Battan

  مطالب گذشته  
  • صدای تغییر یا صدای انقلاب؟

  • خاتمی چرا آمد؟ چرا رفت؟

  • چهارشنبه‌سوری و نوروز، خاری در چشم آخوند؟

  • اتحاد به هر قیمت؟

  • در کنفرانس مونیخ چه گذشت؟

  • آقای حماس، بس است فرصت‌سوزی!

  • کاش ما هم دختر بودیم

  • الغدیر، خزعلی، نوروز

  • اندر چگونگی داغ شدن خودم، بجای لینک

  • رأی منفی در" بالاترین"


  • Freitag, Dezember 16, 2005

    بخش نخست تا بخش هفتم اینجا
    http://battan.blogspot.com/2007/11/blog-post_07.html


    جنگ دريايي لپانت - بخش پنجم
    شناور های جنگی در قرون وسطا:
    درزمان وقوع جنگ دريايي لپانت دونوع شناورجنگی متعارف وجود دا شت: يکی گالر وديگری گالاس. نيروی محرکه آنها درحالت عادي یا ميداف(پارو) بود، يا بادبان، يا هردو باهم. اما در زمان جنگ، برای کنترل بهتر در امرمانور، ترجيحا فقط از میداف استفاده می شد.
    گالر، Galeere بر گرفته از کلمه لاتینی گاله به معناي Swordfish است.
    به دليل ارتفاع کوتاه (ارتفاع از keel تا Bulwark - به فارسي از بيس، بخوان Bis، تا تَريج، بخوان taaridj، بين دو تا سه متربود ) و به دلیل آبخور کم ودر نتيجه تا حدودي سبک سير بودن اش و قابليت مانور ِنسبتا آسان اش ، يکي از کارآ ترين شناورهایي بود که مهندسين کشتي سازي تا آن زمان ساخته بودند.
    گالر ها، بسته به تعداد پارو وپاروزن به اندازه های متفاوت و به نام هاي مختلف تقسیم شده بودند.۱ـ گالرهای کوچک سبک ( گاليوت) که پشت هر ميداف آن سه پاروزن می نشستند.
    ۲ـ گالرهای متوسط که طول هرميداف آن ۱۲ تا ۱۴ متر و پشت هر ميداف پنج تا هفت نفر جا می گرفتند. ۳ـ گالرهای بزرگ که طول ميداف شان شانزده تا 18 متربودو پشت هر ميداف ۹ نفر یا بیشتر می نشستند.
    ۴ - گالرفرماندهان کل نیرو، (به اسپانيولي گالر رئال: گالر سلطنتي يا گالر پادشاهي) نامبده مي شدند، که حدود پانصد پاروزن داشتند. گالرهاي مخصوص درياسالار ها، يا دريادارها را (گالر کاپيتان) مي گفتند.
    شناورهاي ديگري به نام "ناو" که مدّور و بادباني بودند، و "زورق جنگي" نيز وجود داشتند که در قرون بعد نام آور شدند و چون در زمان جنگ دريايي لپانت رُل مهمي بازي نکردند من از توضيح بيشتر در باره آنها در مي گذرم.
    گالر، در واقع یک شناور جنگی تمام عیار آن زمان بودکه هرچند به علت ارتفاع کم وآبخور محدودش ودر نتيجه استابيليتي* نارسا و ضعيفش، کار برد زیادی دردریای باز، یا دراقیانوس ویا هنگام باد شدید نداشت، ولی به علت سبکی و در نتیجه سرعت زیاد ! و ویژه گی مانورپذيري اش، بیشتر در جنگهای ساحلی ودر خلیج ها، بويژه در آبهای کم عمق از آن استفاده می شد. همانطور که در جنگ لپانت هر دو طرف متخاصم به بهترين نحو از آن بهره برداری کردند. با این تفاوت که دماغه یا منقار(۱) گالر های مسیحی از جنس آهن بود وبدنه زير آبي آنان با برُنس( برُنز) زره پوش شده بود، که اين روکش، افزون بردادن پوشش زرهي، و جلوگيري از خزه بستن تخته، در ازدياد سرعت شناور نيز مؤثر بود.
    يک گالر معمولی حدود ۵۰ متر طول، شش تا هشت متر عرض وبين دو تا ۳ متر ارتفاع داشت.اين نوع گالر ها دارای دودگل عمودی، هريک به ارتفاع 23 تا 25 متربودند. دو بادبان بزرگ به وسيله دو دگل افقی ( به فارسي: فرَمنَ Farman ) افراشته، و به اين دو دگل عمودی آويزان می شدند. به محض رؤيت شناورهای دشمن، گالر ها، هنگام روز، به وسيله پرچم های رنگارنگ ( نمودارحروف آلفابت واعداد) ودر شب به وسيله فانوس های سفید یا رنگی، با هم تماس گرفته وبا علامت(مورس)، اخبار واطلاعات ودستورات وتصميمات را مخابره می کردند.(۲ ).
    سپس، اعم از وزش باد يا سکون دريا، بادبان ها را به( فر َمنَ ) می بستند، یا این که همه دگل ها و فَرمن ها را فرودآورده روی عرشه در طول گالرمی خوابانيدند(۳). آنگاه حرکت ومانور فقط بوسيله پارو صورت می گرفت. عجله دراين کار الزامي بود زيرا جمع آوري بادبان ها يا خواباندن دگل ها، عملي بود وقت گير.
    در قسمت جلوی گالرها ( سينه)، پيکاني (۱) به طول حدود يک متر ونيم یا بیشتر تعبيه شده بود، که هنگام نبرد با سرعت از روبرو، یا ازپهلو، به شکم گالر دشمن فرو مي رفت و حفره بزرگی ایجاد مي کرد و هدف غرق کردن شناور بود. مسيحيان اين پيکان ها را، که معمولن از تخته ضخيم و محکم می باشند، همان طور که قبلن هم گفتم، ازفلز و از آهن میساختند و در جنگ لپانت آسیبهای جبران ناپذيری به گالرهای عثماني، که اکثرن پيکان تخته ای داشتند وارد کردند. ضربه و خسارتی که بر اثر پیکان فلزی گالر مسیحیان به شناورهای ترک وارد می شد چنان شدید بود که بسیاری از آنها تا نیمکت پاروزنان پاره شده و به اصطلاح جر میخوردند. بديهي است گالر هاي دو طرف جنگ سعي داشتند هر کدام پهلوي همديگر را هدف قرار دهند و اينجا بود که کاپيتان ها مهارت و کار آئي خودرا در امر مانور به ثبوت مي رسانيدند وسعي ميکردند از حالت افقي خارج واز روبرو با دشمن در گير شوند تا علاوه برجلوگيري از خسارت شديد بتوانند از توپ هاي مستقر در سينه کشتي نيز استفاده کنند. مشکل زماني بود که دو يا سه گالر هم زمان به يک گالر دشمن حمله ميکردند که پس از گلوله باران از سه جهت، با پيکان يا ميل سينه، از جلو واز پهلو، به بدنه گالر محاصره شده مي کوفتند واگر کسي از آتش گلوله هاجان سالم بدر برده بود اينک به ضرب شمشير ونيزه از پاي در مي آمد.
    هر گالرمعمولي دارا ی پنج آتشبار ويا بيشتردرقسمت جلو بود وسعی میکردند در لحظه آخر، قبل از برخورد دو گالر به هم، توپ ها را شلیک کنند، زيرا پس از شروع جنگ تن به تن و دست به يقه شدن و درهم آميختن، اين توپ ها بی اثر می شدند وکاربردی نداشتند. مسیحیان علاوه بر توپهای متداول، آتش بار هایی نیز بر روی عرشه تعبیه کرده بودند که در فاصله نزديک، خرده آهن و آهن قراضه را، به صورت انبوه به سوی دشمن شلیک و با آن بدن انسانها را سوراخ سوراخ و بادبانها را ریش ریش میکردند.
    .
    دربخش جلو گالر( سينه)، سکویی يا برجي به طول ۳ متر و در سرتاسز عرض سفينه ، تعبيه شده بود که مرکزاصلی دفاع گالربه شمار می رفت، جنگجویان با تجهیزات جنگي شان بر روی اين سکو، منتظر تماس دوگالر میشدند و پس از تماس با قلاب وچنگک گالر دشمن را به کشتي خودي مي بستند تا بدين وسيله از فرار ش جلو گيرند. جنگجويان هم زمان روی گالر دشمن می پریدند و جنگ تن به تن با شمشیر و نیزه و چماق و تبرزین آغاز میشد. و هدف این بود که علاوه بر Entring به سفينه خصم و تصاحب آن ،به هر قیمت که شده نگذارند دشمن از برج دفاع خودي عبورکرده و وارد عرشه یا صحنه اصلی گالر شود. اگر دشمن موفق به تسخير این اولین دژ وسنگر دفاعي می شد، دیگر مقابله با او و وادار کردنش به عقب نشینی کاری بود بس مشکل، حتا محال، از این جهت دستور این بود که عقب نشینی ممنوع، یا بکش یا کشته شو.

    این نقاشي يک گالر لُخت ( بدون تزئينات) از نوع گالر های معمولی را نشان مي دهد که در جنگ لپانت به کار برده مي شد.دماغه يا ميل سينه در جلو ديده ميشودکه فردي روي آن نشسته است، پشت سر او، برج يا سکوي دفاع ديده مي شود که جنگ جويان مسلح روي آن ايستاده اند. درجلو آن توپ هاي گالر نصب است، توپ ها ثابت و مي توانستند فقط به روبرو شليک کنند واین يک مشکل و يک نقطه ضعف بزرگ براي گالرها بود. اين گالر داراي ۲۷ جفت ميداف است و پشت هر ميداف پنج پاروزن نشسته اند. هر گالر داراي يک قايق بود که در موقع آتش سوزي يا غرق شناور صرفا براي استفاده فرمانده وافسران در نظر گرفته شده بود. طبيعي است که گالر ها نيز داراي سکان يا فرمان بودند، زيرا هرجسم متحرکي بدون فرمان يا سکان فاقد قدرت مانور است. طرفه اينکه هر کس به سليقه خود و مخصوصن بسته به بزرگي وکوچکي وفُرم شناور، مؤثر ترين فُرم سکان را انتخاب مي کند. البته مي توان به وسيله پاروها ي اطراف نيز مسير سفينه را تغيير داد ولي چه اوقات پر ا رزشي که با اين مانور بي جا از دست مي روند وچنان از سرعت گالر کاسته مي شودکه از اين نوع مانورجز در زمان بسيار ضروري، استفاده نمي شود.
    ***
    مسیحیان در گالر های شان دو تا سه مانع یا دژ ، در فاصله های مختلف، از چوب و تخته و میداف برای مصون ماندن از تير وکمان ودفاع وجلوگيري از پيشروي دشمن میساختند. در صورتیکه ترک ها فقط به همان (سکوي) نخستین که در جلو گالر بود اکتفا می کردند و چنان به خود مغرور، از خود راضی، واز پیروزی های دایم گذشته بدعادت شده بودند، که سربازان و افسران مسيحي را، که کلاه خود و خفتان در برداشتندبه تمسخر مي گرفتند، وزماني که مي ديدند پيکان ها وتير هاي کمان داران و تير اندازان بسيار ماهر خودشان بر پوشش آهنين مسيحيان اثر ندارد خنده بر لبان شان محو مي شد. بر اثر سهل انگاري در پوشش مناسب جنگي، بسیاری از افسران و درجه داران وناخدايان ترک در حین نبرد با شمشير ونيزه کشته شدند، يا ازفاصله دور هدف تیرآربالت arbalet های مسیحیان، که بُردی معادل دوبرابر برد تیرو کمانهای معمولی داشتند و ترکها فاقد این وسیله جنگی بودند، قرار گرفتند و از پاي در آمدند. ترکها در جنگهای پیشین عادت کرده بودند، دشمن را قبل از گذر از مانع اول از پای در آورند که در جنگ لپانت تبدیل به اشتباه مهلکی شد.
    در پشت دژ يا سکوي جلويي، عرشه اصلی گالر، به طول حدود 35 تا 40 متر شروع و به کابنن فرمانده وافسران منتهي مي شد. که درزير آن پارو زنان پای درزنجير پشت ميدافها قرار داشتند و تا زماني که کمبود سرباز ناشي از کشت وکشتار، احساس نمي شد، آنهادرنبرد دخالتی نداشتند. زیرا نبرد با دشمن نخست به عهده سربازان وملوانان بود. اگر گالری به آتش کشیده می شد این سيه بختان پاي در زنجير، زنده زنده درآتش میسوختند يا با گالر سوراخ شده، به قعر دریا فرو میرفتندو براي اين که به اين صورت فلاکت بار در زبر آب خفه نشوند خود همديگر را مي کشتند تا مرگ آسان تري داشته باشند.
    قسمت عقب گالر (فارسي: تفر، بخوان tafar ) متعلق به کابين فرمانده، افسران ارشد ورؤسا بود. در زير عرشه در طول گالر راهروئی وجود داشت که درسمت چپ و راست آن پاروزنان به نيمکتها زنجير شده بودند و مباشرين دراين راهروها بر برده های پاروزن نظارت می کردند و آنها را تحت کنترل داشتند.
    طریق ٫پاروزدن
    پاروزني را تقريبن همه کس، دست کم در فيلم ديده اند ولي به طور مختصر به اين شکل است که
    پاروزنان پشت به سينه و رو به تَفرَ گالر مي نشستند، با خم شدن به جلو، سَرِِ ِ پارو را به سمت جلو گالر برده در آب فرو مي کردند، به عقب لم داده وبا تمام قدرت ِپارو را از درون آب به سمت عقب مي کشيدند.
    براي تر مز کردن گالر پارو ها را به سمت عقب گالر ( تَفر) متمابل نموده، در آب فرو کرده واز عقب به جلو مي کشيدند وگالر سر جا مي ايستاد. براي چرخيدن مثلن به سمت راست، پاروهاي سمت راست را در آب فرو کرده و به حالت عادي از جلو به عقب مي کشيدند وهمزمان پاروهاي چپ رابه عکس از عقب به جلو.
    پاروزدن مشکل نيست و پس از مدت کوتاهي تمرين تسلط حاصل مي شود خصوصا که در گالرها تازه کارها را با نُخبه ها وحرفه اي ها قاطي مي کردند. پاروزنان بر اثر کار روزانه بدني ورزيده و بازواني ستبر داشتند.
    ***
    نبرد های گالری وحشيانه ترين مبارزه ای بود که بين دو طرف در میگرفت و نظير آن را در هيچ پيکار زمينی نمي توان یافت. در يک فضای بسیار تنگ و محدود عده زيادی وحشیانه و ديوانه وار، سر شار از نفرت به جان هم می افتادند و گاهی برای تصرف يک متر از عرشه کشتی دهها نفر جان خود را از دست می دادند زيرا اگر مکانی از دست میرفت باز پس گيری آن امری بود نسبتا محال .
    روی سطح عرشه وروي سکو ي دفاعي قبلا شن می پاشیدند زیرا کف تخته اي آن، درحین نبرد چنان آغشته به خون میشد که جنگجویان نمیتواستند روی سطح لیزو لزج آن بایستند و به جنگ ادامه دهند.
    در جنگ علاوه برشمشيرو تبر و نیزه و تير و کمان، از کوزه های پر از باروت ( پيشگام نارنجکهای امروزی) نيز استفاده میشد و پس از روشن کردن فتیله، این کوزه هارا برروی کشتی دشمن پرتاب می کردند، گاهی نيز دريا نوردان تونسی والجزايری ازکوزه های پراز مارهای سمی استفاده کرده و باپرتاب آن وحشت و بی نظمی درگالرهای دشمن، بويزه در بين پاروزنان بد بخت زنجيري بوجود میآوردند.
    هرکس در آن فضاي تنگ نبرَد، زخمی میشد زير دست و پاله میگرديد. فریاد رسی نبود که اگر هم می بود، فضايی و فرصتی برای کمک و مداوای مجروحین وجود نداشت. پس ا زپایان متارکه مجروحين دشمن را همراه با کشته شدگان به دريا می ریختند مگراينکه شخص مجروح از اشراف، نجیب زادگان یافرماندهان باشد که بتوان پس از مداوا وتحویل اش پول و فدیه کلانی گرفت. زنده گان دشمن را یا به عنوان برده میفروختندو يا آنهارا به پشت پاروها می نشاندند.
    شناورهای جنگی گالاس
    گالاس کشتی بادبانی وپارویی بزرگی بود با ظرفيت زياد وارتفاع بلند، که به علت حمل توپ هاي متعدد وگلوله ومنجنيق های سنگ انداز وپرسنل زیاد، چنان سنگين بود که پا نصد پاروزن به زحمت آنرا به حرکت در می آوردند. هر يک از آنها جندین دستگاه توپ سنگین در سمت راست، سمت جپ، جلو وعقب خود داشتند، علاوه بر 18 تا 20 منجنیق سنگ انداز چند توپ وآتش بارخرده آهن پرتاب کن هم داشتند، به انضمام یک توپ عظیم الجثه که هر گلوله اش يک گالر را در هم مي کوبيد وغرق مي کرد. در جنگ لپانت ترکها فاقد این نوع کشتی بودندواز دارا بودن عيسويها به آن بی اطلاع ودرحقیقت غافلگیر شدند. مسيحيان با اين گالاس ها، هر چند بيش از شش فروند از آن نداشتند، امابا بکار بردن آنها در خط مقدم جبهه در همان لحظه اول نبرد، به مدت 15 دقیقه ترکها را با رگباري از توپ وسنگ، وخرده آهن وگلوله های آتشزا کيش مات کردند و سرنوشت جنگ را بدست گرفته وده هاگالر خط مقدم ترک هارا یکی پس از دیگری به آتش کشیدند و به قعر دریا فرستادند و بر ضعف روحیه آنان تاثیرگذاشتند، علي پاشا فرمانده کل ناوگان عثماني تنها راه نجات و خلاصي از آتش گالاس ها را در پيشروي سريع گالرها يش به جلو ودر گير شدن با گالر هاي دشمن مي ديد وهمين کار را نيز کرد وگالاس ها که به پشت جبهه ترکها رانده شده بودند موقتا بي اثر شدند گالاس ها از يورش ترکها به درون کشتي واهمه اي نداشتند چون ارتفاع بلند بدنه گالاس مانع ورود دشمن به عرشه بود. گالاس ها در پشت جبهه ترکها در کمين بودند وهر گالر دشمن را که قصد فرار داشت به گلوله مي بستند، کما اينکه پس از شکست جبهه راست عثماني و کشته شدن فرمانده جناح، هنگامي که ده ها گالر قصد فرار از معرکه راداشتند يکي پس از ديگري توسط آتشبار گالاس ها غرق شدند وپرسنل شان يا کشته يا به اسارت گرفته شدند.
    تصويری از جنگ دریایی لپانت:
    نبرد های گالری وحشيانه ترين مبارزه ای بود که بين دو طرف در میگرفت و نظير آن را در هيچ پيکار زمينی نمي توان یافت.

    ادامه دارد....

    ======================================

    * - stability قابليت وپايداري شناور بودن يک جسم برروي آب از لحاظ علم فيزيک را گويند. هرگاه جسمي را در آب(مايع) بياندازيم دو نيرو يعني دو فشار ايجاد مي شود يکي فشار جسم بر روي آب يا مايع از بالا به پايين، ديگري فشار آب يا مايع بر جسم از پائين به بالا Displacement ، اگر فشار مايع بر جسم، از پائين به بالامساوي يا بزرگتر از فشاري باشد که جسم از بالا به پائين بر مايع فرود مي آورد آن جسم شناور مي ماند. بديهي است شناوري يک جسم به وزن، فُرم وحجم آن جسم و چگونگي فاصله هاي K , G , M ( که در اين جا منظور از K بيس شناور، از G نقطه ثقل وزن، وزن شناوربه انضمام وزن کالاتوأما، ومنظور از M متا سنتر Metacentre است) هم بستگي دارد همين طور که به اندازه وحجم مايع. گالر ها داراي استابيليتي محدود بودند.

    ۱ - در ساحل خليج فارس ميل MIL سينه ناميده مي شوند
    ............................................................................
    ۲ - چگونگی مورس وعلامت دادن با پرچم وباچراغ، در 43 سال پیش در آلمان، به من نیز، به عنوان کار آموز کاپیتانی یاد دادند و چنان علاقه شدیدی در مورس با چراغ در من رشد کرده بود که هنگام طی دوران افسری، در آقیانوس ها، هرگاه تردد کمتری از کشتی ها داشتيم، شبها نورافکن در دست 4 ساعت کشیکم را با هر کشتی که از دور پیدا می شد مورس می کردم واین سرگرمی، یاهو مسنجر وپالتاک آن زمان ما بود وما افسران جوان خاطره وتجربه خود از کشتی واز بنادر مختلف را با مورس به هم اطلاع می دادیم. ومن هنوز کار بااین سیستم رافراموش نکرده ام زیرا هر گاه فیلمی نشان میدهند، که در آن کشتی های جنگی، برای حفظ سکوت در رادیو وی - اچ – اف، ترجیحن با علامت دادن وسیله نورافکن با هم تماس مي گيرند، من به راحتی اخبار وعلامت های ردوبدل شده بین آنهارا می خوانم.
    ..........................................................................................................................
    بخش ششم




    بخش نخست تا بخش هفتم اینجا


    جنگ دریایی لپانت - بخش چهار

    اتحاد مقدس
    پس از سقوط شهر فاماگوست به دست له له مصطفا ، فرمانده کل نیروی زمینی ترک( له له سابق پادشاه) ، ديگر مقاومتی جدی از مدافعین مشاهده نشد وعثمانی هابا تصرف جزيره قبرس تسلط خودرا بر شرق مدیترانه تکمیل کردند، ودردریا نیزچنان قدرتی به هم زدند که به حق، خواب از چشم پاپ ربودند وآن بیچاره می ديد ترک ها نه تنها از طريق خشکی تا قلب اروپا پیش رفته اند( محاصره وین در 1529) بل که بعيد نيست از راه دريا نيزحاکم مطلق تمام مديترانه شده، کشور های مسيحی را، همانطور که در فتوایش نیز به آن اشاره کرده بود (پست قبلی)، يکی پس از ديگری به بلعند و با اعلام حکومت الله بر روی زمین، به ولایت مطلقه فقیه پاپ اعطم و به کار وکاسبی اش برای همیشه خاتمه دهند و اصولن شالوده و پایه ي دين مسيح را، که يکصد سال قبل از آن با سقوط قسطنطنيه به لرزه درآمده بود، در اروپاسر نگون سازند. هر چند بطور موقت.
    اتحاد مقدس يکسال پيش ( سال 1570) نه تنها تقدسی برای پدر روحانی وکلیسایش دربرنداشت، بل که افزون بر ماتم ازدست رفتن حدود 20 هزار برده پاروزن، ماتم البته نه بخاطر انسان بودن آنها، بل که به عنوان ضايعه کاهش نیروی متحرکه کشتی ها، که به علت شپش زدگی وابتلا به امراض مسری مرده بودند، وبه بهای گران از دست رفتن تعداد متنابهی گالر و سفینه جنگی، براثر لجبازی ویکدنده گی آدمیرال (آندريا دوریا) فرمانده نیروی دریایی شاهنشاهی اسپانیا، چنان خسارتی نيز از لحاظ مادی به پدر روحانی وارد آمده بود که به ناچار و علی رغم میل باطنی اش ! مالیات ها، یعنی خمس وذکات کلیساها را به چند برابر افزایش داد واین داغ دل کم بود که مرتدین وملحدین شایع کردندپدر روحانی به دادگاه ها ی انگزیسیون دستور داده است که، نعوذ بالله، تنور آدم سوزی ها را کمی گرم تر کرده و تعدادي از گردن کلفت های پولدار ممالک محروسه را نیز به اتهام مرتد وملحد، و به اتهام بازگويي اين مطلب کفر آميز و اين ادعای واهی که زمين کروي است وگويا حرکت هم ميکند و نيزبه جرم نيت وقصد مهاجرت به آن طرف دنیا وارتباط مستقیم با آمریکای تازه کشف شده جهان خوار، یا به علت داد وستد با صهیونیسم بین المللی، به زنده زنده سوختن در آتش مقدس محکوم و پس از امضای توبه نامه و غلط کردم نامه ، در مقابل پرداخت فدیه، به تقلید از مسلمانان، آزادشان کنند. منتها با این تفاوت که بجای فدیه گاو والاغ وشتر، متمدَنانه تر عمل کرده پول نقد، طلا وجواهر آلات وملک وزمين اخذ نمایند.
    تهدیدها، ودندان قروچه ترکها برای بلعیدن مابقی کشورهای مدیترانه اتحاد مقدس دیگری را می طلبید.
    دولت عثمانی
    **
    پاپ اعظم وقتی دید اسندعا، اصرار، التماس التجا وتضَرع دیگر اثر ندارد، بدون مکث وبی درنگ فتوای غَلاظ وشَداد دیگری صادر وبا حکم حکومتی دول مسیح را به اتحاد واتفاق و وحدت کلمه در راه رضای خدا و رضاي پیغمبرش عیسا دعوت واز آنان خواست نمایندگان تام الاختیار خودرا برای باردوم در جهت ایجاد اتحاد مقدس دیگر، فی الفور، وبی عذر و بي بهانه به دربار واتیکان اعزام دارند.
    سر انجام نمايندگان کشورهای مسیح بتاریخ 25 ماه مه 1571 درحضور پدر روحانی گرد آمدندو اتحاد ديگری بين آنها تشکيل گردیدو به امضا رسيد و تعهد کردند پس از قلع وقمع کافرين، يعني نيروی دريايی باب علیا، قبرس را آزاد کنند، آب رفته را به جوي باز گردانند وباعث نجات دين وکليساي مقدس بشوند.
    ولي چون دولت جمهوری ونیز، که به نیروی دریایی کارکشته خودش می بالید، ونیروی دریایی شاهنشاهی اسپانیا، که ابر قدرت اروپا بود، طبق معمول نمی توانستند بر سر اینکه چه کسی فرماندهی کل قوا را به عهده بگیردبه توافق برسند، در اینجا نیز پدر روحانی دخالت نموده و از طرفين دعوا خواست ساکت باشند...دعوا نکتند ..، صلوات بفرستند .. او خود فرمانده کل قوا را تعیین ومعرفی میکند. وپیشنهاد کرد فرماندهی اين نيروی عظيم دريايی، که تا آنزمان کس به چشم نديده و کس بگوش نشنيده بود به عهده فرزند شارل پنجم، برادر ناتنی فيليپ دوم پادشاه اسپانيا، یعنی والا حضرت دُن ژوان دو اتریش، که جوانی 24 ساله، بلند قامت چشم آبی، شجاع، مغرور و جویای نام بود، گذاشته شود . که مورد تأييد و تصویب شرکت کنندگان در جلسه قرار گرفت، نيز تصميم گرفته شد درصورت فوت دون ژوان، آدمیرال (کولونا ) فرمانده 35 ساله نيروی دريايی پاپ، به فرماندهی کل قوا برگزیده شود.
    **
    دوستان عزیزی که این سلسله یاد داشت هارا پي گيري می کنند ملاحظه فرموده اند که من جا بجا در این یادداشتها از افرادنام مي برم وبر ذکر نام آنها تأکيد مي ورزم زيرا اين اشخاص، در اين جنگ عظيم دريايي، خواسه يا نا خواسته، چنان رل مهمي را بازي کرده اند که به جرأت مي توان گفت کاتاليزاتور وسرنوشت ساز درتحولات تاريخي، رنسانس درآينده اروپا وتغيير درآسيا و تأثير گذار درفراز ونشيب دولت مقتدر عثماني بوده اند. دولت مقتدر ودر اوايل خشن وبي رحم عثماني، که هرجند پادشاهان شان نظير سلطان مراد، سلطان محمد فاتح، سلطان سليم اول وفرزند دانشمندش سليمان وپسر دايم الخمراو سليم دوم ، به فارسي سخن مي گفتند وبه فارسي شعر مي سرودند، ولي ما ايرانيان نيز ضرب شست آنها را در آنزمان، با جدا شدن بخشي از وخاک وطنمان چشيديم. و شکست آنها در جنگ دريايي لپانت، دست کم ما را براي مدتي از تعرض آنها واحتمال جدا شدن بخشي ديگر از وطنمان در زمان پادشاهي ي بعضي از شاهان بي عرضه ودايم الخمر صفوي بر حذر داشت.
    عملکرد تعدادي از افراد که در جنگ دريايي لپانت باعث پيروزي وسرافرازي مملکت شان وبعضي ديگر باعث شکستي تاريخي شده اند قابل توجه است.
    چندي پيش فيلمي در کانال دوم تلويزيون آلمان ديدم که باز ماندگان، نوادگان ووارثين فرماندهان جنگ دريايي لپانت، از ۴۳۴ سال پيش تا کنون، سال به سال، نسل بعد از نسل در کليسايي در واتيکان جمع شده و براي بزرگداشت اجدادشان از طرف پاپ اعظم پذيرفته مي شوند.
    **
    جا دارد در اينجا از چند نفر از آنها نام ببرم، با شرحي مختصر واحتمال اضافه کردن لينک براي کساني که مشتاق اند بيشتر بدانند:
    شاهزاده دُن زوان دُ اتریش
    فرزند نامشروع کارل يا شارل پنجم وبرادر اعليحضرت فیلیپ پادشاه وقت اسپانيا. ايشان از طرف پاپ پيوس به فرماندهي کل قوا بر گزيده شده بود ودر جنگ علاوه بر فرماندهي کل قوا، فرماندهي جبهه مياني( قلب سپاه) را نيز بعهده داشت.
    لینک دوم
    لینک سوم
    لینک چهارم
    آدميرال سباستيانو ونيه رو
    فرمانده نيروي دريايي ونيز که از همه سالخورده تر ودريانوردي بسيار پرتجربه بود. در جنگ لپانت، با وجود سن بالا، شجاعت بسيار نشان داد. ونيه رو بيشتر از هر کس شايستگي فرماندهي کل قوا را داشت ولي اسپانيائي ها مخالف اين کار بودند. دون زوان به پاس احترام به ونيه رو اورا به عنوان مشاور ومعاون فرماندهي نزد خود در جبهه مياني( قلب سپاه) نگهداشته بود. همين کار را با کولونا، فرمانده نيروي پاپ هم انجام داده بود.
    اوگوستينو بار باريگو
    معاون ونيه رو از ونيز، برادر ش حکمران فاما گوست بود که به طرز فجيعي به دست عثماني ها کشته شد، وپوست اورا را کندند وپر از کاه کردندو پس از پوشيدن يوني فورم بر تنش سوار بر گاو در خيابان هاي فاماگوست گرداندند. بارباريگو با ۶۳ گالر فرمانده جناح چپ نيروي دول مسيحي بود. در جنگ شجاعت بسياراز خود نشان داد.
    آندريا دوريا
    فرمانده نيروي دريايي اسپانيا ۳۰ ساله، تند خو، حيله گر، هرچند عضو خانواده دوريا بود، خانواده اي که حدود ۳۰۰ سال سابقه دريانوردي داشت ودر جنگ هاي در يايي بسيار شرکت کرده و چند دريا سالار معروف وبزرگ از اين خانواده بيرون آمده بود، ولي خودش چندان لياقتي نداشت وبيشتر از اسم ورسم خانواده معروف اش بهره مي برد.
    همين شخص بود که يکسال پيش، در اتحاد نخستين دول اروپايي، هنگامي که ناوگان دريايي مسيحيان در جزيره کرت لنگر انداخته و آماده حمله به ترکها و نجات مردم قبرس بود، با يکدنده گي و لجاجت و در گيري بي جا با ونيزي ها و بيشتر به علت ترس از درگيري با ترک ها باعث به هم خوردن اتحاد شد به اين بهانه که فصل پاييز شروع شده و توفان ها اجازه مانور نمي دهند، هرچند خود عامل تأخير ومسبب اصلي جلوگيري از آغاز حمله به ترک ها بود. در ضمن ادعا مي کرد که طبق دستور پادشاه فيليپ دوم، وظيفه دارد ناوگان دريايي اسپانيا را براي حفظ از توفان هاي زمستاني به پناه گاه بندرمسينا در سيسيل ببرد، و در نتيجه آن خسارت هايي که به افراد و به شناورها وارد شد که ذکر آن در بالا ودر پست قبلي رفت.
    دوريا فرماندهي جناح راست را بعهده داشت.
    مارک آنتونيو کولونا
    ۳۵ ساله، فرمانده نيروي دريايي رُم وناپولي ( فرمانده نيروي دريايي پاپ)
    مردي سياسي وخطيب، که هرچند در جنگ هاي زميني شجاعت زيادي از خود نشان داده بود ولي در جنگ هاي دريايي چندان تجربه اي نداشت. او به شدت به پيروي از پاپ معروف بود ودستورات وي را مبني بر امر به معروف ونهي از منکر در کشتي ها به دقت اجرا ميکرد و با کشيشان (يا امامان جمعه) فرستاده پاپ روي هر کشتي براي اجراي نماز جماعت در يکشنبه ها ويا تنبيه کساني که مثلن بر اثر گرما يا به علت غذاي بد کفر مي گفتند ! همکاري مي نمود. من دريکي از کتب تاريخي از جمله خواندم که دريک جلسه مشورتي که دون ژوان براي شنيدن نظر ديگران براي شروع يا لغو جنگ در لنگرگاه بندر مسينا تشکيل داده بود اسقف اعظم شناورها( فرستاده پاپ) ورييس کل کشيشان روي عرشه ها ( امامان جمعه) گفته بود که قبل از حرکت ناوگان به سوي دريا، پاپ اعظم وي را به نزد خود طلبيده و گفته بوده است که در عالم مکاشفه از طريق امدادهاي غيبي مطلع شده است که مسيحيان در اين جنگ پيروز مي شوند. وکولونا گفته بوده است پس طبق اين حقيقت مذهبي ما حتمن بايد به جنگيم چون پيروزي با ما است. حالا هرکس مدعي است امداد هاي غيبي از کشفيات آخوند هاي ايراني است مي تواند حرفش را پس بگيرد.
    مارک گراف سانتا کروس
    عهده دارفرماندهي نيروهاي ذخيره در پشت قلب سپاه بود، که پس از خرابکاري دوريا وترک موقت جبهه راست وحمله غافلگيرانه ترک ها، به موقع به فرياد ( دوريا) رسيد.
    وصد البته فراموش نکنيم رفیق و هم سفرمان حضرت قدوسي مآب، پاپ اعظم پيوس شماره پنج را، که عجيب
    لذتي مي بُرد از جزغاله کردن انسان ها بر روي آتشُ. که خدای رحمتش کناد
    ...........................................................................................................................
    بخش پنجم




    جنگ دريايي لپانت - بخش سوم
    انگزيسيون
    درايتاليا، در بين سال‌های ۱۵۳۶تا ۱۵۶۶ ميلادی هرکس نام اسقف ميشل گيسليری( Antonio Michele Ghislieri) را می‌شنيد ازشدت ترس مو بر اندامش سيخ می‌شد. اين پدر روحاني و رئيس دادگاه تفتيش عقايد، برای اظهارعبوديت به پروردگار قاصم‌الجبارين و نزديکی معنوی به فرزندش عيسای مسيح رحمة الله عليه، و روح‌القدس و رزروجاو مکانی بايسته و شايسته در بهشت برين، هر موجوددوپایی را که بوی کفر و الحاد می‌داد، يا سخنی در ذُم و نکوهش مقام شامخ روحانيت برزبان می‌ راند، يا شکي درنفوذ قدرت و ترديدی درنيروی لايزال کليسا از مخيله‌اش می‌گذشت، به عنوان مفسد فی الارض و فی الهوا، وفي السماء في الکائنات، چنان پوستی از کله‌اش می کند که مرغان آسمان به‌حال و روزش زار مي زدند. در مدت ۳۰ سالی که "مون سنیور گیسلیری" به شغل شريف ( تفتیش عقاید) یا بقول خودمان امر به معروف و نهی ازمنکر، و موعظه درپرهيز از معاصي صغيره وکبيره اشتغال داشت، تا روز هفتم ژانويه سال ۱۵۶۶ ، که به پاس زحمات مجدانه اش در کشتن دگر اندیشان قربتا الی الله، تاج پاپ اعظم اي را بر سرنهاد، بدان و آگاه باش، تعداد ۵ هزارمرد و زن را محکوم و زنده زنده درآتش سوزانيده بود.
    ( توجه ! توجه ! پس از ۲ روز جستجو در اينترنت و با کمک امدادهاي غيبي سرانجام تصويري ازچهره زيبا ونورانی پاپ پيوس پنجم رايافتم ودر اينجا گذاشتم ولي هربار پس از چند لحظه ناگهان عکس مذکورغيبش مي زد و بجايش کاريکاتور يک کشيش سيه دامن سپيد جامه نشان داده مي شد که در حالت گريه و شکوه، کتاب آسماني در دست، مرا بخاطر دزديدن عکس پاپ مقدس سرزنش مي کرد !! نخست تعجب کردم ! سپس تر سيدم، مبادا کفري گفته باشم که از من دورباد، که جز نقل حقايق سخني بر لب نمي آورم. من لينک سايتي که تصوير را در آن پيدا کرده ام در اينجا ميگذارم تا اگر چنانچه شما عزيزان هم مثل من گرفتار جن وانس شديد وتصوير شبح سفيد پوش را بجاي صورت پرنور پدر روحاني ملاحظه فرموديد، بتوانيد اين آدرس را کليک و چهره منُور پاپ را ملاحظه و از يک فيض عظيم برخوردار شويد! "خودم امتحان کردم گاه تصوير پاپ را نشان ميدهد وگاه تصوير شبح را !" پناه بر خدا....! يک بار الحمد وسه بار قل هوالله...فوت فوت...راست چپ...)

    http://www.heiligenlexikon.de/index.htm?BiographienP/Pius_V.htm

    ***
    خُب، عيب اش را گفتيم حسن اش را نيز بگوييم: دامنه بُخل وخِسَت عاليجناب نیز چنان ورد زبان‌ها بود که ا ززمان تاج گذاری، پدر مقدس holy father، که اينک نام " پاپ پيوس پنجم " را برخود نهاده بود، هرگز لباس تازه نخريد وهمواره لباس‌های دست دوم پاپ قبلی را می‌پوشيد و هرعبا و قبا و لباده را، باز هم قربتا الی الله، تا مثل جگر زلیخا ريش ريش نشده و از هیکلش آويزان نشده بود عوض نمی کرد و شگفتا که پس از پاپ شدن، ناگهان۱۸۰ درجه تغییررويه داد و اخلاق منحوسش متحول شد، چنان که ديگر کسی را تا حد مرگ شکنجه نمی‌کرد و برای نجات روح گنه آلودش جسم خاکی‌اش ر ابه شعله‌های فروزان آتش نمی‌سپرد. و حتا اگر کسي دشنامی، قربتا الي الله، به خود او هم می‌داد ناسزاگو را می‌بخشید. واقعن شگفتا !
    درست عکس آخوندهای خودمان که قبل از کسب مقام ومنصب، فروتن ومردم دارند ولی پس از رسیدن به جاه ومقام ...افسار گسیخته وچموش می‌شوندوبا هيچ کرررر و هرررري رام نمي شوندودست ازعادت زشت لگد پراکني بر نمي دارند!
    بدیهی است پاپ اعظم، هرجا که لازم می‌دید، گاه گاهی امر به معروفی و نهی از منکری هم، البته صرفن شفاهی و برای خالی نبودن عریضه، وبرای تقرب بیشتر به درگاه احدیت می‌کرد، ولی دیگر از فتواهای آنچنانی خبری نبود، مگر در مورد ترک‌ها ، که معتقد بود، این قارداش ها، کافرو ملحدو زنديق واز خدا بي خبرند. چه، وجود وهستي اين قوم بر روي کره ارض، تهدیدی بودبالفطره وبالقوه برای مقام شامخ و منافع شخصی‌ عاليجناب. و مو لاي در زش هم نمي رفت،زيرا خود عاليجناب، شخصن وبي هيچ واسطه، خواب ديده بود ترکها خونش را در شيشه ريخته با شيشليک و دونا کباب مي نوشند و با تخته، شيش وبش بازي مي کنند، هرچند خود مي گفتند ک خون آشامي امري است نجس دراسلام ولي آنجا که پاي نجات وتوسعه دين مبين در کار باشد، علماي اعلام وآيات عظام شان حاضرند حرام خدا را حلال ومکروه اش را مستحب کنند، افزون براين، اين زنادقه " به تعبير پدر روحاني" قصد تبدیل کلیساهارابه مساجد داشتند، همانطور که کليساي " هاگا سوفيا "را در يکصدواندي سال پيش به مسجد" ايا صوفيه" تبديل کرده بودند و آب هم از آب تکان نخورده بود.

    فتوا
    پاپ پيوس پنجم درسن ۷۰ سالگی، با داشتن ۳ عدد سنگ ناقابل درشت درمثانه(۵) و رنج و دردفراوان روزانه وشبانه، وقتی شنيد مسلمانان عثمانی شهر نيکوزيا درقبرس را محاصره و تصميم به تصرف کامل جزيره وجداسازی آن از جمهوری ونيز گرفته اند، مثل بمب منفجر و باصدور فتوایی، دول مسيحی را، برای چندمين بار، به اتفاق و هم ياري و هم کاری، و پرهیز از نفاق و بي عاري وبي زاري دعوت، و با وجود بُخل و خست ذاتی اش قول مردانه داد جایی که پای منافع دين و نابودي ملحدين در ميان باشد سر کيسه را شُل وبيت المال کليسا را درخدمت نجات دين مسيح ومؤمنين قرار دهد.
    متن اعلاميه يا فتواي عاليجناب پاپ اعظم، پيوس پنجم، به نقل از کتاب " سقوط قسطنطنيه " کتاب دوم ،جنگ دريايي لپانت، نوشته (پال شاک ) فرانسوي به ترجمه استاد ذبيح الله منصوري چنين است:

    « ما در عصری زندگی می کنيم که بد بختی عيسويان بمنتها درجه رسيده است زيرا ترکها بدولت ونيزاعلان جنگ داده اندومنظورشان این است يکی بعدازديگری تمام ملل مسيحی راازبين ببرندوامروزعساکرسليم دوم برغم حقوق بين المللی وعلی رغم قول وپيمان خوداوميخواهدبقبرس حمله ور گردد.... ای ملل مسيحی ازجا برخيزيد وگرنه نابودی شما حتمی خواهد بود » (۶)

    اين فتوا، توأم باپشتکار،استقامت ويکدنده گي پاپ در جمع آوري دول ذي نفع ودر عين حال خروس جنگي اروپايي، که در هر فرصتي چنگ به صورت يکديگر مي زدند،کار خودش را کرد و سر انجام ناوگان دريایی کشورهای مسيحی با بوق وکرنا ودام درام دام به سمت جزيره کرت به حرکت در آمده ودر آنجا گرد آمدند . اما در همان زمان که ترک‌ها دمار از روزگار اهالی نگون بخت نيکوزيا در می‌آوردند حضرات فرماندهان ناوگان مسيحی هر چند روز يکبار وقت‌شان را به تشکيل جلسات مشاوره ريز ودرشت و رژه و سان ديدن از ملوانان هدر می‌دادند. آن قدر وقت‌کشی و این دست و آن دست کردند و به‌خاطر اختلافات‌شان همدیگر را مدام تهدید به دوئل وشمشير کِشی نمودندکه ترک‌ها موفق شدند شهر نيکوزيا را تصرف و با خيال راحت سکنه آنرا قتل عام و دومين شهر بزرگ قبرس، يعني فاماگوست را نيز به محاصره درآورند.
    ناوگان دريائی مسيحيان به علت اختلاف فی‌مابين، و شروع
    توفان‌های زمستانی، بدون عمل و بدون اخذ نتيجه وبا بی غيرتی تمام درتنها گذاشتن مردم بی پناه فاماگوست، به پايگاه های دريايي خود درجزيره سيسيل، که آنزمان متعلق به اسپانيا بود و یا به جزيره کورفو درمدخل دريای آدرياتيک و يا به کشورهای متبوع، باز گشتند. دراين بسيج و در اين گیر و دار ۲۰ هزار ملوان و برده‌های پاروزن، به دلیل مبتلا شدن به امراض مختلف، جان خود را از دست دادند، بگذريم از هزينه هنگفتی که خرج اين بسيج بی هوده و بی‌نتيجه شد. افزون بر اين، ونيزی‌ها در اين بازگشت سيزده کشتی را براثر توفان و تصادف با صخره ها از دست دادند . مدافعين شهر فاماگوست، که به انتظار رسیدن کمک از هم کيشان، با شهامت از شهر وخانه وناموس خود دفاع می‌کردند، سرانجام در اول اوت ۱۵۷۱ ، پس از حدود يازده ماه استقامت مردانه، قول و تعهد مسلمانان را باور کرده و پرچم تسليم را بر فراز شهر برافراشتند. ولی مسلمانان خوش قول و غيور عثمانی، به سرکردگی له له مصطفی، فرمانده نيرو، برخلاف قول شرافتمندانه و تعهدمردانه اي که به مردم بی‌پناه فاماگوست داده بود، چنان بلایی بر سر اهالی بی دفاع‌ و بويژه شخص « براگادینو » حکمران شهر، که يکی از بزرگان جمهوری ونيز هم بود، آوردند که من شرم دارم شرح آن چه را که در تاریخ خوانده ام دراينجا ذکر کنم.

    ادامه دارد......
    ..........................................................................................

    (۵)- تعداد دقیق سنگ هارا من در کتاب های تاریخی خوانده ام ونمی دانم بدون اشعه ایکس چگونه به تعداد دقيق آن پی برده اند، مگر اين که بگوييم از طريق امدادهای غیبی !
    ............................................................................................................
    (۶)- پاپ اعظم اين فتوا را البته به زبان لاتين صادر فرموده بودند وسبکي را که آقاي ذبيح الله منصوري براي ترجمه آن از فرانسوي به فارسي انتخاب کرده اند، هر چند جاي سؤ ال ندارد، ولي در مجموع به سبک دوران قبل از انقلاب ترجمه شده است. ما اگربخواهیم متن فتوا را به سبک امروزی ترجمه کنیم چیزی می شود تقریبن شبیه به این:

    " لاکن این ها که می آیند ومی گویند ماهستیم تُرک و می آيندومي گویندما هستیم اولاد آل عُثمان وادعا مي کنندکه هستيم امت اسلامي وچه وچه...ومي نازند به اسافل وبه اجداد خودشان. ومي خواهند بیایند وبزنند ضربه به دین مُبین مسیح و می خواهند بیایند وبکونند حمله به دول اروپائی، وبه جزیره ی اروپایی.و مي گويند ما مي خواهيم بکونيم پاپ اعظم را تسخير ومي خواهيم بکونيم واتيکان را تصرف ! لاکن اين، این جوری نیست که این جوری بوده باشد، من تو دهن اينها مي زنم ، من نصيحت مي کنم این آقای عثمان را، این آقا یگیرد سرجا ش بنشیند، من نصیحت می کنم اين آقارا وامت اسلام اش را... نکنید این طور که بکونیم شماهارا بیرون ار مدیترانه و بیاوریم بجای شما ها یک امت دیگر را ومن نصیحت می کنم این دول مسیح را... نکنید این طور که بکونید نفاق با هم، وبکونید اختلاف با هم ، شما بايدمتحد بشوید، شما خر نیستید، شما بلا نسبت آدم هستيد، شما دعوا نکنید ... وحدت کلمه حفظ بشود ! وحدت کلمه که ما مي گوئيم براي شما احمق ها مي گوئيم، وبراي خودمان ميگوئيم لاکن شما بکنيد وحدت کلمه را وما مي گوئيم اين ها را و اين شا ءالله که همه شما به رحمت خدا برويد وبا حضرت مسيح محشور بشويد و ما هم به کارو کاسبي مون برسيم اين شاالله.
    والسلام و علیکم ورحمۀ الله » الاحقر الباب البیوس الخمسه
    في السنه ۱۵۷۱ الميلادي
    ....................................................................................................................................
    بخش چهارم




    جنگ دريايي لپانت - بخش دوم
    نیروی دریایی عثمانی

    جنگ دريايی " لپانت " نبردی بود که نطفه اش در يکصد و هيجده سال قبل از آن در آسيای صغير بسته شده بود !
    درشب ۲۹ ماه مه سال ۱۴۵۳ ميلادی، سربازان سلطان محمد دوم پادشاه عثمانی، پس از چندماه محاصره و روبرو شدن با مقاومت سنگین ساکنین شهر، سرانجام الله اکبر گويان حصار شهر قسطنطنیه را شکسته و باعث سقوط پايتخت روم شرقی، مرکزآسيای صغير و متروپل بيزانس شدند. شاید بی‌دلیل نباشد که مورخین به درستی حادثه این سقوط را يکی از رویدادهای برجسته جهان، پايان قرون وسطا و آغاز عصر نوين نام نهاده‌اند. هرچه که بود، برای مسيحيان متدّين وبنيادگرا زلزله ای بود بر شالوده ایمان و برپيکرباورشان و لکه ننگی بردامن غرورو نخوت‌ شان و بايدبه هر قيمت تلافی وجبران می شد. ولی چگونه ؟
    دنيای مسيحيت به شدت دچار درگيری و نفاق با یک دیگر بودند و چه بسا چشم‌اندازی بر پایان این اختلافات درآینده نزدیک ديده نمی‌شد. عثمانی‌ها از این نفاق و تضاد درونی اروپایی‌ها کمال استفاده را بردند واز سال ۱۴۶۰در مدت کوتاهی کشور های ساحل دريای سياه، متعلق به جمهوری ژن را تصرف و دامنه تعرض و کشور گشایی را تا دریای مديترانه و سواحل کشورهای اروپایی و آفریقایی گسترش دادند.
    **
    سلطان سلیم اول و پسرش سلیمان، معروف به قانونی، خیلی زود از مزایای داشتن نیروی دریائی قوی آگاه شدند و برای تشکیل بزرگ ترین ناوگان دریائی مدیترانه و قابل رقابت با ناوگان ونیز، مالتا و اسپانیا همت گماردند. نام دريانوردان معروفی مثل خیرالدین بارباروس که قبرش هرساله در ترکيه گل باران می‌شود و برادرش عبدالرحمان بارباروس در تاریخ دریانوردی مدیترانه و جهان ثبت است.
    **
    سلطان سلیم دوم قدرتمند ترین ناوگان دریائی دوران عثمانی را از پدر و از پدر بزرگ به ارث برد ولی از آنجا که در شرابخواری وعیاشی بی حد و مرزش، که بالطبع لاابالی‌گری را به همراه دارد، درست لنگه شاه ا سماعیل دوم خودمان شده بود، به راهنمایی‌های دریاسالارانش گوش نداد و از مدرنیزه کردن شناورهایش غافل ماند، در نتیجه چند صد( حدود 280 فروند) گالرهای قدیمی و کهنه و غیر مدرن و بدون پوشش زرهی(۴ )، به جنگ با گالرهای اروپایی فرستاد، که هرچندازتعدادشناور جنگی کمتري برخوردار بودند ( حدود 220 فروند) ولی گالرهای مدرن تر با آنشبارهای قوی تری دراختيار داشتند. عثمان‌ها، با وجود داشتن برتری تعداد شناور و داشتن سپاه جرار« ینی‌چری»، که حتا نام آن لرزه بر اندام دشمن می انداخت، و در 57 سال قبل از آن ایرانیان را درجنگ چالدران شکست داده بودند، متحمل چنان شکست فاحشی شدند که پس از آن دیگر هرگزمثل سابق کمر راست نکردند، و اين جنگ بي شک نقطه عطفي شددر زوال تدريجي امپراتوري شان، هرچند عثمان ها یک سال پس از جنگ لپانت، نیروی در یایی خودرا باز سازی و به فرماندهی آدمیرال اولوچ پاشا، ونیزی‌ها را مجبور به بستن قرار داد صلح کردند.
    ***
    شکست در جنگ لپانت به قیمت جان 30 هزار سرباز ترک و عرب، و جان هفت هزار سرباز اروپایی تمام شد. ولی کهنه گی گالرهای ترکیه در مقابل گالر های مدرن اروپایی تنها دلیل شکست آنها نبود، که غرور ونخوت بي جا، دست کم گرفتن قدرت دشمن، اعتقاد به شکست ناپذیر بودن خود، به علت پيروزي هاي مستمردر جنگ هاي دريايي، نيز مزيد بر علت بود. هم چنين پرهيز از پوشيدن لباس زرهي، دست کم براي فرماندهان وکاپيتان ها، که همه پرسنل مطيع بي چون وچراي دستور وفرمان هاي آنها بودند،واصولن وجود نظم وديسيپلين در شناورها بستگي به حضور، وبود ونبود آنها داشت.
    ***
    عثمانی‌ها کشورهای جنوب مديترانه، یعنی مراکش، الجزايرو تونس را متصرف شدند وباتجاوز و حمله مداوم به سواحل کشورهای ساحلی شمال وشمال غرب مديترانه ودرياي آدريا تيک، و حمله به ناوگان تجارتی آن‌ها، بویزه خشم ونیزی‌ها را بر مي انگيختندو درحين اين در گيري هاي پياپي، چيزی نمانده بود که درسال ۱۵۶۵جزيره مهم واستراتژیک (مالت) درجنوب سیسیل، که يکی از قدرت هاي دريايی مديترانه بود، به تصرف خود درآورند.

    درادامه تعرض به کشورهای اروپایی و بی‌حرکتی آنها، عثمان‌ها جزاير شرقی مديترانه، از جمله جزیره رودوس را اشغال وبه تصرف خود درآوردند ويکه تاز شرق مديترانه شدند. و تنها زمانی که جزيره قبرس، متعلق به جمهوری ونيز را درسال ۱۵۷۰ میلادی به محاصره در آوردند کاسه صبر پاپ اعظم لبريزشد، دست به آسمان بلند کرده و پس از دعا و نفرين مفصل، دولت‌های اروپايی را برای نجات دين مسيح، به اتحاد و وحدت دعوت کرد. ادامه دارد.....

    .........................................................................................................................................
    بخش سوم
    http://battan.blogspot.com/2005/12/blog-post_113472682127694536.html

    (۴) منظور از پوشش زرهي روکشي بود که اروپايي ها از جنس برنس در زير آب بر بدنه گالر ها مي کشيدند وبراي جلوگيري از آسيب پيکان ها يا منقار هاي گالر دشمن بکار مي رفت




    جنگ دريايي لپانت - بخش نخست
    شبی در حالی که در مبل لم داده، برنامه تلویزیون آلمان را تماشا می کردم، فیلم مستندی را نشان ‌می‌دادند که شرح چگونگی جنگ دریائی لپانت بود، در 434 سال پیش. از آنجا که من قبلن مطالعاتی در این زمينه داشتم، این فیلم مستند توجه‌ام را به شدت جلب کرد و سراپا گوش و چشم شدم.
    فیلم علاوه بر پخش مطالب بسیار جالب، که برای من هم تازه گی داشت، غواص‌هایی را نشان می داد که از لاشه‌های باقی مانده ازگالرهای غرق شده در چهارصدو اندی سال پیش، فیلم‌برداری‌می‌کردند. لاشه‌ها و اسکلت گالرهای فرو رفته در گل و لای زمان را که می‌یافتند جلو دوربین می‌گرفتند ضمن نشان دادن توضیح می‌دادند که آن اجسام یافته شده متعلق به مسیحیان بوده است یا مثلا متعلق به ترکان عثمانی، ازجمله شمشیرهای شکسته، گلوله‌ها ی توپ و قسمت‌های مختلفی از باقی مانده توپ‌ها، لنگرها، مملو از گوش ماهی وخزه دریائی.
    چشم‌هایم را بستم و در عالم خیال فرورفتم. صدای چکاچک شمشیرها، همراه با فریاد و ناله‌های زخمی‌ها در فضا پیچیده بود، زنده بگور شدن پاروزن‌های پای در غُل وزنجیر را می‌دیدم، خون بود و مرگ و...

    دیدن این فیلم مستند، انگیزه من درنوشتن این یادداشت شد و پس از رجوع به کتابخانه کوچکم، و جستجو در منابع آلمانی، انگلیسی و فرانسوی، و آپدیت کردن اطلاعات و مطالعاتی که قبلن داشتم، این نوشته‌ها را به جنگ دریائی لپانت اختصاص دادم. امیدوارم علاقه مندان به تاریخ ، بویژه جوانانی که مایلند چیزی به اطلاعات‌شان افزوده شود، این یاداشت بتواند برای‌شان سودمند باشد.
    هدفم در مرحله نخست فقط اشاره‌ای بود کوتاه و مختصر، به سرگذشت هیجان انگیز و عبرت آمیز این رویداد شگفت دریائی، که عنان قلم از دستم رها شد و ناخواسته به یاداشتی دراز دامن مبدل شد. لذا برای جلوگیری از خستگی و آزار خوانندگان صبور و مهربانم آنرا در چند بخش منتشر می‌کنم.

    ***
    ظهر روز هفتم اکتبر ۱۵۷1 ميلادی، ناوگان دريايی کشورهای مسيحی ساحل دريای مديترانه، بنام
    «اتحاد مقدس holy league» متشکل از نيروی دريايی اسپانيا، جمهوری ونيز، جمهوری ژن (جنوا) در شمال ايتاليا، جزيره مالت و نيروی دريايی پاپ / رُم و ناپولي، به فرماندهی آدميرال دُن ژوان دوآوستريا (ِDon Joan d`Austria )، و ناوگان دریایی دولت اسلامی عثمانی ومتحدين‌اش، مصر و فلسطين وکشور هاي شمال آفريقا که خراجگزار آن امپراتوري بودند، به فرماندهی آدمیرال علی مؤذن زاده (علی پاشا)، در خليج پاتراس، درمدخل خلیج کورینت واقع درجنوب غربی يونان، باهم برخورد و خونين ترين جنگ دريايی گالرها، که جهان تا آن تاريخ به خود ندیده بود را آغاز کردند.
    پس از سه ساعت نبرد بی‌امان (1) دريای آرام و آبی رنگ خليج کوچک پاتراس، درانتهاي غربي خلیج کورینت، دراطراف شناورهای جنگی هردوطرف، از خون ۳۷ هزارکشته، به معنای واقعی کلمه سرخ رنگ و سرتاسر محل نبرد مملو از پيکرهای زنده وزخمی و کشته شده بود.. نعره وهياهوی جنگ جويان، صدای گوش خراش طبل و شیپور و سنج و کوس و سرنا و آه و ناله زخمی‌هايی که در گالرها زير دست و پا له می‌شدند، فرياد پاروزنان پای درزنجير به هنگام آتش سوزی بادبان‌ها و دکل‌های فرود آمده برسرشان و زنده زنده غرق شدن آنها با شناور سوراخ شده از گلوله توپ به قعر دريا، چنان بلند بود که سر وانتس، نويسنده کتاب معروف دون کيشوت، که خود نيز درآن جنگ شرکت داشته و دست چپ‌اش در اثر ضربه‌ی شمشير قطع شده بود، از آن به عنوان وحشيانه ترين نبرد جهان ياد کرده است ! (2)بيش از ۴۰۰ ناوجنگی گالر و يکصد کشتی تدارکاتی، حامل آذوقه و وسايل يدکی و يکصد هزار نفرانسان دراين نبرد دريايی شرکت داشتند.
    گالر ها قبل از شروع نبرد بادبان ها را به دگلهاي افقي مي بستند و با پارو مانور مي کردند. براي افزايش سرعت گالر، پاروزنان را به شلاق مي بستند وهر اعتراضي را با شمشير پاسخ مي دادند. براي ردوبدل کردن اطلاعات وفرمان ها از شناور فرماندهي به گالر ها و به عکس، از پرچم هاي رنگارنگ استفاده مي شد. با پيکان با منقارجلو گالر ( beak ) با سرعت به بدنه کشتي دشمن کوفته سوراخ بزرگي در آبخور شناور بوجود مي آوردند. منقار گالز مسيحيان، به عکس عثماني ها، از جنس آهن بود.


    در پايان نبرد، دريا چنان رنگين ازخون ومملو از کشته وزخمي بودکه کس تا آن زمان نديده بود. ۳۷ هزار نفر دراين نبرد ۳ ساعثه يا بقولي ۵ ساعته جان خودرا ازدست دادند.

    ***پرداختن من به اين رويداد مهم به دو دليل است. نخست اينکه يک حادثه عبرت انگيز تاريخی است و صعود يا سقوط، پيروزی يا شکست عثمانی‌ها درنبرد با مسيحيان اروپايی، درآن زمان، از هر جهت تأثيری مستقيم، ، براوضاع وطنم ايران داشته است. دراوج قدرت عثماني ها بود که سلطان سليم اول به ايران حمله ودر سال ۱۵۱۴ ميلادی شکست چالدران را به ما تحميل کرد . ضعف عثمانی‌ها ودر گيری مداوم آنان با دولت‌های اروپايی، آرامشی بود برای وطن ما.
    اگرترکان عثمانی نیرو و قدرت همیشه‌گی خود را حفظ کرده بودند، علاوه برخطه " ديار بکر"، که درزمان پادشاه نيرومندی مثل شاه اسماعيل صفوی از ايران جدا شد، چه بسا بخش‌های ديگری نیز در زمان شاهان ضعيف‌النفسی چون شاه اسماعيل دوم دايم‌الخمر، که از پدر بزرگ هيچ به ارث نبرده بود، يا در زمان شاه سلطان حسين از وطن مان جدا می شد.دو ديگر اين‌که مطالعه چگونگی نبرد گالرها، ومانور دریایی شناورهای طرفین درگیر، و تصمیم کاپيتان‌ها برای اقدام و اجرای مانوری خاص، با شراع و با پارو، در 400 سال پيش، برای من دريانورد سخت هبجان انگيز، مورد توجه ، قابل مطالعه و مقايسه‌اش با امروز است. و ناخودآگاه اين پرسش فکر مرا به خود مشغول می‌دارد که چرا و به چه دلیل فلان فرمانده گالر فلان تصمیم را در یک مانور خاص گرفته است ؟ چقدر سخت بود، با در نظر گرفتن وضعیت موجود آن زمان وآن لحظه، مانوری را در اسرع وقت، با پارو، به بهترین نحو به انجام رساند ؟ هرچند تجربه دریائی من روی کشتی های آهنين و موتور داربازرگانی است (۳) و نه روی گالرهای جنگی تخته ای و بادبانی، ولی هنگام مطالعه آن رویداد، یا اینک، هنگام نوشتن این واقعه، خود را در وسط معرکه نبرد احساس می‌کنم! ادامه دارد...
    ...............................................................................................................

    بخش دوم
    http://battan.blogspot.com/2005/12/blog-post_113472643503749568.html

    گوگل ارث

    1 - در بعضی منا بع خواندم که جنگ در مجموع پنج ساعت طول کشیده است.

    2 - جای تاسف است که سروانتس، با وجود شرکت دراین جنگ، خاطرات خودرا منتشر نکرده است.

    ۳ - هرچند دوره کارآموزي دريايي را درچهل وخورده اي سال پيش در آلمان روي يک کشتي بزرگ بادباني آغاز کردم وبا پاروزدن نيز آشنا شدم. که البته جز و دروس دريانوردي ما کارآموزان بود وبايد امتحان پاروزني راهم ميداديم و شلاقي هم در کار نبود.



    جنگ دريايي لپانت - بخش دوم
    نیروی دریایی عثمانی

    جنگ دريايی " لپانت " نبردی بود که نطفه اش در يکصد و هيجده سال قبل از آن در آسيای صغير بسته شده بود !
    درشب ۲۹ ماه مه سال ۱۴۵۳ ميلادی، سربازان سلطان محمد دوم پادشاه عثمانی، پس از چندماه محاصره و روبرو شدن با مقاومت سنگین ساکنین شهر، سرانجام الله اکبر گويان حصار شهر قسطنطنیه را شکسته و باعث سقوط پايتخت روم شرقی، مرکزآسيای صغير و متروپل بيزانس شدند. شاید بی‌دلیل نباشد که مورخین به درستی حادثه این سقوط را يکی از رویدادهای برجسته جهان، پايان قرون وسطا و آغاز عصر نوين نام نهاده‌اند. هرچه که بود، برای مسيحيان متدّين وبنيادگرا زلزله ای بود بر شالوده ایمان و برپيکرباورشان و لکه ننگی بردامن غرورو نخوت‌ شان و بايدبه هر قيمت تلافی وجبران می شد. ولی چگونه ؟
    دنيای مسيحيت به شدت دچار درگيری و نفاق با یک دیگر بودند و چه بسا چشم‌اندازی بر پایان این اختلافات درآینده نزدیک ديده نمی‌شد. عثمانی‌ها از این نفاق و تضاد درونی اروپایی‌ها کمال استفاده را بردند واز سال ۱۴۶۰در مدت کوتاهی کشور های ساحل دريای سياه، متعلق به جمهوری ژن را تصرف و دامنه تعرض و کشور گشایی را تا دریای مديترانه و سواحل کشورهای اروپایی و آفریقایی گسترش دادند.
    **
    سلطان سلیم اول و پسرش سلیمان، معروف به قانونی، خیلی زود از مزایای داشتن نیروی دریائی قوی آگاه شدند و برای تشکیل بزرگ ترین ناوگان دریائی مدیترانه و قابل رقابت با ناوگان ونیز، مالتا و اسپانیا همت گماردند. نام دريانوردان معروفی مثل خیرالدین بارباروس که قبرش هرساله در ترکيه گل باران می‌شود و برادرش عبدالرحمان بارباروس در تاریخ دریانوردی مدیترانه و جهان ثبت است.
    **
    سلطان سلیم دوم قدرتمند ترین ناوگان دریائی دوران عثمانی را از پدر و از پدر بزرگ به ارث برد ولی از آنجا که در شرابخواری وعیاشی بی حد و مرزش، که بالطبع لاابالی‌گری را به همراه دارد، درست لنگه شاه ا سماعیل دوم خودمان شده بود، به راهنمایی‌های دریاسالارانش گوش نداد و از مدرنیزه کردن شناورهایش غافل ماند، در نتیجه چند صد( حدود 280 فروند) گالرهای قدیمی و کهنه و غیر مدرن و بدون پوشش زرهی(۴ )، به جنگ با گالرهای اروپایی فرستاد، که هرچندازتعدادشناور جنگی کمتري برخوردار بودند ( حدود 220 فروند) ولی گالرهای مدرن تر با آنشبارهای قوی تری دراختيار داشتند. عثمان‌ها، با وجود داشتن برتری تعداد شناور و داشتن سپاه جرار« ینی‌چری»، که حتا نام آن لرزه بر اندام دشمن می انداخت، و در 57 سال قبل از آن ایرانیان را درجنگ چالدران شکست داده بودند، متحمل چنان شکست فاحشی شدند که پس از آن دیگر هرگزمثل سابق کمر راست نکردند، و اين جنگ بي شک نقطه عطفي شددر زوال تدريجي امپراتوري شان، هرچند عثمان ها یک سال پس از جنگ لپانت، نیروی در یایی خودرا باز سازی و به فرماندهی آدمیرال اولوچ پاشا، ونیزی‌ها را مجبور به بستن قرار داد صلح کردند.
    ***
    شکست در جنگ لپانت به قیمت جان 30 هزار سرباز ترک و عرب، و جان هفت هزار سرباز اروپایی تمام شد. ولی کهنه گی گالرهای ترکیه در مقابل گالر های مدرن اروپایی تنها دلیل شکست آنها نبود، که غرور ونخوت بي جا، دست کم گرفتن قدرت دشمن، اعتقاد به شکست ناپذیر بودن خود، به علت پيروزي هاي مستمردر جنگ هاي دريايي، نيز مزيد بر علت بود. هم چنين پرهيز از پوشيدن لباس زرهي، دست کم براي فرماندهان وکاپيتان ها، که همه پرسنل مطيع بي چون وچراي دستور وفرمان هاي آنها بودند،واصولن وجود نظم وديسيپلين در شناورها بستگي به حضور، وبود ونبود آنها داشت.
    ***
    عثمانی‌ها کشورهای جنوب مديترانه، یعنی مراکش، الجزايرو تونس را متصرف شدند وباتجاوز و حمله مداوم به سواحل کشورهای ساحلی شمال وشمال غرب مديترانه ودرياي آدريا تيک، و حمله به ناوگان تجارتی آن‌ها، بویزه خشم ونیزی‌ها را بر مي انگيختندو درحين اين در گيري هاي پياپي، چيزی نمانده بود که درسال ۱۵۶۵جزيره مهم واستراتژیک (مالت) درجنوب سیسیل، که يکی از قدرت هاي دريايی مديترانه بود، به تصرف خود درآورند.

    درادامه تعرض به کشورهای اروپایی و بی‌حرکتی آنها، عثمان‌ها جزاير شرقی مديترانه، از جمله جزیره رودوس را اشغال وبه تصرف خود درآوردند ويکه تاز شرق مديترانه شدند. و تنها زمانی که جزيره قبرس، متعلق به جمهوری ونيز را درسال ۱۵۷۰ میلادی به محاصره در آوردند کاسه صبر پاپ اعظم لبريزشد، دست به آسمان بلند کرده و پس از دعا و نفرين مفصل، دولت‌های اروپايی را برای نجات دين مسيح، به اتحاد و وحدت دعوت کرد. ادامه دارد.....

    .........................................................................................................................................
    بخش سوم
    http://battan.blogspot.com/2005/12/blog-post_113472682127694536.html

    (۴) منظور از پوشش زرهي روکشي بود که اروپايي ها از جنس برنس در زير آب بر بدنه گالر ها مي کشيدند وبراي جلوگيري از آسيب پيکان ها يا منقار هاي گالر دشمن بکار مي رفت




    وقت کُشی و وقت شناسی
    آلبرت انشتين خدا بيامرز می گفت زمان امری است نسبی. در بعضی از کشورها ودر عمل کرد بعضی اشخاص زمان، به آن صورت که ما به آن معتقديم، وجود خارجی ندارد. کشورهای متمدن ومترقی برای وقت ارزش قايلند ورمز موفقيت وترقی شان نیز ریشه دروقت شناسی دارد ! من به تجربه ديدم هرچه بيشتر به کشورهای آسيايی، آفريقايی وآمريکای لاتين، اصولن کشورهای به اصطلاح جهان سومی نزدیک تر می شوم، وقت بی ارزش تر وکم بها ترمی شود، تا مرحله بی عاری وباری به هر جهت. کشورهای ژاپن، کره جنوبی، مالزی وچند کشورديگر، ازجمله آفريقای جنوبی وتا حدی چین را استثنا می کنم.
    در کشتی و آن چه با دریا سرو کار دارد، وقت، خیلی ساده بگویم، همه چیز است، پول نقداست، طلاست، زنده گی است، تحرک است، محورومرکزاست،بود ونبود است ! نمی گویم درجای دیگر نیست، ولی من فعلن از شغل خودم و از دریا سخن می گویم.
    ثبت زمان
    چگونگی وضع هوا، حالت وکیفیت دريا، ارتفاع موج، جهت وشدت باد، به انضمام هرحرکت وهراقدامي که صورت می گیرد، هرتصميمي که در رابطه باامنيت کشتی وپرسنل آن، یادرجهت نگهداری کالاگرفته میشود، دردفتر « لاگ بوک » هر شناورثبت می گردد، با قید دقیق زمان، و این مدرکی است مستند.
    پس از خروج ازهربندر، کاپيتان با درنظر گرفتن وضع هوا، جهت باد ، جزرومددریا و ارتفاع موج، فاصله بين دو بندروسرعت کشتی ، و تغيير ساعت درمناطق مختلف، زمان ورود کشتی ETA) ( (1) رابه مقصد، تاحد ممکن، دقيق محاسبه وبه مقام های ذی نفع، تلکرافی، با ای ميل يا بافکس مخابره می کند! ازجمله:
    الف ـ به بندر مقصد، برای تعيين نوبت وزمان پهلوگيری کشتی به اسکله، وثبت در جدول شناورها.
    ب ـ به نماينده شرکت کشتيرانی درهمان بندر، برای تهیه وتعيين پرسنل تخليه و بارگيری( Gangs )، وبرای گزارش ساعت ورود کشتی به مأمورين گمرک و مسؤ لین ايمی گريشن وقرنطينه وپورت اوتوريتی و ترتيب سوخت گيري وو ...
    پ ـ به صاحب کشتی ( Owner )، اکثرن در اروپا، جهت تهیه بليط هواپيما وارسال به موقع پرسنلی که بايد تعويض شوند، همچنين ارسال وسايل مهم يدکی به بندر مقصد.
    تـ به شرکت اجاره کننده کشتی Charterer برای هماهنگی با صاحبان کالا و مقام های ذی نفع ديگر و نياز به سوختگيري کشتي در بندر وترتيب پرداخت هزينه آن...و...و
    من به اين دليل زير کلمه محاسبه دقيق ساعت ورود کشتی خط کشيدم تا نشان دهم که هر اشتباهی در محاسبه و در نتیجه هر تأ خيری در ورودبه بندرمقصد، تما م برنامه هايی، که بخشی از آن ها را در سطوربالا ذکر کردم و برشمردم، به هم می ريزد وباعث وارد آمدن خسارت، گاهی کلان، به همه طرف ها ی ذی نفع می شود.
    کاپيتان ها ي اروپاي غربي، با توجه به رقابت های شدید شغلی ودرون گروهی و نظربه يورش و تهاجمکاپيتان های ارزان قيمت کشورهای بلوک شرق، رها شده از بهشت کمونیسم، به اروپای غربی واين اواخر حتا از چين وفيليپين وهند، بي نهايت زير فشار طاقت فرسا و تحمل و استرس قرار دارند که مبادا به علت تأ خیر در ورود، بدون عذر موجه، شغل شان را از دست بدهند. حاصل این بیم وهراس ها، کاپيتان هائی هستند که درسنين جوانی، به اين دليل و نیزبه علت بی خوابی وکم خوابی های ممتد واسترس های شبانه روزی درکشتی، ودر بنادر کشور های عقب مانده، بویژه به علت سرو کله زدن با مأ مورين زبان نفهم فاسدیک دنده بی استعداد وبی صلاحیت وعصبی مزاج پرخاشگر وزخم خورده وتحقیر شده از دوران استعمار، که در هر فرصتی، بجا ونابجا، منتظرخالی کردن عقده هاي استعماري ودرصدد تلافی وجبران اند.
    هم چنين ترس ودلهره ی از دست دادن شغل و گرفتاری های خانواده گی، که بسياری از همکاران دريانوردم با آن دست به گريبانند(2)، چنان تأثيري منفي بر روحيه وچهره خسته شان بر جای گذاشته است که در سنين چهل سالگی سر به پیری زده اند.
    من نمی گویم کسی را با اولین اشتباه بلافاصله تنبیه و بیرون می کنند( 3 ) هر چند سیستم عرضه وتقاضا ي پرسنل به شدت به ضرر دریانوردان اروپای غربی بهم خورده است. ولی فراموش نکنیم که شرکت های کشتیرانی تجارتی مستبد ترین، بی پروا ترین، حریص وآزمندترین بنگاه هایی هستند که در پوشش صرفه جوئی، ودرولع وآزمندی سود جوئي شان حد ومرزی نمی شناسند (4) وحاضرند براي اخذ منافع بيشتر به هر اقدامي دست بزنند، از جمله تعويض پرسنل با استعداد و مسؤليت شناس اروپائي با پزسنل ارزان قيمت چيني وهندي واوکرايني.
    وبا توجه به بيمه کلان، چنانچه کشتي ها در اثر بي تجربگي فرماندهان ارزان قيمت شان به گل نشستند يا در مثلث برمودا گم وگور شدند، يا با پرسنل شان در آتش سوختند وخاکستر شدند، چه باک !

    بر می گردم به اصل مطلب . هرگونه تأخير، به هردليل، در " لاگ بوک" کشتی ثبت و این ثبت ودرج، در صورت متضرر شدن مقامی حقيقی يا حقوقی، به عنوان سند ومدرک محکمه پسند قابل ارائه است. با توجه به توضيحاتي که دررابطه با اهميت وقت وزمان درکشتی دادم وترس ودلهره ای که بابت تأ خیر بی جا و پی آمدهای آن، هميشه هم سفرناخدا ها است، اينک مجسم کنيد حالت کاپيتانی را که پس از چندين روز پيکار با موج وطونان و از سر گذرانیدن دلهره ها، سر انجام کشتی را، با نفسی به راحتی کشیدن، سروقت ودرموعد مقرربه بندر گاه می رساند و لی قايق راهنمابر يا مأمورين بندر، به دون دلیل ویا با دلایل مضحک ازدادن راهنما و همکاري با کشتي خوداری می ورزند(۵)، ودست انسان چنان بسته است که به هیچ مرجع ومقامی نمی توان شکایت برد، مسؤلین رسیدگی به شکایات چنان غوطه در فساد ورشوه اندو چنان اشتها وحرص وآز شان سیری نا پذیر است که سعی می کنند موضوع را هرچه بیشتر کش بدهند واصولن هدف شان تلکه است ونه رسیده گی به شکایت.
    من وهمکارانم تاکنون از هر گونه تقاضای رسیدگی وشکایت صرف نظر کرده، مشکل را با رشوه دادن حل کرده ایم ولي مسأله اين است که منابع وصندوق کشتي بي حد وبي مرز وپايان ناپذير نيست، واين موضوع در کله استعمار زده آقايان فرو نمي رود، و عجيب نقطه ضعف مارا شناخته اند: يا دادن رشوه ي دست ودل باز، يا معطلي کشتي در بندر. شوربختي در اين است که اين مأمورين فاسد بي خيال، از اين حقيقت آگاه اند که مادر بندر بعدي با همين مشکل روبرو ئيم واگر براي مأمورين رشوه گير بنادر ديگر کم بياوريم، با چه مشکلاتي و با چه معطلي هائي روبرو مي شويم ولي با وجود اطلاع ازاين مطلب، بقول عوام، کک شان هم نمي گزدو تره هم برايش خورد نمي کنند.
    اين جاست که " بعضي " ها زمزمه مي کنند : حق تان بود آن چه سفيد پوستان استعمار گر بر سرتان آوردند !
    متأسفم که بجاي رسيدن به مسايل مهم ديگر فعلن به اين موضوع چسبيده ام ولي اين مشکل و اين چالش ها بخش جدائي ناپذبز از زندگي حقيقي و دغدغه دريانوردان در کشتي ودر بنادر است، بويزه در بنادر آفريقائي که به علت وقت نا شناسي وبي توجهي وبي مسؤليتي مأمورين، کار ما، شغل ما، و آينده ما در يانوردان درخطر است، از خورد شدن اعصاب وسکته هاي زودرس چيزي نمي گويم.
    از شخص من نيزکه در مرحله باز نشستگي هستم گذشته است، ولي اين مشکل براي ديگران و براي آيندگان لاينحل باقي مانده است ! آن چه را که من در اين سلسله نوشتار مي نويسم آن روي ديگر سکه است، دريا نوردي هميشه اين نيست که در فيلم هاي هاليوودي نشان داده مي شوند
    من در تعریف وتشریح این مشکلات بیشتر به بعضی از بنادر آفریقائی، بویزه " آبیجان" در ساحل عاج، " لاگوس" در نیجریه و "دووالا " در کامرون نظر دارم !




    خاطره ای از لاگوس ( نيجريه )
    بندر لاگوس برای اولین بار در سال 1472 از طرف پرتغالی ها کشف ونام اش را از ( eko ) به ( Lagos ) ، نام دهکده ای در جنوب پرتغال، تغییر دادند . پس از لغو برده داری در سنه 1794 از طرف فرانسوی ها ودر سنه 1807 از طرف انگلیسی ها، این بندر تبدیل شد به محل جمع آوری برای برده هائی که قاچاق چیان درسواحل آفریقا جمع وبرای ترانسپورت دراین محل پنهان و نگهداری می کردند. در سال 1861 پروتکتورات و در سال 1886 مستعمره انگلستان شد.لاگوس بزرگترین شهر نیجریه وتا 1991 پایتخت آن کشور نفت خیزبود. زبان انگلیسی زبان آن ها است ولی وفتی باهم صحبت می کنند بسیاری از اصطلاحات زبان محلی را قاطی انگلیسی می کنند که فهم آن را دشوار می سازد.
    يکبار پس از ورود به لنگر گاه بيش از یک ساعت بی هوده وبی دليل منتظر ورود راهنما به کشتی ماندم. نه به اين دليل که راهنمايان ( pilots) به مشکل مهمی برخورده يامريض دربيمارستانی افتاده باشند، يا مشکلی برای پهلو گيری کشتی در بندربه وجودآمده باشد يا سيل وطغيان وسونامی راه ورود به حوضچه را بسته، يا زلزله اي بندر واسکله را درهم کوبيده باشد!
    خير، بل که صرفن به اين دليل که کشتی قبلی، که همين چند لحظه پيش جلوچشم من ازبندرخارج شده بود، هنگام ورود وخروج به لنگرگاه سهم خود ساخته وخود نوشته رشوه وباج سبيل قايق راهنما را به جای ده کارتن آبجو، چهارکارتن ويسکی ، هشت کارتن سافت درينک و چند کارتون سيگار، فقط نصف آنرا در قايق ( droped) کرده وبه دريا زده است !! من اين را ازفرياد هائی که بين قايق راهنما وکشتی "فراری" در جريان است از طريق ( VHF) کانال اصلی ( کانال 16 ) تعقيب ميکردم و پس از یک ساعت واندی جر و بحث و تلف کردن وقت وبه عهده گرفتن سهم مشروب کشتی فراری (سهم کشتی خودم به جای خود محفوظ ) موفق شدم راهنما را به آمدن به کشتی ام راضی و تر غيب کنمincredible! .
    هنگامی که هشت طبقه کشتی از عرشه تا پل فرماندهي را نفس زنان بالا آمد چنان از دست کاپيتان کشتی قبلی خشمگین وبرآشفته بود که به جای زبان انگليسی اشتباهن به زبانی از قبيله ( کينتا کونته)، رايج درجنگل های آفريقا، با قی مانده از زبان اجدادی " Alex Haily and Co " با من صحبت کرد، صحبت که نه، فرياد می کشيد. و من که حالت عصبيت وغيرنُرمال اورا ديدم و حدس زدم بعيد نيست کشتی را به دهانه موج شکن بزند، با يک بطرآبجو تگری Beck`s خاموشش کردم وشخصن هدايت کشتی را، از لنگرگاه تا محل تعيين شده به عهده گرفته وبه اسکله پهلو گرفتم، چه فقط بودن او ، که اينک پس از خوردن دو سه آبجو زبان انگليسي اش هم به يادش آمده بود ، بعنوان راهنما برای فورماليته ( مثل هميشه )در کشتی کافی است.
    يکی ازهمکارانم که به مقام مافوقي در بندر( Harbor Master ) به رشوه گیری و تأ خیر در لنگرگاه اعتراض کرده ودر صدد شکایت به این وضع بر آمده بود، تعريف ميکرد که طرف مبلغ هزار دلار مطالبه می کرد تا به شکايتم رسيدگی کند. اين تآخير ووقت کشی، بدون ذکر علت واقعی، یعنی چانه زدن بر سر رشوه، در دفتر کشتی ثبت می شود. دلیل عدم ذکر علت را در پست دیگری شرح خواهم داد.

    =====================================================
    E T A = Estimated Time of Arrival ( 1)
    .................................................................................................................................
    (2) در رابطه با مشکل خانوادگی هم کاران دریا نورد در آینده مطلبی خواهم نوشت
    .................................................................................................................................
    (3) من خود تا کنون شاهد اخراج 3 نفر از هم کارانم بوده ام
    ................................................................................................................................
    (4) شرکت ها، بی توجه به تعرفه و قراداد هائی که با دولت ویا با سندیکا ها منعقد کرده اند به دلخواه مبلغی از حقوق ومزایای دریانوردان را کسر می کنند. شکایت بی فایده است.
    ...............................................................................................................................
    (۵) مثلن هنگام صدا کردن آنها وسيله راديو وي- اچ- اف پاسخي نمي دهند وتا دادن پاسخ مدتها کشتي را معطل مي گذارند. گاهي تا نيم ساعت وبيشتر، به عنوان ارائه دليل مي گويند ما چيزي نشنيديم
    =======================================




    وزنده گی ادامه دارد
    سرانجام يک بسيجی، يک حزب الهی، يک پاپتی، برای دست کم چهارسال آينده، با رأی اکثريت پاپتی ها، حلبی نشين ها، مستضعفين جنوب شهری ها ومايوس ونااميدها و با پشتبانی نیروی تمامبیت خواهُ ! رئيس جمهورمملکت شد. چرا که نه ؟ مبارک است ! مگرما نمی گوئيم که تابع دموکراسی ورأی اکثريت ايم ؟ کدام دموکراسی ؟ همان دموکراسی که مايليم ديگران هم آزادي رابه همان اندازه وبه همان کيفيت درحق ما رعايت کنند. تقلب هم حتمن درکاربوده است، چه چيز مملکت مان به دوراز تقلب است ؟ خود مسؤلين شريف، ازرده های بالای مملکت گرفته تا سطوح پائين، غوطه در تقلب، رشوه گيری ورانت خواری اند ودرعوام فريبی وسفسطه بازی سرمشق وسرآمد همه المؤمنون و المؤ منين. اگرهاشمی هم برنده شده بود همين آش بودوهمین کاسه.
    من اينجا آه وناله وماتم گرفتن بعضی ازهموطنانم را ( می خواستم لینک بدهم ولی در می گذرم ) درک نمی کنم ! مگرنظاميان و بنياد گرايان وکارگزاران وآبادگران واقتدارگران ودزدان وقاتلان تا کنون دستی درسياست وگردش امور مملکت نداشته ا ند که اينک از داشتن آن درهراسيم ؟ واگردر ۸ سال گذشته تعداد کمتری را سر به نيست کرده ويا به زندان انداخته اند چه کسی وچه نيروئی جلودارشان بوده است ؟ خاتمی حاجب الدوله ي تدارکات چی ؟ یا اصلاح طلبانی که حتا نتوانستند دست روی سر بگذارند که کلاه شان باد نبرد ؟ من اين سؤال را تکرارمی کنم ما از چه چيزمی ترسيم وهراس ما ازکی است ؟ چرا نيروی ملت ايران را دست کم می گيريم ؟ يکی قهرکرده می خواهد وبلاگش را ببندد، ديگری سردرزانوی غم وآن يکی زنخدان درجيب تفکر، گيج و حیران از تصميم وانتخاب بخشی از مردم ايرانند ! گويابه تازه گي از خواب اصحاب کهف بيدار شده اند! گويا هاشمی مکار کمتر دستور قتل صادر کرده است تا شهردارهم مسلکش !
    بگذریم... هر جه بود گذشت، ولی مگرخامنه ای، که حتا از اظهار شادی طرف داران احمدی نژاد درخيابان ها، از ترس مردم، رم می کند، به انضمام دارودسته حزب الهی اش وقوه قضائيه اش و دادستانی ودادگستری اش ومجلس يک دست نا آباد گرايش، عقل خودرا ازدست داده اند که بگذارند پيراهن چرکينی کاسه کوزه آنها را بهم بريزد ؟ ومملکت را به آشوب بکشد ؟ واجازه بدهند بند و بساط مفت خوري شان به زباله دان تاريخ سپرده شود، وقدرت خانم اعجوبه ازآغوش بی غم وغش شان بيرون کشيده شود؟
    وما امت هميشه درصحنه ؟ مگرما بارها نگفته ايم : مهاجمين به وطنمان را، ازاسکندرتا چنگيز، ازتازيان تا تيمور، مهميززده ايم، له کرده ايم، پوزه بند زده ايم ؟ حل کرده ایم درفرهنگ مان ؟ آيا چه چيزاين مهاجمين نيمه خودی بر تر ازسبعيت آن مهاجمین بیگانه و کدام نیروی شیطانی شان فرا تراز نيروی مبارزه به حق ما ايرانيان است که نتوانيم از پس آن بر آئيم؟ من نمی گويم دغدغه ای نيست و دلهره ای نداشته باشيم ! ولی چرا با ورنداريم که تحول بايد ومی تواندبه عکس صورت گيردو بجای اين که احمد نژادها وشريعت مدارها وطن مان را جولانگاه بی خردی شان بکنند اين ما خواهيم بودکه افسار به گردن نابکاران خواهيم انداخت، رام، آدم وبا فرهنگ شان خواهيم کرد ؟ همان طور که تاريخ مان گواه است ؟
    آيا واقعن براين باوريم که ۷۰ ميليون ايرانی، بی اعتنا به دست آورد هايشان خواهند گذاشت عده ای معدود مجددن نيشتربزنند به همان زخمی که چند سال پيش به آن زده بودند؟ و خواهند گذاشت درب نابخردی وظلم و ایران ستیزی تا ابد برهمين پاشنه به چرخد ؟ آيا اين همه اظهارعجزولابه وگلايه بعضي ازهم میهنانم ازروزگار وآيه يأس وناله های چه کنيم چه کنيم، مايه دلسردی مردم، برای آرايش صف ها واسباب دلگرمی دشمنان نمی شود ؟
    پ.ن : متاسفم که بعضي از هموطنان طنز نهفته در نوشته ام را مورد عنايت قرار نداده ومرا از طريق اي ميل، کامنت وتلفني بابت این نوشته مورد ملامت قرار مي دهند !




    خاتمی و ارث اش
    دراين برزخ کسی ازمُسَبب اصلی اين بلبشويی، يعنی آخوند خاتمی، سخن نمی گويد. با بی عرضگی دراجرای اموروآخوند زدگی اش درسياست مداری ومملکت داری، باز گذاشتن دست اقتدارگرايان خود پسندعوام فريب، وعدم مديريت ذاتی، پس از ۸ سال دنباله روی ازرهبرمعظم ، چنان ارث نا ميمونی ازخود بجا ی گذاشته است که اينک مردم ايرن برای نجات خود وکشورشان واقعن نميدانند قبای ژنده خويش را به کجای اين شب تاريک بياويزند ؟
    اين گونه فرمان طلبي، فرمان بری و فرمان جوئی از مقام معظم رهبري ! زمانی از طرف خاتمي صورت گرفته وهنوزصورت می گيرد که به شهادت هم مسلکانش وی از شخص رهبرفهميده تروتحصيل کرده ترو دانا تراست.
    رأی ۲۰ ميليونی مردم آزادي خواه ايران به خاتمی به خاطر تبحرُ (نداشته اش ) درسياست، قدرت مديريت ونيروي لا يزالش براي استقرار آزادی ودموکراسي در ميهن مان نبود، بل که پناه بردن از بد تر به بد بود. ًنه ً اي بود به رهبر خود ساخته و اعتراضي بود به خود کامه گي هاي ديني ودنيوي وي. تحوّل دوران ۸ ساله خاتمی درروند زندگی مردم ايران حاصل زحمات شخص خاتمی، آنطور که شايع است، و يا اصولن ره آورد اصلاح طلبان بي بو وبي خاصيت و ترسو نبود، بل که نتيجه آزادي طلبي، پويائی ودگرگونی طلبی ملت ايران بود، ودر آينده نيز خواهد بود ! برای آقای خاتمی، واصولن برا ی هرآخوندی مصلحت نظام، يعنی مصلحت آخوند، وحکومت بی چون وچرای اش، ارجح بر هر چيزاست. حتا بر دين وبر ايمان.
    خاتمی بارها گفته است، هر کاري کرده به خاطر نظام کرده واز اين بابت، به زعم او، وجدانش آسوده است. در انتخابات مجلس هفتم، بويژه.
    واين لولوی مصلحت نظام را هميشه به عنوان سرپوشی بر بی قدرتی، و بي عرضگي خود وبه عنوان چماقی برسر مردم بکار برده است . او دراسلوب ورويه آخوند بازي و عوام فريبي اش تنها نيست، دوست گرمابه وگلستانش آخوند ابطحی نيزهمانند رفسنجانی وخامنه ای، هرجا که مصلحت نظام اقتضا کند، چنان دم از ايران وغرور ملی وتاريخ فلان ساله اش ميزنند که با بي آزرمي از يک ايرانی اصيل، دلسوزترمی شوند، اما به محض تفکرات ماليخوليائي و در خطر ديدن « نظام الهي » و دردفاع از انقلاب مقدس، و دفاع ازاسلام عزيز، چُنان کف بر لب مي آورند که گويا ملت ايران نه برای کسب آزادی و حُريتّ که برای نابودی اسلام و براي خراب کردن خانه خدابسيج شده است ! وچنان تند می روند که حتا حاضر نيستند بر گور پدر يک ايرانی فاتحه بی الحمد بخوانند.
    اين مخروبه ای که اينک از خاتمي به جای مانده است نمونه بارزی است ازعقب گرد ما به ۲۰ سال پيش. به همت آقای خاتمی باز بايد هم ميهنانم ازموتور سوارها، از شلاق زدن ها، از اعدام ها وسر تراشيدن های خيابانی بترسند و زنان آزاده وطنم از توهين و اذيت وآزار آپاچي هاي اسلامي دل آزرده شوند !
    واينک به جايی رسيده ايم که باز بايد به کوسه مزّور ومکاری رأی بدهيم تا از نيش مارکبرای کوتوله کريه المنظري درامان بمانيم. چه بد بختيم ما ايرانی ها.
    هر کس رفت، رفت !
    آيا کسانی که به هاشمی رأی خواهند داد يک لحظه چهره فروهرها، سيرجانی، مختاری وپوينده ها رادرنظرمجسم خواهند کرد ؟ هر کس رفت، رفت ؟ معروفی ها، فرج سر کوهي ها بی هوده جان به در بردند ؟ نبوی وبهنود خود پاسخ دهند !
    زنده باد فاشيسم ؟ در هر حالتش ؟




    تصميم، تصميم رهبر است
    ترس ازتسلط فاشيسم مذهبی توتاليتر و کريه‌المنظر، اين بارهم درکسوت ظاهری وهم در وجهه
    باطنی‌اش، چنان جنب‌وجوش مأيوسانه‌ای درميان هم‌ميهنانم درداخل وخارج کشورانداخته است که مسّببين اصلی اين فتنه گری وتفکر قهقرايی، نا خواسته به پستوی فراموشی سپرده شده اند. شورای نگهبان منتخب رهبر، به صلاحيت احمدی‌نژاد برای سياهی لشکر و يا برای خالی نبودن عريضه مهُرتأييد نزده است ! بحث انتخاب بين بودن يانبودن، انتخاب بين بد وبدترويا پناه بردن ازمارغاشيه به عقرب جرّار، ازهمان لحظه‌ای شروع شد که شورای نگهبان ازبين صدها ايرانی واجد شرايط مقام رياست جمهوری، تعداد انگشت شماری را به امت هميشه خارج از صحنه تحميل کرد و دربرداشت انحصار طلبی‌اش چه بسا که حق به‌جانب بود، زيرا ما، خواب رفتگان، که می‌توانستيم در آن زمان، زبان به اعتراض بگشاييم وتهديد به تحريم سراسری بکنيم و شکايت به مجامع بين المللی ببريم، به قول امام راحل و طبق معمول هيچ غلطی نکرديم ويک بار ديگراز جماعت آخوند که فکر می‌کرديم وفکر می‌کنيم نادان و ازمرحله پرت‌است، رودست خورديم. اگراتهام و شايعه دخالت نيروی نظامی و انتظامی درروند انتخابات وتقلب در آراء به صندوق ريخته شده به نفع احمدی‌نژاد درست باشد، که احتمالن درست است وگرنه رييس سابق مجلس آبروی خودرا روی اين اتهام مايه نمی‌گذاشت، پس محال است اين امرسرخود و بدون اطلاع فرمانده کل قوا، و بدون تأييد ولايت مطلقه فقيه و شخص اول و همه کاره مملکت صورت گرفته باشد. و اگرتصميم رهبر براين باشد که احمدی‌نژاد رئيس جمهورمملکت بشود يا برای رئيس جمهورشدن رفسنجانی رل مارغاشيه را بازی کند، پس ما معترضين عرض خود می بريم و زحمت ديگران زیاد می‌کنیم










    This template is made by blog.hasanagha.org.  


    This page is powered by Blogger. Isn't yours?