشر و حقوقاش را (با رأی قرمز) به من چشاندهاند و چنان درس حقوق بشری بهمن دادهاند تا من باشم و دیگر لینکم را با لینک نسرینخانم قاطی نکنم. وقتی علامت موش را روی رأی سرخشان گرفتم این چنین خواندم: " دلیل: تیتر، توضیح، با بخش نا مناسب". البته تا زمانیکه پیامهای محبتآمیزشان را نخوانده بودم هنوز دوزاریام نیافتاده بود و گیج و منگ بودم که چرا دُمب نوشتهام به سرش نمیخورد و خودم متوجه نشدهام؟.............خانم نسرین ستوده محروم از جایزه-----> *.
![]() مرا بگو دل به این خوش کرده بودم که برای اولین بار نوشتهای را در بالاترین، بدون گرفتن رأی منفی، منتشر کردهام، که تاکنون سایقه نداشته است! که حتا "منفی" دهندگان حرفهای هم خجالت کشیده بودند در مقابل استدلال من و منطق خوانندگان، رأیی منفی بدهند. لاکن حقوق بشریها بیخیال... معیار دیگری دارند! آخه بشر تا بشر داریم .... یکی از دوستان که از ماجرا مطلع شده بود میگفت: ناخدا، شما بیخودی سر آخوندها داد نزن اونها میفهمند چه میکنند... این ایتالیاییهای صهیونیست در پوشش تقدیم جایزه حقوق بشر به نسرین خانم، قصد داشتند ضربهای کاری به اسلام و به جمهوری اسلامی وارد کنند، که با بیداری و هوشیاری سربازان گمنام امام زمان، توطئه خنثی شد. سه تا منفی هم شما برای تنبیه گرفتی...که اگز لینکات به لینک نسرین خانم وصل نشده بود، برادران حزباللهی سر از چند و چون توطئه ایتالیاییهای صهیونیست در نمیآوردند و "نسرین" بهموقع پرواز کرده بود، حالا هم اینقدر حقوقبشریها را عتاب و سرزنش نکن، که به همین رأی قرمز بسنده کردهاند و اَخت.... استغفرالله...
رأی منفی در "بالاترین" سایتِ "بالاترین" بیشک پیشتاز سایتهای خبری فارسی در پهنه اینترنت است. که دستاندکار اشاعه فرهنگ ما و توزیع خبر و معرفی بلاگرها و نشر نوشتههای کسانیست که فکر میکنند حرفی برای گفتن دارند؛ با نقاط ضعفهایی، که امید، گردانندگان سایت در برطرف کردناش بکوشند. مشخصترین نقطه ضعفِ سایت، با همه احترامی که به زحمات، به فعالیتها و به نیت خیر گردانندگاناش هست، همانا حذف نوشتهای پس از اخذ چهار رأی منفیست! که معلوم نیست چرا و به چه دلیل گردانندگان سایت با لحاظکردن فقط چهار رأی منفی، نوشتهای را، هرچند ارزشمند، در تابوت اینترنتی گذاشته و زنده بهگورش میکنند؟ آن هم آرایی منفی، که اغلب از سوی افرادی داده شدهاند، که صلاحیت بیغرض بودنشان در تصمیمگیریهای تأثیرگزار و کارساز و در دادن آرایی بیغرض، مورد شک و تردید است. حذف بیهوده اینگونه نوشتههای ارزشمند موجب آه و افسوس و تأسف بسیار خوانندگان فرهیخته سایت شده است. بدیهیست هدف گردانندگان سایت، آزادی در رأی دادن و آشنایی مردم، بویژه جوانان، با اصول دموکراسی و عادتدادن شهروندان به تصمیمگیریهای صحیح است. ولی این امر متأسفانه بهانهای شده است در دست کسانی که فاقد افق فکری روشن میباشند. و یا مبتلا به عدم آگاهیی درست از آزادی اندیشه و آزادی بیان هستند! که نه از روی منطق و نه با اُسلوبِ بینظری و بیطرفی، که از روی غرض و عُقده و مایهگرفته از تعصبهای بیجا و برداشتهای غلط از کُنهِ مطلب، نشأتگرفته از دُگم و تحجُر ناخواسته، رأی میدهند، که با همین رأی منفی نوشتهای را هنوز پا نگرفته از نفس میاندازند. آری... دفناش میکنند. اصولا فلسفه دادن رأی منفی خود بزرگترین « Handicap » حّد و مَرز، قفس و چارچوب، سربار، اشکال، مانع و نقص است. چه اشکالی داشت اگر در رأی دادن، آنگونه برنامهریزی و آنچنان اِعمال میشد که اگر مطلبی مورد پسند خوانندهای قرار نگرفت، اصلا رأی ندهد، یا رأی ممتنع بدهد یا حد نصاب حذف نوشتهای را از چهار رأی به مثلا دَه رأی ارتقاء داد. * من شخصا بارها لینکهای تازه منتشرشدهای را خواندهام که پخته، وزین و پرمحتوا بودهاند و در دل به نویسنده مطلب آفرین گفتهام و آرزو کردهام دیگران نیز امکان مطالعه همین مطلب را در پهنه اینترنت، بویژه در سایت مشهور و پُرخواننده بالاترین، بیابند. ولی دریغ و افسوس، که به یُمن رأی منفی چند هموطن نهچندان دور از تعصب، لینکها از دور خارج و حذف شدهاند و در حقیقت دهان نویسندگان مطلب را با این عمل دوختهاند. * در مجموع باید گفت، که در بسیاری موارد، این خوانندگان بیغرض سایت نیستند که تعیینکننده و تصمیمگیرنده میشوند در رسیدن و نرسیدن لینکی به سقف "بالاترین" ها ! بل عده معدودی، عمدتا نا بالغ، بیمسؤلیت، حساس و زود رنج ، متعصب مذهبی، بدون درک عمیقی از محتوای نوشتهای که خواندهاند، کسانی که پساز مدتها هیچبودن و در بیقدرتیی مطلق بهسر بردن ، اینک نیروی تأثیرگذاری پیدا کردهاند، که با بکاربردن گزینه منفیاش ارضاء و خشنودی خاطر خویش را حاصل میکنند. که طاعت ار دست نیاید گُنهی باید کرد. * نگاهی به علل رأی منفیی منفیدهندگان، خود گویای این حقیقت تلخ است: میگویند: "توهینآمیز" " خلاف واقع" " تکراری" ... هر چند در "راهنما"ی سایت در بخش «امتیاز دادن» بهوضوح قید شده است که به چه نوع لینکهایی میشود امتیاز منفی داد. میگویند "توهینآمیز" است! متأسفانه هرگونه انتقادی نسبت به شیوه مملکتداریی سیاستمداران اسلامی، که اکثرا نیز در کسوت آخوندی، امور را رتق و فتق میکنند، در نظر طرفدارانشان توهین تلقی میشود. حتی اگر رهبر و مرجع تقلید، پریدن از پنجره قطار را بهمنظور انجام فریضه دینی مثال بیاورد و احتمالا باعث تقلید مقلدین و مسبب شکستگی گردن مسلمین و بتیم و بیسرپرست شدن خانوادهای بشود. و توهین تلقی میکنند حرف ما را - اگر بیاییم و نصیحت بکنیم مردم را که مبادا تقلید بکنند این عمل خطرناک را که کار هر کس نیست پریدن از قطار. یا اگر بیاییم و از رئیس جمهور محترم بپرسیم: شما که با نفت بشکهای 150 دلار دردی از مردم دوا نکردید چگونه میخواهید هزینه زندگی آنها را با بشکهای پنج دلار تأمین کنید؟ میگویند این حرف توهین است! ولی عمل رهبر و رئیس جمهور که نصف همین پول را تحویل گردنکلفتهای مفتخور حماس و حزبالله لبنان میدهند، که نه بدرد این دنیا و نه بدرد آخرتمان میخورند، توهین به ملت ایران محسوب نمیکنند. * "تکراری بودن". اصولا رأی منفی دادن به علت "تکراری" بودن مطلب یعنی چه؟ با انتخاب آقای بارک اوباما به ریاست جمهوریی تنها ابر قدرت جهان سرنوشت و تاریخ پانصد ساله بردگیی سیاهان در آمریکا ورق خورد و برگ برگ آن تاریخ سراسر رنج و محنت را میشد در قطرات اشک چشمان « جسی جکسون» ، فعال حقوق بشر، دید، که دوربین هر لحظ بهروی صورتاش و بر اشکهایش زوم میشد. و هر کس که با تاریخ آمریکا و با بردگیی سیاهاناش آشنا بود، همراه با «جسی جکسون» اشک ریخت. * من بهمقتضای شغلی از اوایل سالهای شصت میلادی تا به امروز صدها بار در آمریکا بودهام، بدون استثنا در همه بنادرش پهلو گرفتهام، صدها بار بدبختی سیاهان و تبعیضنژادی را در آنجا بهچشم شاهد بودهام، من با گریهی " جسی جکسون" گریستم. * آیا من سخنی در رابطه با انتخابات آمریکا نگویم و ننویسم، چون بیشاز دههزار مطلب و خبر و مقاله و نوشته و تفسیر و تحلیل در رسانهها و در سایت بالاترین منتشر شدهاست؟ چون بهزعم منفیدهندگان نوشتن در باره انتخاباتِ تاریخساز 2008 آمریکا "تکراری" ست؟ آیا این دلیلی منطقی برای دادن رأی منفی است؟ * خداوند تبارک و تعالی همه ما ایرانیان را به راه راست هدایت فرماید و نشان مان بدهد که در رأی مثبت دادن لذتی هست که در منفی دادن نیست. والسلام و علیکم و رحمةالله...
|
![]() |