Battan

  مطالب گذشته  
  • صدای تغییر یا صدای انقلاب؟

  • خاتمی چرا آمد؟ چرا رفت؟

  • چهارشنبه‌سوری و نوروز، خاری در چشم آخوند؟

  • اتحاد به هر قیمت؟

  • در کنفرانس مونیخ چه گذشت؟

  • آقای حماس، بس است فرصت‌سوزی!

  • کاش ما هم دختر بودیم

  • الغدیر، خزعلی، نوروز

  • اندر چگونگی داغ شدن خودم، بجای لینک

  • رأی منفی در" بالاترین"


  • Donnerstag, Oktober 27, 2005

    دسترسي به اخبار ايران براي در يانوردان

    بزرگترين مشکل برای دريانوردان دوربودن ازاخبارواتفاقات روزمره است. بویژه برای کسي که می خواهد علاوه براخبارجهان بطوراعم، از اخبار وطنش نیزبطور اخص آگاه شود. پهلو گرفتن کشتي در بندرمصادف است با هجوم مسؤلين کشتیرانی ومأمورین جورواجور( نماينده شرکت کشتيرانی، قرنطينه، پليس بندر، پلیس گمرک، ای می گرايشن، مسؤلين محيط زيست، مسؤلين گمرک، مامورین کنترل کالا های آتش زا، تحويل وتحول وسائل الکترونيک سفارش داده شده ونظارت بر نصب وآزمايش آن دستگاه ها، نظارت بر تخليه وبارگيری ، کنترل دستگاهها ووسائل ايمنی، جرثقيل ها، کنترل سيستم آتش نشانی کشتی و... وهمه این چک آپ ها و کنترل ها توسط مأمورينی انجام مي شود که دربیشتر کشورهای آفریقائی وآسیائی سوهان اعصابند، تا مامورین وظیفه شناس ... ).
    این گونه گرفتاری ها، که کاهش وافزایششان درهر بندرمتفاوت است، فرصت وامان راچنان از آدم می ربايند که پی گیری خبری درراديوويا تلويون تبدیل می شود به یک امرتقریبن محال. روزنامه ومجله ای که به دست می آوری، پراست از اخبارمحلی. از ايران ودرايران هیچ خبری نیست، خواننده برزیلی، چینی یا مکزیکی را چه غم به اين که درایران چه میگذرد. شاید اصلن نداند ایران خوردنیست یا پوشیدنی. درساحل دسترسی به اينتر نت هست ولی کو وقت، کو فرصت.
    گاه ۳ تا ۴ بندررا درفاصله اي کوتاه طی ميکنی ( اکثر بنادر ژاپن ، بنادرچين وبنادراروپائی بيش از چند مايل دريائی* ازهم فاصله ندارند) بسيار اتفاق می افتد که ۳ روز پيا پی فرصت خواب دست نمیدهد وعجبا ! ازبدن انسان، چه زود به این سختی ها عادت می کند.
    شرکت های کشتيرانی برای صرفه جوئي بيشتر، درهرجا ودرهرچيزکه بتوانند سروته را مي زنند. خصوصا درامرپرسنل. شغل۴ افسررا به ۲ افسرواگذار مي کنند، بدون حقوق و مزایای بیشتر. اکثر افسرانی که از طرف شرکت استخدام می شوند روسی، لهستانی، اوکراينی، فيليپينی يا چينی هستند. بسياری ازآنها( به جز فيليپيني ها) غيراززبان مادری به هيچ زبان ديگری آشنا نيستند وچقدر وقت تلف مي شود تا مطلبي را به آنها تفهيم کني، وقتي که هر دقيقه اش طلاست.
    این یک دیدگاه از بعد درساحل بودن و توقف درکناراسکله وسروکله زدن باافسران زبان نفهم.
    دردريا و بدوراز ساحل وضع ازاين بهتر نيست. يا با طوفان دست به گريبانی يا وضعيت جوي چنان است که هيچ موج کوتاه وبلندی اخباری ازوطن به تو نمی رساند. بريده روز نامه هائی دررابطه با اخبارايران که فاميل می فرستد، يا در بين راه درپست بنادر آفريقائی گم وگورمی شوند، يا اگر به دستت برسند ماهها ازتازگی و آپديت آن گذشته است.
    چنین است که خبرذبح اسلامی بختیار چندین روز پس ازوقوع، از طريق راديو دويچه وله در لنگرگاه بندر( هنُگ کونگ) به گوشت می رسد. روزها، چه بساهفته ها پس از قتل فروهرها، پوينده ، مختاري وگلوله خوردن حجاريان، برحسب تصادف دریکی از بنادرازخبرش آگاه میشوی.
    نام اکبر گنجی رادر بندر(کوبه) در ژاپن، ازـ بی بی سی ـ ، خيلي کوتاه ومختصرمی شنوی. به همين خبرکوتاه بايد اکتفا کرد منبع خبر رساني ديگري براي تکميل اطلاعات، فعلن موجود نيست .
    چندهفته بعد، همزمان با ديدار فاميل درمرخصی کوتاهی درآلمان، درگوگل به دنبال مطلبی در باره گنجی هستی. مانیفستش را پرينت ميکنی، با عجله می خوانی، دردريا وقت برای توریست های ثروتمند آمریکائی واروپائی، که مشتری دایمی شرکت ما وکشتي ماهستند، فراوان ولي برای توکم، خیلی کم است.
    خبرپنجمين سال زندانی بودن اکبرگنجی را میخوانم و بخود می گویم: چه ملتی هستیم ما ؟ نخبگانمان را، سرمایه مملکت مان را به دست خود، از بین می بریم ؟
    ´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´
    * یک ميل دريائی مساوی است با ۱۸۵۲ متر



    Dienstag, Oktober 25, 2005

    اقیانوس آرام


    اقيانوس آرام چندان آرام هم نيست
    اقيانوس کبير يا اقيانوس آرام، کبيرهست، ریاد هم کبيراست، ولی آرام نيست، بویژه در قسمت های شمالی وجنوبی اش، چه در شرق و چه در غرب.
    شغل من ایجاب میکرد که به همه قاره های جهان واقيانوس های آن مسافرت کنم . دريا واقيانوس به اصطلاح آرام را، درشمال وجنوب، همانند آتلانتیک شمالی وجنوبي، پرخروش تروطوفان زا ترازدیگر درياها يافتم.اگرمن با کشتی دراقيانوس اطلس ويا اقيانوس هند در هرسفردريائی* يکی دوبار با هاریکن هاي Hurricans بزرگ وکوچک روبرو میشدم، در اقيانوس آرام، بسته به فصول سال، بين ۵ تا ۱۵ باربا این بلای آسمانی و زمینی دست و پنجه نرم میکردم وکشتی، با آن عظمت، مثل يک اسباب بازی، زله و فرو مانده ازموجی به موج ديگر می غلطيد. در چندین سفر که بین( سی اتل Seattle ) و ( ولادی وستک Vladiwostok) داشتم گاه تا 6 طوفان ( Gales or Cyclones ) در مدت 16 روزمسافرت بین این دو بندر، همزمان مارا بدرقه می کردند. 16 تا 17 روز یه این دلیل زیرا سرعت بیشتر در چنین طوفانی نه امکان پذیر است و ته معقول. وطیفه فرمانده است که با برخورداری از تجربه کافی وحفظ خونسردی، کشتی وسر نشينانش را از مهلکه نجات دهد، من ازطوفان نمی ترسيدم وهراسی از آن ندارم، وظیفه وشغل من رها شدن از چنگال طوفان است.
    با این حال وحشتم در هنگام گرفتاری با طوفان ازاین بود که مبادا موتور کشتی، به هردليلی، از کار بيافتد . ازکارافتادن ( انجین شناور) مساویست بابی اثر شدن سکان یا فرمان ( مفایسه با خودروی که در سراشيبی جاده کوهی فرمانش از کاربیافتد)
    يکی ازمهم ترين مانورهای عاقلانه ای که دراين مهلکه لازم وواجب است جلوگیری از پهلو دادن شناوردر طولش به موج دریا، و کاهش ضربت امواج به بدنه کشتی است که این امر با ايجاد زاويه حاد "حدود 20 تا 30 درجه بین کشتی و جهت موج حاصل میشود. به اين صورت که اگرطوفان فرضن از ۹۰ درجه ( مشرق) می آيد، بايد با سرعت کم، تا آن حد که کشی قادربه مانور باشد، سينه کشتی را بين ۲۰ تا ۳۰ درجه، چپ يا راست مسيرطوفان نگهداشت. که در این مثال میشود به چپ، حدود 60 یا 70 درجه و به راست حدود 110 یا 120 درجه قطب نما .
    البته اين کار درطوفان کار ساده ای نيست ولی عملی است و نميگذارد که موج های سهمگين که گاه تاا ارتفاع بین 20 تا 25 متر وچه بسا مرتفع تر می رسند، درفاصله های کوتاه به پهلوی کشتی برخوردوبا عث واژگونی آن شوند.. ولی چرا این اقیانوس بیشتر خروشان تا آرام، آرام نام گرفت ؟ در یکی از نوشته های قبلی ام اشاره ای داشتم به چگونگی کشف جزایر فیلیپین توسط دریانوردی بنام (ماگاله ّFernao de Magaghaes) .
    همین شخص نیز در راه کشف کشورهاي جديد، پس از گذراندن طوفان های سهمگین در اقیانوس اطلس وازهم پاشیده شدن دو فروند از کشتی هایش، از طریق تنگه ای در جنوب آمریکای لاتین، که بعد ها به نام خودش ( ماگالان استریت) مشهور شد، وارد اقیانوس کبیر گردید و چون آنرا در مقایسه با خروش اقيانوس اطلس آرام یافت اسمش را گذاشت پاسیفیکو Pacifico
    ´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´
    * اگريک کشتی مثلن از مبدأ بندرهامبورگ درآلمان به مقصد بندربوستون درآمريکا در یا پیمائی کند، دربين راه رفت وبرگشت در بيش از ۱۰ الی ۱۵ بندرديگرنيز به اسکله پهلو گرفته، تخليه وبارگيری ميکند. آن زمان که کشتی دوباره در بندر مبدأ پهلو بگيرد يک سفردريائی به پايان رسيده است هرسفربه طورمتوسط دو ماه ونیم تا ۳ ماه طول می کشد
    ..............................................................................................................................


    آفریقا... آفریقا

    در چهل و چند سالي که سروکارم با دريا و دريانوردی بوده ا ست تقريبن به همه کشورها و بنادرجهان سرزده ام، و به چشم ديده ام جهان به اين بزرگی را که چه دنيای کوچکی‌ست.
    در پلاژ زيبا و رويائي سواحل جزيره ( Reunion ) شنا کرده ام ، در شب هاب مهتابي اقیانوس آرام، با دختران زيباي تاهيتي "هولاهولا " رقصيده ام . در يک مسافرت دو سه هفته اي از جنوب شيلي تا آلاسکا چهار فصل سال را طي کرده ام، درفاصله ۳ روزاز سرمای ۱۰ درجه زيرصفرنيويورک به گرمای بيش از ۴۰ درجه جنوب باهاماس سفرکرده ام*. آرامش درياي کارائيب، بازي نهنگ هاي عاشق در آتلانتيک و پاسيفيک، مسابقه شناي دلفين هاي بازيگوش با سينه کشتي ام و توفانهاي دهشتناک مثلث برمودا را، که دو هفته تمام سر جا ميخ‌کوبمان مي کرد، که نه راه پس داشتيم و نه راه پيش و موج‌ها ئي که کشتي دويست و چند متري مارا با هفت طبقه کانتينر روي عرشه، مثل يک اسباب بازي براي لحظه‌ها ي بي پابان به زير آب مي کشيدند، ازسر گذرانيده ام.
    نپرسيد کجاها بوده ام. بگذاريد بگويم کجاها نبوده ام: قطب شمال وجنوب نبوده ام، افغانستان، پاراگوئه و کشورچاد هم نبوده ام. چون بندرندارند و کشتی من برای شنا، به قصد پهلو گرفتن دراين ممالک، بدون آب ، با مشکل روبرواست. ولي بودند کشورهائی که باعلاقه بسيار به آنجا مسافرت کردم: کشورهاي اروپائي، آمريکاي شمالي، مرکزي و جنوبي، ژاپن، کره جنوبي، چين، سنگاپور...و...و بودند بنادری که به اکراه واجبار شغلي پهلو گرفتم: آبيجان، لاگوس، دووالا و چند کشور عربي، که تا زماني که نمي فهميدند من ايراني زاده هستم ( گذرنامه وسيتيزن آلماني داشتم ) همه چيز بر وفق مراد بود . و در اسرائيل ؟ هرچند به شخص من، وقتي مي گفتم زاده ايران هستم، احترام فراوان قائل بودند ولي، به اين دليل که کشتي پرجم آلمان بر دگل داشت، گاه گاهي نيشي مي زدند، که عجيب حساسيتي از آلمان وهرچيزی که بوي آلمان مي‌دهد نشان مي‌دهند، حق هم دارند. ضمنن درست نفهميدم چرا ماموريني که از بندر يا ازگمرک يا از ادارات ديگر براي تماس باما فرستاده مي شدند، اکثرن از مهاجرين يهودي آلماني بودند، و من هيچ احساسي در آنها نسبت به وطن سابق شان آلمان نمي ديدم، و ترجيحن به انگليسي و نه به زبان مادري شان آلماني، به سؤالهای من پاسخ مي دادند. هرسفر به بنادر آفريقائي چه درساحل اقيانوس هند و چه درسواحل آتلانتيک شمالي وجنوبي، دراوائل برايم يک ( Horror) بود، به ويژه کشورهای غرب آفريقای سياه، علی الخصوص بندرلاگوس در نيجريه، که کابوس هر ناخدا و هر باخدائی بوده وهست.
    تقريبن همه اين کشورها، ازبالا تا پائين، ازموريتانی و سنگال درشمال گرفته تا زئير و آنگولا درجنوب غرب، حدود ۱۶ کشور،هر يک ازديگری بدتر، کثيف تر، بی قانون تر وخر تو خر بودند، وهستند.هرچيز و همه چيزبرپايه دوروئي، دروغگوئيُ، رشوه و کُروپسيون می چرخید. دو کشور ناميبيا وآفريقای جنوبی را فعلن استثنا ميکنم که در مقايسه با مثلن نيجريه، با فرهنگ ترند. به تجربه ديدم هر جا که انگليسی ها بوده اند، نظيرهمين کشورنيجريه يا کشور غنا ( Ghana )، جزکثافت وبلبشو و عدم احساس مسئوليت، چيزديگري برجا ی ننهاده اند، و ديدم هرجا که فرانسوی ها بوده اند مثل گابون يا کامرون، حد اقل يک مقدار ادب و معرفت نيز به اين آدم ها ياد داده اند( من دراينجا برای جلوگيری از طول کلام وارد جزئيات نمی شوم) .ما همه جا افتخارمي‌کرديم که پرچم آلمان بربالای دگل مان برافراشته است، براي اينکه در بسياري از کشورها با آغوش باز پذيرفته می شديم. ولی درغرب آفريقا قواعد و قوانين ديگری حکم فرما بود و زمين جورديگري به دور خورشيد مي چرخيد.وقتي هنوزجوان بودم و کله ام بوي قرمه سبزي مي‌داد، چقدر جوش مي آوردم ازاستعمار آفريقا توسط کشورهاي اروپائي. و حالا که درآ فريقا بودم و نکبت را به چشم خويش مي‌ديدم، دردل مي‌گفتم حقشان بوده است، و حتا حاضر بودم غم گرسنگان بيافرا را، بقول زنده ياد خسروشاهاني، با آبجو وشيشليک بخورم. اين امُت هميشه خارج از صحنه عرضه هيچ کاري به تنهائي ندارند، جز عربده کشي، دعواهاي قبيله اي و بکش بکش و کودتا پشت کودتا. هيچ مسلماني بامعاويه و يزيد چنين نميکند، که اين آفريقائي هاي پوست کلفت و بي خيال وهردمبيل با مملکت و وطن خودشان مي کنند. همانطور که از زور بيکاري و بي جهت سنگ به طرف سگان ولگرد پرتاب ميکنند، همان طور هم هرکس، تا آنجا که دستش برسد، سنگي توي سر وط‌ن‌اش ميزند و لگدي به ما تحتش مي کوبد.و حيف از اين سرزمين هاي حاصلخير واين معادن عظيم طبيعي، که در کمتر جائي یافت مي‌شوند. من در زماني که آنگولا هنوز مستعمره پرتغال بود چندبار در لوآندا پهلو گرفته بودم و اينک پس از سالها که از آزادي اين کشور مي گذرد، مي بينم آن بندر زيبا و پرجنب وجوش را تبديل کرده اند به قبرستاني عظيم از آهن قراضه و لاشه هاي کشتي هاي غرق شده. مقداري بعلت جنگ هاي داخلي، که هنوز هم پاياني ندارند، و تعدادي به خاطر بي خيالي، بي پولي و پوست کلفتي مامورين دولت و مسئولين بندر.
    حوضچه عظيم بندرشده است بزرگترين آشغالدوني پايتخت. از لاشه حيوان گرفته تا هر چيزي که فکرش بکنيد، گذشت زماني که ده ها کشتي همزمان دراين بندر بزرگ پهلو مي‌گرفتند، اينک به علت سهل انگاري در لايروبي و عدم رسيدگي هاي ضروري، کشتي ها ئي با آبخور زياد به زحمت از باريکه آبي که بر جاي مانده است مي گذرند**. جنگل ها و درختان اطراف بندر را چنان احمقانه و بيرحمانه از بيخ و بن کنده اند که زمين هاي لخت و تپه هاي سرخ رنگ اطراف در نظرت مثل بزي ميمانند که به بيماري گر مبتلا شده و موهاي شکم و زير شکمش ريخته ياشند. اين بخش کوچکي از آن چيزي است که من بر حسب تصادف از کشور آنگولا و بندر لوآندا شروع کردم . تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل. باز هم در اين باره، اگر عمر کفاف داد، خواهم نوشت.......................................................................................* با هواپيما خيلي سريع تر** آخرين بار در سال ۲۰۰۲ در آفريقا بودم پس از آن به غرب آمريکا منتقل شدم.
    .................................................................................................................................
    :: حمید میداف :: 10:49 AM ::
    Comments: Kommentar veröffentlichen










    This template is made by blog.hasanagha.org.  


    This page is powered by Blogger. Isn't yours?